آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

کوهنوردانی که سوژه دیپلماسی شُک این هفته شدند

خب نمیدونم خبر دار شدین که یک چند نفری از کوهنوردای مشهدی همراه با دو تا زن رفتند بالای کوههای اشترانکوه لرستان و گرفتار شدندو یک چند نفری گم شدندو یک چند نفری هم زنده برنگشتند.

مونده بودم این خبر رو مطرح کنم یانه. چون هیچ مقام مسئولی مسئولیت از دست رفتن این کوهنوردا رو متقبل نشده و مثلا گفته ن که با رئیس جمهور هماهنگ نکرده بودن که برن بالا کوه (!)

مثل قضیه بابایی چند سال پیش این کوهنوردا هم رفتن که مثلا ما بگیم خب شد دیگه حالا چیکار کنیم؟!

اصلا میخواستم چون مثل قضیه بابایی تکراری شده بود، حرفی در موردش نزنم. ولی چون تجمع شده بود گفتم بنویسمو عکس بگذارم. بیشتر اونایی که فعالیت حسابی داشتن تو این قضیه اطلاع رسانی ماها مغازه های کوهنوردیو ایناس که جای خونه ما زیادن. اینطور شد که من فهمیدم مشهدین و یک عکس از چندین عکس بنری که تاحالا دیده م سر در مغازه ها رو اینجا براتون آپلود میکنم:


پ.ن. بعضیا میان تو این زمینه نظر میذارن. نه از هلال احمر آگاهی دارند، نه از کار داوطلبانه آگاهی دارند، نه از مسئولیت و نه از کوهنوردی خبر دارن. از همه از سطح کوهنوردی مشهد خبر دارن. کوهنوردای مشهد باهم بی نهایت همکاری دارند. اون ها انواع کوه ها رو امتحان کرده اند. اون ها میدونن که چه زمانی درخواست کمک کنن. حالا تو از این آگاهی نداری، لزومی نداره بیای در این مورد نظر بدی (!)

اصلا فرض کن همه این ها رو نبینی. بیا فرض کن همینطوری تصمیم گرفتن مثل 4 تا توریست برند اونجا. وضعیت، وضعیت پاییز و زمستونه، همه کشورها در این لحظه ها در حالت آماده باش هستند. ما هم حتی این کار رو میکنیم. وضعیت مشهد وقتی توریستی میشه، مثلا فصل اربعینه خود ما، راهداری طرح پاییز و زمستانه داره. اون ها از قبل اعلام میکنه امروز این اتفاق ها میفته. بعد خودشون هم به حالت آماده باش میرن

اصلا فرض کن این ها با وجود اون همه تعلل چند نفر زنده مونده ان. این یعنی اون های دیگه هم میتونستن زنده بمونن. این یعنی کوتاهی واضح.

اون 4 تایی که رفته بودند کوه پاکستان 5 روز میگفتن بیاین کمک کنین. با اون مسئول مرکز پایین کوهش هی  حرف میزدن که کسی نجاتشون بده. بعد هم از روی مکالمات قضیه لو میره. خب میشینن میپرسن خب مردین؟ نه

الآن حالا آیا این وظیفه هلال احمر بوده که اون ها رو نجات بده. این وظیفه خیلی ساختارهای دیگه س. خیلی کشورها کوه هاشون ایستگاه توریستی دارن. اینها وظایفی هستند که یکی باید اون ها رو تعریف کنند.

نه این که من دیدم حالا چهار نفر رفتند بالای کوه، حالا یک 4 تا دسته گرگ هم ول کنم روشون بیاندو اونها رو بخورند.

15 نفر الکی جمع نشده اند. فک کردی تو این 15 نفر از زیر علف در اومده اند؟!

وطن

وطنم نمیدونی چقد دلتنگت میشم اگر یک روزی ازت جدا بشم. دوستت دارم.

یک مدتی شهر خودم درس نمیخوندم. بقدری حسرت شهر خودم، مشهد، رو میخوردم. اونجا بود که تازه انگار به ذهنم افتاده بود که چه چیزهای مشهد هست که دوستشون دارم. چند سال بعد از اون یکی از علفهای گونه خاص مشهد رو تو گلدونم دیدم که اولش گیاهی شبیه شنبلیله بود و بعدش که رشد کرد اومدیم بگیم دم خروسه که دیدیم نه، یک علف معمولی نسبتا تلخ هست. میون گلدونام این یکی رو اساسا خیلی دوست داشتم. من همه گلدونام رو دوس دارم. ولی این یکی رو هر بار میدیدم یاد دوری از وطنو عشقم به مشهد مینداخت. برا همین باوجودی که گلدونم دیگه جا نداشتو خودش هم انگار عمرش به دنیا نبود نگهش داشته بودم. تا اینکه نفهمیدم یک روز یکی به چه دلیل از میون گلدون هایم برش داشتو برد.

میدونم همین مشهد، با آلودگی های الآنش، با کلاهبردارهای زیادش و با سرمای گاهی طاقت فرساش برام آرزو میشه، اگه ازش دور باشم. مشهد، آرزوی منه با پوشش گیاهیش. مشهد، شاید من روزی ازت دور بشم ولی بازم میخوام برگردم پیشت. تو منو بخواه، تا بیشتر بمونم پیشت.

آه، اینو که گفتم یاد سجده اون روز مردی افتادم که همین دور و اطراف یهو طرف افتاد به سجده و خاک خیابون قیرگونی کثیف رو سجده کرد. دوری از وطن هم برای خودش دردیه. ولی اگر لازم بشه من هم سعیمو میکنم، وطنم، ازت دور بشم. چون، ظلم چیزی نیست که به خاطرش آدم بخواد سر مثلا دوست داشتن یک گونه گیاهی خاص اون رو بپذیره...


این عکس تک گلدون گمشدمه. فقط، تنها چیزی که الآن میتونه جلو گریه م رو براش بگیره، داستانای حماسی رستم زابلیو فردوسیو آهنگای حماسیه...