آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

بعد از رفتن او

این یکی از معدود جمله هایی هست که در مورد انسان شروع میشه. انسانی که به قول قلعه حیوانات نه تنها میتونه اخلاق رو زیر پا بذاره، بلکه قانون رو هم زیر پا میذاره. قانونو عوض میکنه و میگه همه برابرن، برخی برابرتر. به این ترتیب زیر پاش میذاره.

اینجاس که خیلی عوامل در دنیا دست به دست هم میدن تا بگن بعد از رفتن او،  آن انسان خوب.

یکی از موارد خاصی که دنیا فریاد رفتن کسی رو میزنه، در مورد درخته. کسیکه درختی رو کاشته، و یا در رشد و بالندگیش، و حتی ماندگاریش بسیار فعال بوده. بقدری این درخت مهمه، که حتی قبل از قطع شدنش دنیایی باخبر میشن، و میگن «بعد از رفتن او». میگن، این صاحب درخت، اینی که اونو کاشت، جنگلی رو حفظ کرده بود. میگن، دوست دارن به صاحبش بگن، بعد از رفتن تو.

حفظ یک درخت، حفظ جنگله. این در مورد انسان هم که البته، خیلی بیشتر جا افتاده. آیه قرآن داریم که میگه: حفظ یک انسان، حفظ بشره. الآن این قضیه جورج فلوید رو ببینید.

مورد دیگه ای که در مورد شخص شمرده میشه، حیوانات اهلی زیردست صاحب خوبه. حتما داستان اردک هایی که نمیذاشتن روز آخر حضرت علی به مسجد بره رو شنیدین. حیوان زیردست، صاحب خوبش رو میشناسه و بهش امید داره. اون دوست داره، تا شادیهاش رو، غمش رو و روزگارش رو با صاحبش شریک بشه. داستان اسب امام حسین که براش گریه کرد هم خیلی معروفه. و بعد از اون داستان سگ اصحاب کهف که در قرآن اومده. میگن این سگ قطعا جاش بهشته.

تو دنیا، نگاه نکنید اینها برای ما عادی شده ان. ولی، اگر عادی نبودن، خیلی عجیب بودن. عجیب. درخت، حیوان، حالا با انسان بخواد حرف بزنه. و دنیایی بعد از رفتن انسان صالحی که بعد از او درش مشکلی ایجاد شده، بگه بعد از رفتن او. این عادی نیست. چیز عجیبیه.

عطر گازوئیل

ساعت 10 شب بود که بوی گازوئیل با بوی طبخ جگرهای همسایه ادغام شده بود، و من با خودم فکر کردم که اگر بخوابم احتمالا همه چیز خوب و درست میشه. همین طور هم شد. الآن صبحه و ماشین گازوئیلی هنوز خوابه و هوا خیــــــــــــــلی بهتر از دیشب شده.

پریروز رفته بودیم پارک جای خونه. درخت اقاقیای پارک هنوز گل داشت و این برای ما عجیب بود. قبلا گفته بودم که ایستگاه هواشناسی رو تو پارک می ذارن تا همیشه هوا رو سالم اعلام کنن. همین طور بود. زمان در پارک نزدیک خانه به کندی میگذره. در حالیکه الآن جای خونه ما دو قدم پایین تر پاییز شروع شده و نیمی از برگ های بزرگترین درخت جای خونه که چنار هست زرد شده و من ذهنم درگیر شعر معروف به بازشدن مدرسه ها شده که می خونه «مدرسه ها وا شده... همهمه برپا شده؛» زمان کمی این طرف تر پارک برای ما بسرعت در حال گذره. و من فکر می کنم احتمالا خیلـــــــــــــــی زود مثل همین درخت ها باید احساس پیری و بیماری کنیم. و نفهمیم که از کجا و دلیلش چه بوده

دیروز شیخی آورده بودن تو تلویزیون برنامه »عصر« که گفت ما باید بگیم همه ساختارهای غیرسیاسیمون اسلامی نیستند. این رو که گفت مامانم گفت الآن هر سه نفر مهمان برنامه رو دستگیر می کنن. امروز سوالی برای من پیش اومده که یعنی مثلا باید بگیم ساختار سازمان محیط زیست ما اسلامی نبوده که تا حالا اینه وضع هوای اطراف خونه مون؟ حالا باید حتما اسلامی باشیم تا همسایه ها با 4 تا درخت اطراف مبارزه نکنن؟! آخر من دیگه به این نتیجه رسیده م نهال نباید جلوی در خانه کاشت، چون از ریشه می کنندش این همسایه ها