آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

عدالت یا مستضعفین

کاری کردن که هرجایی این کلمه مستضعفین رو ببینم استفاده کرده ان روش یک خط بکشم. از بس از این کلمه سوءاستفاده کردن. رفته ام به جز سایت های معروف آپارات، نماشا که مال همین بلاگ اسکایه، و تماشا که از دوستانشونه دنبال سایت آپلود دیگه ای بگردم. از بس اذیت کردن این سایت ها تو این چند ساله. حالا به جز اون یک چند سایتی پیدا کردم که یکیشون هرچند وقت یک بار فیلتر میشه، و خودش هم همچین مالی نبود و یکی هم که انگار راه اون سه تای دیگه رو دوست داره پیش بگیره. مثل اینکه اگر همه شون یک راه رو برن خیلی بهشون خوش میگذره. یک سایت پیدا کردم مستضعفین. دقیقا با همین اسم. یعنی منظورش هم لابد اینه که ماها که انقدر پول پهنای باند و اینترنت بهشون میدیمو سایتشون رو با محتوامون پر میکنیم، مستضعف بوده ایمو حالا باید بیاییم اونجا که میگن رو پر کنیم.

اصلا به این سایته نگاه نکردم. بهش به عنوان یک آشغال نگاه کردم. چشمم هم دنبال اینه که یک جورایی از شر این سایت های دیگه هم راحت شم. ولی فعلا باید باهاشون سر کرد.

نکته بعدی همین سهامه عدالته. گفتیم یک مو از خرس بکنیم. گفتن سی درصد با هزار تا سوراخ میذاریم سر راهتون. یک قرارداد یک طرفه که مضمونش این بود که هر ...ی بگیم میخوری؟ رو هم گذاشتن جلومون و ما یک طرفه گفتیم بله، و امضا کردیم. عین همین قراردادهای یک طرفه سایت هایی مثل بلاگ اسکای، آپارات، نماشا و غیره. گفتیم میخوریم. عین اون مظفری کلاه بردار که بیت کوینامون رو دادیم بهش بخوره. گفتیم حالا بده اون سی درصد سهامو. از ما گرفتن امضا، و دادن مهلت سه روزه و بدو بدو، و از خودشون حالا لخ لخ و پاس دادنو جواب ندادن. حالا دبدو. هرچند وقت که شاخص بورس مثبت باشه از هزار تومن گرفته تا نصف یک میلیون، قطره چکونیو بعد از کلی معطلی، حالا، یک چیزی بهت میدیم. ولو گفته باشن این سی درصد فروش میرفت حداقل باید دو و نیم میلیون بهتون میدادن. هنوز که نداده ان. هنوز که یک میلیون نشده از اون موقع تا حالا دادناشون. اصلا کی سهام عدالتو داده کی گرفته؟ اگر خیلی نیاز شدید داشتین و اثبات کردین که مستضعفین (!) بهتون میدیم! چاردیواری اختیاری. عین همون قضیه خونه های خالی اول انقلاب که هنوز قانونی نبود. اون موقع هم تلویزیون مستند نشون میداد، مثلا طرف رفته بود یک پرسشنامه بهش داده بودن پر کنن. خودش تو مصاحبه تلویزیون میگفت هشتاد هزار نفر بعد از اون بودن و بعد از 10 ماه هنوز کسی هیچ جوابی نداده. حتی گفتن کتک کاری هم کردن. اگر این بابا که مصاحبه میکرد اون زمان بابای من بود، الآن کلی باهوش شده بودم. میگفتم از پدران ما شروع کرده ان، و حالا نوبت ماست. نه اینکه یه مدت هی بیایم اخبار فریبکاری اینا رو بخوریم، بعد کلی تازه بگیم ا... اینکه چهل سال پیش هم همین بوده، حالا هم که همینه! نمیرفتیم شاید دانشگاه هاشون، برا حرفاشون تره خورد نمیکردیم، و خیلی پول ها رو کتکمون هم میزدن بهشون نمیدادیم.

هرچند که من ندادم و یکی مثل خودشون بهشون داده تا حالا. با این حرفا، و این اوضاع احوال از هرکی کلمه مستضعفین رو استفاده کنه و هرچی که به عنوان مستضعفین به کار برده بشه بدم میاد.

لامعاد لامعاش له

کسی که زندگی براش نیست، معاد نداره. این ترجمه تحت الفظیشه. معنی کلیش اینه که از کسی که زندگی براش نذاشتن انتظار نداشته باش براش معاد هم بذارن.

گاهی به این فکر میکنم. میدونم موقعیت خیلی ایرانی ها الآن با آلودگی هوا رقم خورده. چیزی که مطلقا درست نیست. تمام زمستون به امید یه فصل بهار و تابستون سر کردیم. البته، امید خوبی بود. ولی اینکه در فصل تابستون هم آلودگی هوا داشته باشیم و یا فصل بهار چیز بی جاییه. بی نظمی بدیه که به جز خواست شیطانو ابلیس چیز دیگه ای نمیشه اسمش رو گذاشت. مثلا شما در نظر بگیرین، میخواد عید بشه. از چند روز قبلش ما بومی های مشهد از آلودگی میکروبی حاکم میفهمیم. تو تلویزیون دیروز اعلام کردن نیایید، 20% تخت های بیمارستانی مشهدی رو غیربومی ها پر کرده اند. کو گوش شنوا. یه عده گفتن میخواستیم بیاییم، ولی به خاطر کرونا نیومدیم. ما با این وضع میگیم خدا بخیر کنه، تازه یه عده نیومده ان!

موضوع فقط اومدن زوار نیست. موضوع برج هاییه که معلومه با وجودیکه از سودآوری ساخت و سازشون به ضرر رسیده اند، و درست شبهای عید مثل تولد امام رضا و عید غدیر باید برای غیربومی های مشهد رونمایی بشن. حدس اکید میزنم، سازنده شون اصلا مشهد حتی زندگی نمیکنه. چراغ های نمایشی زیادی اون موقع از این ساختمون ها برای رونمایی روشن میشن. هوای مشهد با هوای یک تعمیراتی ماشین یکی میشه. استشمام گازوئیل حداقل کاریه که باید تو این هوا بکنی. البته، قبلش که آلودگی میکروبی بود، با یک دودی مثل دود سیگار و یا شایدم آتش سوزی گسترده کل مشهد رو فرا میگیره. و این چیز عجیبی نیست، چون تکراریه. اصلا خود این وبلاگ تکراریه. من خیلی مطالبو نمینویسم چون تکرارین.

نزدیک عید که میشه صدای پیس پیس ماشین های بزرگ ساختمون سازی زیاد میشه. البته، شب ها. چون شب کارن. البته، نزدیک عید، چون کسایی که میسازن مشهدی نیستن. و ما مشهدی ها به امید یه هوای تازه تر ...

گفتم از رفتنو و خوندیم از سفر ...

ولی نرفتم. فرهنگ من هنوز جا نیوفتاده، باید برم یه کشور دیگه. چرا؟ چون، مگر به جز اینه که ابلیس خونه اش کنار خونه منه؟ ابلیس. ساخت و سازش تو ضرره، ولی براش خیلی مهمه که حتما اون نماد شیر فراماسنریش سر در برجش باشه. بیش از دو و نیم سال ساخت ساختمونش طول کشیده، پس معلوم میشه در سود نیست، ولی اون سرهای شیرش باید گوشه گوشه دیوارهای بتنیش رو پر کنه. که بگه چشمت کور، هستم، خوبم هستم. عجیب، این فراماسون خوب میدونه که ساختمونش رو کی باید رونمایی کنه. برای تک تک پنجره هاش یک نرده میذاره، به سبک ساختمون های غربی، اونم از نوع قرن بیست. کی این کار رو میکنه، یه جوون؟ نه، یه پیری بیش از شصت سال.

اینه آینده کشور ما. تا حالا کجا بوده؟ معلوم نیست. ولی چیزی که مشخصه اینه که مشهد هم نبوده. مشهد داره میسازه، با ضرر و با یه امیدی. چه امیدی؟ خدا میدونه!


بعدا اضافه کرد: با وجودیکه در موج دوم کرونا خونه بودم، احساس میکنم دوباره مبتلا شدم. ویروس میره اونجایی که عفونت کمی هست، اونجا تا زمانش تکثیر میشه. احساس عطش دارم. آب بدنم کم شده. غذا نخواستم بخورم. شاید بی اشتهایی ناشی از کروناست. هنوز طعمو مزه ها رو حس میکنم. بدنم کمی گرم تر از معموله و کمی در ران احساس درد ناچیز حس کردم.

تو این موج دوم، فقط فرقش این بود که آمادگی بیشتری که اونموقع دوست داشتم رو دارم، و شاید فصل تابستان بود و به سختی زمستان هم نبود. وگرنه، اینا گفتن موج دوم اومده ما رو هم گرفت. هربار موجی بیاد باید هی ماها رو بگیره؟ سختیش تو اینه که آدم ازینکه ویروس کووید-19 رو گرفته باشه مطمئن نباشه. آخه آلودگی های تحمیلی دیگه هم هست...

سهام کرونا

همینطوری به ذهنم رسید. تو این بورس مورسا یه سهام هایی باید اضافه بشن برای تجارت ویروس. اشکالش چیه؟

دیروز داشتم این نمودار افزایشی آمار مرگ و میر کرونای یک ماه اخیر رو میدیدم. واقعا اسف انگیز بود. این نمودار اگر یک نمودار از قیمت سهام بود، نمودار خوبی بود که افزایشی هم بود. ولی این نمودار، آمار مرگ و میر آدم هاست. نموداری که داره نشون میده مقاومتی داره با دستکاری و بازیگردانی صورت میگیره، ولی یکی اون رو متمایل به صعودی کرده. اون یکی، حالا میتونه افزایش و نوسان نرخ ارز باشه و یا حتی اون یکی میتونه یه سری آدم باشن. هربار بیان این نمودار رو با دقت نگاه کنندو مثل این سایت های سهام نگر، آدما توش چت کنندو بگن مقاومت هنوز نشکسته؟ #کرونا، بچه ها همه بشکن، لینک صف خرید. یا صف فروش. هیچ هم بعید نیست این کار؛ تجارت ویروس راه انداخته باشن. یه جور بورس بازی راه انداخته باشن. اگر اینطوره، خب ما هم یه عده جوون بیکار داریم، سهامش رو به طور مجازی برامون عرضه اولیه کنن، برای برعکسش سرمایه گذاری کنندو اینطوری مثل اون یه عده باهم سر کم شدنش سرمایه گذاری کنن. منظورم سهام شرکت های دارویی نیست، که الآن سر خریدشون کلی صف تشکیل داده ان. منظورم واقعا سهام مثلا خود ویروسه. اینطوری، شاید، حتی نیازی به اون کمک مومنانه و بیرون رفتن برای پیدا کردن نیازمندان هم نباشه!

چند ماه پیش که کرونا شروع شده بود کافی بود بگیم کرونا مثل پودر سفیدی در بدن جامعه میمونه که اگر بیرون نریم، بهداشتو فاصله گذاری اجتماعی رو رعایت کنیم محو میشه. الآن، من به این نمودار نگاه میکنم میگم کی داره رشدش رو صعودی میکنه؟ انقدر برام عجیبه.

تو این مدت خودم چند بار رفتم بانک. بانک ها و کارگزاری ها جواب نمیدادن. کسی پاسخگو نبود. هرچند که یه کسی هم نشسته بود و میگفت نه، باید جواب بدن. نه، نباید حق مردم رو بخورن. نه، مردم بشینن تو خونه هاشون، و فقط برای کارهای غیرضرور برن بیرون. همه ما میدونیم که این ها مسخره بود. حتی میشه گفت دروغ بود. دیشب مثلا، ما یه گازوئیلی نوشیدیم در حد بی حس شدن گوش هام. درست، از ساعت 10 شب شروع شد و تا ساعت 2 و نیم، همین حدودای امشب ادامه داشت. امشب البته، کمتر بود. ولی ساعت دو نصف  شب نمیدونم برای بعضیا چه تقدسی داره، این موقع. بلند میشی مثلا هی صدای آژیر یک ماشینی میاد که طرف باید بلند شه دکمه شو بزنه خاموش شه.

تنها چیزی که میشه گفت اینه که صبر کنیم. ماسک بزنیم، و به خودمون برسیم که حتی اگر دوباره در این خیز چند باره کرونا به اون مبتلا شده ایم، زودتر خوب بشیم. برای خودمون و دیگران. الآنم که ملت کلی ماسکای جدید دارن رو میکنن. حتی دیروز من به فکرم افتاد رو ماسکامون آرم شرکتمونو هم بزنیم. ماسک اومده عروسکی، گل گلی، هم رنگ لباسمونو متنوع.

بورس وال استریت

میگن ایرانی ها به جز بورس خودمون تو بورس کشورهای دیگه هم شرکت میکنن. این جمله خیلی فکرمو درگیر کرد. هرچند برای ماها که ایران نشستیم برای دور زدن تحریم ها و شرکت در بورس شرکت های آمریکایی راه پر پیچ و خمی هست، ولی غیرممکن نیست. الآنم که دلار گرون شده، و دولت برنامه داره برای بیشتر گرون کردنش، پس من انگیزه قوی دارم که در بورس وال استریت شرکت کنم. حالا خودمو جای یک آمریکایی میذارم. از بین سهام هایی که اونجا داره چیا میخرم؟ اول از همه بورس شرکت های هواپیمایی، اونم از نوع جنگیش. چون ذهنیت خیلی خوبی با هواپیماهای جنگی جنگ جهانی دوم رو من گذاشتن. تصویر هواپیماهای جنگی جنگ جهانی دوم ملکه ذهنمه، پس اگر قطار پر واگنی داشتم، دو تا از واگن هاش رو اختصاص میدادم به هواپیماهای جنگی.  بعد از اون، نوبت میرسه به شرکت های کامپیوتری. اونم چیز جالبیه. سهام شرکت هایی که پنگوئن سیاه داشتن (شرکت های لینوکسی) رو میخریدم. از این شرکت ها هم خوشم میاد. پس دو واحد هم به اون اختصاص میدم. شاید سه واگن پر هواپیما میگرفتمو دو واگن کمتر هم پنگوئن. بقیه اش رو با یک خروسی چیزی پر میکردم.

اینم عکسش که ببینید من چه ذهنیتی از خریدهام دارم:

هیچ اشکالی هم نداره. وقتی یک چیزی هست که نباید انکارش کرد. من اینا رو دوست دارم.

تاریخ

باید براش کلی شعر نوشت. یعنی مینویسن هم. مثلا همین اخوان ثالث، که میگه این معلم کور و کر تاریخ. تاریخی که نوشته میشه و از شفاهی بالاتره، اون گنجی گران بهاست. چون آدم ممکنه به جایی برسه که احساس کنه (یا بهش القا بشه) دیوونه اس، مگر خلافش در تاریخ مکتوبش ثابت بشه. و اگر آدم خودش تاریخ زمان خودش رو ننویسه، و یا کسی نباشه که نوشته باشه، دیگه چی میشه.

واقعا، به عنوان کسیکه یه عمر ازش گذشتو میتونه بگه بارم رو هم میتونم جمع کنم، خیلی برام سخته که از تو مکتوبات و آن چیزهایی که شفاهی گفته میشه، یافته ها رو پیدا کنم. مثلا، یه عمر از آمریکا به ما فیلم های مختلف در سال های مختلف نشون دادن، ما هم یکسره جلو تلویزیون بودیم، و تازه که رسانه های ایران اراده پیدا کرده ان، سخنی از نمادهای برده داری بسیار زیاد آمریکا بیارن، تازه ما متوجه شده ایم که چقدر اونجا نماد برده داری هست. کریستف کلمب، آپاچی، فرانسیس، و خیلی های دیگه با روتوش انگلیسی سفید با لبخند. اینا خاطرات ثبت شده یکی مثل من از امروز و گذشته آمریکاست. سیاه هاش البته نقش دارن، در Showهاشون، و بازی هاشون. البته، من فقط یکسره پشت تلویزیون نبوده ام، کتاب هم خونده ام. اونجا که دی جی سلینجر ماجرای مرگ دختری سیاه پوست رو تعریف میکنه که بر اثر دیر رسیدن به بیمارستان فوت میکنه. مدتی، تلویزیون ما اخباری شبیه داستان سلینجر برامون میذاشت و این، چون قبلا در کتابی خونده بودم برام عادی بود. اما واقعا، اینهمه نماد گنده برده داری، و این همه نشانه زشت از نظام آمریکا، اولین باره که میبینم. از آمریکا، حتی در رسانه های ما فقط همون مجسمه آزادیشون رو نشون میدادن. حتی در اشعارمون هم این نهفته بود.

از آمریکا که بگذریم، به بقیه کشورها که میرسم متناسب با اونچه که آمریکایی ها برام تعریف کرده ان، چیزایی در همین حد میدونم. البته، یادمه سال های مثلا 2004 اینا، یک بار یه آهنگ از این غیرمجازا1 دستم رسید که توش یه زنی سفید لباس خوشگل پوشیده و میذاره مرد گنده سیاه به چه گندگی فقط عرق اونو بو کنه. زنی بالای سن، میخونه و مردی سیاه... زشت بود دیگه، ولی باید قاطی بقیه آهنگا جا میشد.

بعد از اون، غیرمجاز و از اینا که هرکسی اگر نبینه نصف عمرش برفناست رو تو خوابگاه دست دخترها دیدم. وقتی همه باهم این مثلا آهنگای وحشت رو میبینن، و یا مثلا اونکه ضد نظام تبلیغ میکنه، آدم بینشون قرار میگیره، اگر تاریخ مکتوب نداشته باشه، ممکنه حتی دچار این توهم بشه که دیوانه است، چون مثل همه نیست.

البته، من انیمه ژاپنی، فیلم کره ای و بوروس لی زیاد دیده ام. ولی از چین و ژاپن هم چیز زیادی نمیدونم. چقدر دیروز گشتم دنبال کانال قدیمی وسط چین که امپراطوری مینگ تاسیس کرده بود. فارسی، انگلیسی و چینی، و در سایت های مختلف. زحمت زیاد داشت. عاقبت باید به نتیجه میرسیدم، چون تلویزیون ما ازش فیلم گذاشته بود. اگر ندیده بودم پیدا نمیکردم! اسم شهر ممنوعه رو این اواخر که قصد سفر به چین رو داشتم زیاد شنیده بودم، ولی اون کانال برام معروفیت نداشت. یادمه جغرافی هم که میخوندیم بیشتر از کوه های آلپ، رود سن و دانوب، نهایتش نوشته بودن. تا اونجا که در تاریخ درسی ذهنم هست، چین کشوری پر جمعیت بود مثل هند که فقر حتی رودهاش رو هم خشک کرده بود! بوروس لی هم که نمیومد بگه مثلا ما رود چی داریم! محصولات چینی هم که وارد میشدن چیز خاصی در این رابطه نمیگفتن. البته، با توجه به تعداد انیمه ای که از ژاپن دیده ام، خیلی جاهاش رو حفظم. همینطوری میتونم بگم اکیناوا، هیروشیما، توکیو، ... پل بزرگ فرانسیسکو رو هم که تو انیمیشن های آمریکا دیده بودم. با کتاب ها از فقر مردمی در کالیفرنیا، و یا کاباره های آمریکای لاتین هم میدونم.2  اگر تلویزیون ما دوست نداشت که امروز کانال قدیمی پکن رو نشون بده، نمیدیدم و ندیده میمردم.

چقدر از برمودا برامون در کتابا و روزنامه ها تا الآن نوشتن؟ کوتاه هم نمیان. گاهی میخوان یه سه گانه جدید اضافه کنن، میگن مثلث برمودا رو که میشناسی؟ حالا مثلا دو تا دیگه هم بهش اضافه کن! آه، تازه کجاش رو دیدی، بذار برات از کره ماه بگم که رفتم بالاش. فرداش برامون یک فیلم میسازن، با کلی تبلیغ در سطح دانشگاهی به اسم Gravity، همه اش هم روی زمین درست کرده ان. بدون حتی یک خرج و هزینه، حتی برای لباس فضاییش که تن فضانورداش کرده ان، خرج نکرده اندو همه اش جلوه های ویژه. بهت میگن، تو کجا بودی ما و ناسا رفتیم تو فضا گیر کردیم، فیلمشو درست کردیم و البته، اونجا هم پر بود از ردپای چینی ها؟!

بدبختیش وقتی درمیاد که این فیلم های تخیلیشون فقط به این ختم نمیشه و یه مدت راه میندازن فیلم علمی-تخیلی برای ویروسی حتی بدتر از کرونا برامون درست میکنن. با خودمون میگیم، روزی ممکنه برسه ما مجبور بشیم مثل این فیلما حباب رو سرمون بذاریم؟! جواب مثبته، انقدر که فیلماش رو درست کرده ان، حالا آمادگیش رو داریم که بعد از اجباری شدن ماسک حباب به سر رو زمین راه بریم. البته اگر حباب باشه بهتره. ولی فعلا گذاشتیم تا از این حفاظهای صورت خودمون یکی با دست درست کنیم ویروس تو چشمامون از هوا نچسبه!

اینجاس که آدم احساس میکنه، خیلی چیز هست که نمیدونه، و شاید تا حالا باید میدونسته!


بعدا اضافه کرد: اصلا آدم ندونسته بمیره، ولی کاش انقدر مثلا سردیس ترامپ رو نمیدید. فکر میکنید الکی میگم؟ نه، هیچ بعید از خواهرم نمیدونم سردیس ترامپ رو برداره و بغل کنه و بگه ترامپ دوست ماست. بعد، من باهاش دعوام بشه و کلی پنگولای خواهرم بره تو دستم، چون آستین کوتاه پوشیده ام. روزی بیش از شصت بار، ترامپ رو نشون میدن: ترامپ این کار رو کرد، ترامپ اون کار رو کرد. ترامپ این دروغو گفت. ترامپ اون دروغو گفت. اوه شما نمیدونید، ترامپ گفت هیدروکسی کلرودین برا کرونا خوبه. فرداش تو اینترنت کلی فارسی زبان تو اینترنت و در بخش نظرات اخبار میبینید که میگه من هیدروکسی کلرودین برای کرونا میخورم. حالا، شاید رسانه ما داشت مسخره میکرد (؟)

تو متن من، یه امپراطوری مینگ نوشته شده، الآن کلی ایرانی حس ملی گرایی و دموکراسیشون گل میکنه، ولی ترامپ چاق، سفید، موبور و خوشگل بقدری روزی صدها بار در همین رسانه های ما نشون داده میشه، که اصلا تابو نیست. اون، یه خوشگله که جاش باید قاب تلویزیون های ما باشه، و زنده باد ترامپ که وقتامون رو حسابی باهاش پر کردن.




1- اون زمان سی دی آهنگ غیرمجاز راحت تر به چشممون میخورد، شاید چون برادر داشتیم/

2- در واقع، نگاه میکنم از غرب خیلی میدونم. با تاریخش زندگی کرده ام، از همون موقع که در کلاس های زبان داشتم Carpet ، و Hello رو به انگلیسی میخوندم.