آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

نه، همین حالا

بعد از اون ماجرای منو تو، سال ها باید میگذشت تا من به اینجا برسم که بخوام برای کنکور دکتری بخونم مسلما. نمی تونستم ازدواج هم بکنمو خودم هم برای چی پس دنبالش میبودم. زدو از طریق همین پیامکای تبلیغاتی اس ام اس موبایل آموزش زبان نیتیو آمریکا رو به من دادن. حالا خیلی این زبان موثر تو کنکور نبود اون موقع ها. نگو قرار بوده با این شماره منو به چالش بکشونن! دیگه خلاصه من هی وسط این درسای کنکور یک نگاهی هم به اس ام اس دادن به زبان انگلیسی به این شمارهه میکردمو حتی فکر میکردم این که خواستگاریم کرده بود منظورش با این شمارهه بوده.

پسری هم بود یک زمانی پشت گوشیه. از ویژگی های خاص این پسره و کسایی که باهاش هستن اینه وقتی مثلا سوال خاصی و یا کار خاصی دارن باهات الا و لله باید همین حالا جوابشونو بدی! یادمه یک بار که خیلی دیگه زورش اومده بود اس ام اس داد و شاید زنگ هم زد که دیالله تو میخوای برای کنکور درس بخونی یانه!؟ (اینطوری نپرسیده بود. سوالش این بود که برای دکتریت حاضری کلیه هاتو بفروشی یا نه؟!) منم جدا اونموقع آمادگی ذهنی سرعت عمل تو جواب دادنشو نداشتم. اینم اینطوری: نه، همین حالا جواب بده! انگار منتظره. منم بالاخره تا شب جوابشو دادمو گفتم آره، اونم گفت چالشی دارمو ازین وقت کشی ها ادامه باید پیدا میکرد.

بعد زمان گذشتو همینطوری مثلا خواهرم جمعیت امام علی میرفتو اونجا هم یک چند نفر نقش هایی داشتن که ازش میخواستن همین حالا فلان کار رو براشون بکنه. البته هنوز این قضیه نه، همین حالا برای ما پر رنگ نشده بود که من بخوام الآن موضوعش بکنم.

خلاصه، برادر بزرگتر من ازدواج کردو من زن برادر اول رو از خونم کردم بیرون. برادر کوچکتر منو کتک زد، طوریکه میتونستم از پزشکی قانونی مدرک بگیرم. زن برادر بزرگتر باز اومد که دیالله، همین حالا برو آزمایش های پزشکی قانونیت رو بگیر. بعد راه بنداز که من جنون ادواری گرفته امو اینطوری ما از بابات شکایت کامل میکنیمو برای بعدش هم حمایتت میکنیم! که البته ما خوشبختانه همون حالا اون کار رو نکردیم. بعدا که رفتم اهواز، فامیلی که منو قبل از الحاق این دختره میشناخت، معتقد بود که دختره دروغگو دروغ میگفته که من از بابام شکایت کرده ام! و البته درست هم میگفتو ما خوشحال بودیم که در دام همین حالای دختره نیفتادیم.

البته قضیه همین حالا تموم نشده، هنوز که هنوزه هرطور هست میخوان از من همین حالا رفتن خارج از کشور رو بگیرن. سعیشونو میکنن هی منو بندازن تو همین حالای تصمیمای عجله ای! که چی؟! من نمیدونم تا کی باید یکی باشه منتظر من همین حالــــــــــــــــا اون چوبی که بابام سالها پیش وعده ش رو داده بود من بخورم!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد