اینها دیالوگ های نوشته شده صحبتای من با بابام، وقتی 20 سالم بوده هست. در سن بیست سالگی بارها خراب خطاب شده ام. بارها به باباهه گفته ام که من شوهر میخوام و بارها گفته ام که بذار من با احترام از خونه ات برم. این ها رو نوشته داریم. و من مینویسم، چون الآن خواستگار زنگ میزنه میگه من مومن نیستم و مادرم در تایید میگه بعله دختر من دعای کمیل نمیخونه و اگر هم تا حالا مونده تورشیده شده، دلیلش اینه که خودش نخواسته. این مطالب انکار حرفا و دروغای والدین من هستن. مینویسم چون تو گوششون نمیره، بعد از 10 سالو اندی:
دیالوگ های من نوشته نشده. فقط حرفای باباهه س:
این چقدر خرابه (7 بار)، ازین حرفات میترسم، از این بیشعوری هات میترسم. تو داری اشتباه میکنی، اینو چرا ساکت نمیکنی، من اصلا
تو همینو به من بگو که من چی به این گفتم، من چی تا حالا به تو گفتم؟! تو هیچ عددی نیستی. گوش بده (2 بار)، تو اگر آدم بودی، من حرفم اینه که تو اولا، این حرفایی که می زنی اصلا می گی تو تهمت می زنی، تو می خوای منو بشکنی، این که سوال می کنم ببین شمارش چیه، گوش بده، من مستقیم بهت می گم (5 بار)، هرکسی که راه معتادم نیست، سیگار، نه همونم ...خورده، تو که حرفایی که من می زنم، اگر ، گوش بده، اگر به حرفم گوش بدی، بذار، حرفاش رو زد، بزار من حرف بزنم، زر زر میکنه، می ره گوشی رو گم می کنه.
من که میگم ببینیم کی زنگ این خونه رو میزنه که ببینیم این مرده؟! زنه؟! مساله شک نیست. این حرفایی که تو با این بی پروایی، اگه، حساب باز میکنه، من دنبال اینکه، اگر بعضی وقتی به تو، این به خاطر خودته، به خاطر عاقبت به خیری خودته، این که تو مدیر پروژه هستی یا یک سفور هستی، هیچ ربطی به شخصیت تو نداره، تو اون ببین یه رفتاردرستی که ببین من که باباتم میگم رفتار درست معقول منطقی نداری، همین که می گی من شوهر میخوام این بدترین کاری که یه دختری، گوش بده (2 بار)، این بدترین، بعدم من همه نه من تنها که دختر دارن اینجوری نیست که هرکسی بهش معرفی کردن برن خواستگاری ممکنه بگن، چون آدم بهش گفتم، همون اول یک بررسی ابتدایی میکنه که کدوماش مناسب مال ماست، بریم برداریم، ببینیم قدم بعدیش چیه، اول به بررسی ابتدایی می کنن، بعد میگن بیاد آقا تشریف بیارین، همون اول هر آدم خوبی هر آدم بدی نمی گن که بیان، گاهی موقعا که من یه چیزی میگم بپرسیم این کیه، چی کارس، نباید ببینم کی میاد تو خونه ام چهار تا حرف داخلی ام رو بشنوه؟! تو شعورت اینه نمی کشه، مثل همون هری کی آمد نگم بیاد تو، صادق برادرت مشروب خوره، اونها چون به حرف من الان هم می گم، دارم بهت میگم، نه ربطی نداره، گوش بده (2 بار)، موضع بیخودی نگیر، تو اولا هنوز سه ماه رفتی دانشگاه آزاد، خودتم نشستی، خواهرات هم هستن، پدرسوخته احمق بی شعور، کاری که باید میکردم نکردم، چون تو این 5 سال، احمق باز نمی فهمی ( 4 بار)، تو نمی فهمی، چون به طور کلی نسبت به تو اعتماد داشتم نرفتم، ولی سالی یه بار، 4 بار، 5 بار، 6 بار باید می رفتم، من یه وقت برای دانشگاه آزاد نیومدم، یه بار هم برای دست اومدم، توله سگ تو قدر اعتماد منو نمی دونی،
تو این نمی فهمی که برای دخترها حتی برای پسرها، دخترهای خوب، برای پسرای خوب دام میذارن، برای پسرای خوب کاری میکنن تا سه ساعت حالت بهم بخوره، همین جور بشین سر روز ده تا دختر بلند میشن میان اینجا این آقا، گوش بده (3 بار)، بعد اینا، اینایی که کارشون به اونجاها نکشیده، نه اونایی که، بیام تا به تو نشون، گوش بده (5 بار)، من تو رو با اون مقایسه میکنم، من
تو نمی گی، تو اینا رو نمیگی، ده بار نشه، یه موقع دیر شد، یه
حالا چه فرق می کنه، اون موقع، حاضر نبود اگر، گوش بده (7 بار)، تو منو عصبانی میکنی، اگر تو حساسیت به خرج ندی اگر حرفاتو مثل آدم به من بگی، تو کجا میری، چه جوری میشی کارت، مثل همه آدما، ساعت، کجا بودی؟! رفتم کافی نت، حرم
نمی گم خرابه چون خارج از برنامه است. تو برعکس همه عالم که تعطیل میشه بعد میایی ساعت 4 و 5. گوش بده (8 بار)، حالا این که ما بهت نگفتیم، من نمیگم نه، گوش بده (7 بار)، حالا حرفم اینه، من میگم که نگفتم کسی نیاد، ازین به بعد هر پدرسگی زنگ زد به من هم نگو، بقیه اش هم به من مربوط نیست.
تو نه خدا رو قبول داری، نه میشناسیش، دلیلش اینه که نه گوش میدی، این خدایی که میپرستی، این خدایی که کلامش تو قرآن هست هیچ وقت به تو اجازه نمیده به من بگی رذل، خدا نمی کنه، اگر ببین بچه ای نه تو، اگر هر کسی که به پدر و مادرش احترام نذاره، اگر همین یکی این چوبشو میخوره، چه خدا رو قبول داشته باشه، چه خدا رو قبول نداشته باشه، من یک کلمه سوال کردم، برای یک کلمه که وظیفه ام هست سوال کنم که که یک مقدار ازین چیزا رو توجه داری، این غلطه درست کردن این بار اولت نیست. اصلا هم درست ندارم. چون هست، ندارهم. اینا تبعات داره، نه که من می ذارم
برای چه موضعی مخالفم، برای چه کاری، من اصلا به تو نمی گم، به تایید تو احتیاجی ندارم، من میگم تو نباید به من اهانت بکنی
خوب همین میشه، همینه که مساله است. گوش بده (3 بار)
چرا تو خواستگارم آمده که خودم باهات مطرح کرده ام، بعدم نمشناسیشون، این دوستو رفیقای تو، اینا رو بگو، این هر کی، گوش بده (5 بار)، این که من میذارم میرم و بذار با احترام برم میدونی این چی توشه؟! بعدا براش بگو، این حرفو که داره میزنه این هوا برش داشته (3 بار)، آره، تو هوا برت داشته، هوای مدیر پروژه، یعنی چی (3 بار) می دونی این حرف تو یعنی چی؟! می دونی معنی این حرف تو چیه (2 بار)
این میخوام بگم، اونا مثل تو نیستن، اینا مثل تو دیوانه نیستن، به اون هم توجهی نکن، اونا عاقل تر از تو هستن، شعورشون بیشتره، من میخوام تو رو با این اخلاق گند (5 بار) با این وجود گند احمقت، حالا هم دارم بهت میگم این رفتارت این عاقلانه نیست، این داد و بیدادا که تو الآن میگی تو هیچ قوطی عطاری نیست، هیچ دختر عاقل از این آبروریزیها نمیذاره، همین، این برادرت رذل مشروب خور فلان رفتن تمام دنیا گوس رسوایی تو زدن، رفتن گفتن این شوهر میخوادو اینا شوهرش نمیدن، می دونی چقدر بدبختیه که یه دختری داد بزنه؟! میان به مادرشون میگن، گوش بده، این کافیه (4 بار)، این کفایت میکنه، یعنی اون خانواده میگفتن این دخترشون تا دیروز، اونا باید عفت به خرج بدن، بشینن، نه به پدرش به، نه من ول میکنم میرم، نه با قرآن میخوره، نا با اجتماع ما میخوره، با این زندگی غربی (5 بار)، و با این فاحشه های این مملکت و این حرفا
با اون منطق تو و من منطقم اینه. مثلا فرض کن چی جایی نمی تونم برم سر خیابون بگم من دختر دارم بیاین بگیریندش؟!
باید برم عاقلانه مودبانه برم. حساب میکنن، می فهمن ما هم دختر داریم، هیچ کاری نکردم، من نگفتم، تو اهانت، اینا رو میخوای بدونی، نه هیچ وقتی نداره، نه ، نه اینطوری نیست، گوش بده (4 بار)، همینا رو بهت میگم، گوش بده (2 بار)، نمیذاره حرفم رو بزنم. من جواب بدم، سوال میکنی بذار جواب بدم.
نسبت به تو عقیده ندارم که تو فاسدی، نه که رابطه ای داری، خودت میدونی، تو خونه رفتارت صفره، طبعه اجتماعی نیست، من سعی کردم مودبانه و صمیمانه رفتار کنم، اما تو متاسفانه با رفتارهای ضعیف و چون، گوش بده (4 بار)، همینو میخوام بهت بگم، میخوام بهت بگم، من چون اینا رو دیده ام، یکی که دایی شونو فلانه، برادرش اینجوری، مادرش همون آدم، چون با این شکلهات رو میره داره به تو نصیحت میکنه، تو که میخواستی، این اتفاقا از همون حرفا فهمیدم عمدیه، گاهی موقعها خودم نمیتونم عمل کنم، حرفی رو میدونم راهش چیه، دارم بهت میگم آقاجون (صدای هواپیما)، هرچند من رنجیده میشم این خدا شاهده، نمیخوام تهدیدت کنم، نه خوشحالم، نه میدونم خودم چی بهت بگم، نه این راه بابه، میگم که سنت الهی ازدواج به این که میگه نگرفت چیه استنکاف اخلاقه، من دارم تو رو منع میکنم ازینکه داد بزنی شوهر میخوام، به مادرت که بگی مادرت به گوش من میرسونه، به خود ماهم گفته به گوش ما هم رسوندن، گفته ان ما شوهر میخوایم، یادت یا هست نیست، تا زنگ بزن به صادق، یادت رفته میگفت گریه کرده، میگفت نکنه این اتفاقی براش افتاده، تو خبر نداری، تو نمی فهمی این چیکار کرده، نه میخوام بگم بابا رفتارت رو اصلاح کن، عاقلانه، صبح با این مادرت هرچند که من قبولش ندارم، بابا من چیزی مطلبی که داره درسته به گوش من برسونه، پس من چه چوبی لای چرخت میذارم؟! من دارم حمایت میکنم، همین مادرت هم که بی جهت هم میگه که تو چرا میذاری این بره دانشگاه، همین رو میخوام بهت بگم، من نمیخوام بگم تو (صدای هواپیما)
هرچهار تا حرف منو بشنو، تو چقدر خری، من مخالف درس خوندنت نیستم، درس خوندن نباید باعث بی آبروییت بشه. اینجوری بی همه چیز، نه این به، بیا بشین اینجا، نه من مانع این نیستم که تو بری دانشگاه، نه به یک شرط، که تو شخصیت محکم داشته باشی، تو الآن 4 روز گریه کردی، 4 روز هم قهر کردی، اما تموم میشه، اما این دانشگاه به جز تباهیو فساد هیچ چی نداره، چهار تا فرمول میفهمی، میبینه تو داری فوق لیسانس میگیریو ده کلمه حرف مودبانه صحبت کردن با مادرت وحشت کرده اما سطح اجتماعیم بهتر شده، اما دانشگاههای ما یک چیزای مزخرف نگو، اما دارم بهت میگم که خودت به خودت صدمه نزنی، همینجور که داییت میاد میشینه پهلو من هزار حرف درست و نادرست از دختر خواهرشو از همه به من میگه، همینجوری میره پشت سر تو به بقیه میگه، شما با نفهمیتون، با بیشعوریتون دارین فاتحه میخونید، خودتونو انگشت نما کنید که پسر، اون برادرت، من قیدشو سرم زدم، با این پسره کثافت، با این محمد کاظمی، من با این وجود کثافتش که مدرسه میرم میبینم. دیده اینطور کردیم، بعد سه سال درسو میکنه میکنه 4 سال، بعدم کوس رسوایی رو زدن که آقا گفتن به ما محل نمیذاره، بهش گفتم تو نه کار داری، نه سربازی رفتی، یک نون بخور نمیر بذاره بره بشینه بگه یک کاری میکنم که هر کس منو دید بگه، ربطی نداره (2 بار)، دخترمی برم تو باغمون؟! بدبخت فکر میکنی به من صدمه میزنی، همه میگن این فاسده، اینا خودشون صدمه میبینن، این برادرت مادرت رو مجبور کرد زنگ بزنه به این جعفریا با من مشورت نکردن، منو مجبور کردن بریم خواستگاری، رفتیم صحبت کردیمو دیدیم این دختره هزارجور چی چی تو وجودش بود، آثار وجودش یک جوری، رفتار نادرست، تقصیر ما چیه؟!
پ.ن: 1- تاریخیه و البته برای من تکراری
2- یک جاهایی تند تند داشته مطالب نوشته میشده و خب شنیده نشده. کاما بخش توقف کلامه
3- سه صفحه اش فحش برادرامه که من دارم میشنوم و بیشتر هم مال صادقه. الآن هم که زن گرفته ان این پسرا، زنهاشون دنبال کونشون هستندو البته موید فسادو جنون ادواری من.
4- یک جای دیگه حرفای سه سال پیشش رو هم دارم. هنوز هم شوهر نکرده ام.
5- حداقل کاری که اون متعصباش میکنن اینه که میرن برای دختراشون با اون تعصبشون هر گوهی هست شوهر پیدا میکنن، بعد این در اون سن پایین من که هنوز جوون بوده ام این حرفا رو به من میزنه
6- تمام عمرش، چه ما 16 سالمون باشه، چه 6 سالمون باشه، چه 36 سالمون باشه، همه ش هی نباید هی بهش اهانت کنیم، اما این هیچ کاری نمیکنه، ولی من حاضرم سه ساعت تموم بهت فحش بدم مودبانه که تو فاحشه خرابی، تو فاسدی، ولی نمیرم برات هیچ کاری بکنم.
7- تو می خوای منو بشکنی: این دیالوگ من بوده، بعد از اون فقط دیالوگهای اونو مینوشتیم. در اون سن که پدرا و مادرا به بچه هاشون میگن مثلا پزشکی بخون که صد ساله تو ایران فقط رشته همین رشته است. در این سن و در اون زمان با دعواهای خاک تو سری با دادوبیداد اینها رو به صورتی تکراری میگفت. و بعد هم تا حالا هرچی هم گفته عمل کرده.
8- کلا حرفاش 10 خطه، 59 بار کلمه گوش بده رو تکرار میکنه؛ یعنی تو گوش نمیدی، اون زمان که هنوز باهاش حرف میزدیم یک مدتی یاد گرفته بود که هی بگه گوش بده. 29 بار هم جمله های مختلف رو تکرار میکنه. تقریبا هیچ حرفی هم نزده.
9- خیلی جالبه و یکی از روزهای دل انگیز.
10- همین الآن هم من کار بزرگی کردم که زن صادق رو همراه اون خاندان از خونه کردم بیرون. چند روز پیش که اهواز بودم کل این خانواده ها جفت جفت اومدن دنبالم اهواز، طوری که داییم از قبل خودشو آماده کرده بود که اگر من بخوام باهاشون مواجه نشم منو سوار ماشین کنه و ببره از اون فضا