آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

جنس: مرد متاهل، تعداد فرزند: 2، و نه 1 یا صفر

رزومه­های مردای ایرانی الآن این طوری شده. یعنی الآن الآن که نه. چند ساله این طوره. یعنی مثلا طرف معدلش رو مینویسه، اگر کنارش تعداد فرزندش رو بنویسه و جلو دوربین و اذهان عمومی انگشتر طلاش رو بالا بیاره که یعنی من زن دارم و دنبالم نیفتین خیلی اکشن تر و جذاب تر هست تا اینکه بگی چه کارهایی بلدی! رزومه مرد و نه زنی با دو تا بچه خیلی رزومه قشنگ‌تری هست تا اینکه مثلا یک دونه بچه داشته باشی و اون هم حالا بزرگ شده باشه J

قضیه همون مرد باید خوشگل باشه، خوشگل باشه و کمی چـــــــــــــــاقه، بعله. خانوما چی دوست دارن؟ یک مرد توانمند؟ مرد عنکبوتی؟ که توانایی حل همه مشکلاتشونو داشته باشه تا بتونن بهش تکیه کنن؟ بعله، در سطح بیرون از خانواده هم از جمله موارد کلیدی رزومه این چیزاست که مهم و مدنظر قرار میگیره. پس حسابی حواستونو جمع کنید.

اما من؟ چه انتظاری دارین؟ یک زنی هستم که میخوام جای تکیه گاه زن ها رو پر کنم. حتی همین هم که میخوام رو پای خودم بایستم هم مشکوکه. از کجا معلوم که چند درصد دعواها و جدایی مردان علاقه مند به تحصیل رو من با تحصیلاتم نگرفته باشم؟! دیگه بگم؟ منکر رو زمین، و مفسده و ...

من به شخصه بی شانس تا حالا سرو کارم با این کون‌ها بوده، دیگه شانس نداشتم. سرشون تو کون بود برا همین خیلی اذیت شدمو حالا هم که دارم دکترام رو به زور میگیرم بدون بچه، بدون شوهر و با کلی برنامه کونی که سعی هم نکردم خیلی پاکشون کنم. گاهی خواهرم بهم میگه تو انقدر به این کون ها تاسی میکنی بالاخره یک وقت دیدی مثلشون شدی ها. چی بگم دیگه.

به هر مجله ایرانی که مقاله میفرستی تف کن بره. به این دلیل:

طبق تصمیم هیئت تحریریه، نویسنده مسئول (ارسال‌کننده مقاله) الزاماً می‌بایست از اعضای هیئت علمی دانشگاه‌ها، مراکز پژوهشی یا مؤسسات آموزش عالی با مرتبه علمی حداقل استادیاری باشد. در غیر این‌صورت، مجله مهندسی برق دانشگاه تبریز از پذیرش و بررسی مقاله معذور خواهد بود.

اونی که میگه من گولولو الآن دو تا بچه دارم. اونه که میگه حالا مقاله علمی-پژوهشی (!) داده به این مجلــــــــه و حالا گولولو رزومه م رو ببینین توپ، و شــــــــاخخه!

خودم شخصا مقاله دادم پارسال به مجله انقدر جواب داده: بفرستید به مجله دیگر! ایرانی ها این طورین. فقط اون اینطوری نبودها. مجله دیگه هم که دانشگاه اصفهان بود بعد از 6 ماه پارسال گفت مقاله ت حرف جدیدی نزده و فقط انگار بهشون گفته بودن حمله کنید. سه تا مجله دیگه از سال 91 تا حالا مقاله داده ام اصلا حتی جواب ندادن. البته یکیشون سردبیرش یک روزی برام ایمیل نوشته بود. حالا ما چند مجله علمی-پژوهشی و حتی علمی-ترویجی داریم؟ 29 تان. تا حالا 9-10 تاشونو به تنهایی خودم امتحان کرده ام. امروز میگیرم به یکی میفرستم و به وظیفه ام عمل میکنم.

جا داره همین جا از داور مجله علمی-ترویجی علوم رایانشی تشکر کنم که زحمت کشید و مقاله م رو ویرایش کرد و مهربانانه گفت ولی نمیتونی مقاله ت رو به ما بدی. من حدس زدم که شاید چون مقاله م در حد علمی-پژوهشی بوده تو مجله ش چاپ نکرده. همون مقاله رو با ویرایش داور محترم فرستادم به مجله مدل سازی مهندسی سمنان که اون زمان فریدون برادر رئیس جمهور فعلی هم تو اعضای هیات تحریریه ش بود. جاتون خالی سردبیر فقط یک بار بهم سلام کردو بعد هم هنوز که هنوزه بعد از یک سال و چندی کسی هیچ جوابی بهم نداده. حتی یک بار بهشون ایمیل زدم و ازشون پرسیدم که چرا جواب نمیدن. ولی ایرانی و پاسخگویی؟! از ایرانی بعیده.

به استادم که اینا رو میگم چی با خودش میگه؟ با ما که حرف نمیزنه. میگه اینم یکی مثل اونای دیگه احمقه؛ راهی که بقیه رفتن رو داره میره. همین استاد من با خودش نمیگه اینا ترکیده اند، مقاله تونو به داخلی ندین؟! وقت خودتونو تلف نکنید؟! نه، هیچ وقت نمیگه.

ایرانی نژادپرست

بعد از نژادپرستی آمریکا به نظرتون کدوم کشور نژادپرست تر هست؟ من فکر میکنم ایران. نه این که فقط در عمل ببینیم، بلکه در توزیع علم هم براحتی این چیزا تو ایرانی رو به فزونی و ثبت شده دیده میشه. چند وقت پیش یک مطلب در مورد معرفی نوروز ایرانی به خارجی ها میخوندم و برام جالب بود که یکی از سوالهای مرتبط با اون این بود:

Do Iranians have Iraqi's DNA?

من اون موقع سعی کردم موضوع رو نادیده بگیرم. اما امروز این لینک مجله رو ببینید:

http://elitesjournal.ir/

خب اون از DNAشون و این هم Eliteشون. بعد هم کم کم از Crossoverشون هم لابد یک نشریه دیگه میبینیم. راستی، واقعا ما نژادپرست مستند نیستیم با این کارهاشون؟!

پ.ن: این داستان که تعریف میکنم واقعا اتفاق افتاده. یکی از خانواده های فقیر در مشهد بچه ای رو به دنیا میاره قدر رستم. بلافاصله بعد از تولدش پرستار و مامای مربوطه یک واکسن بزرگ برمیداره که از نخاع بچه نمونه بگیره. خوشبختانه اون خانوم فقیر همراه قدری داشته که اتفاقا شجاع هم بوده، طرف میدوه و میره بچه رو از پرستارا و ماماها میگیره. خلاصه، حسابی حواستون جمع باشه تنهایی برا زایمان نرید بیمارستان ایرانی.


ملکه کاتوهِ (Queen of Katwe)

تو تلویزیون یک فیلم آفریقایی دیدم به اسم "ملکه کاتوِه". اصلا فکم افتاده بود. باورم نمیشد یک آفریقایی بتونه انقدر خوب در بافت خودش فیلم بازی کنه. چقدر خوب پوشش ها رو نشون داده بودند، و چقدر خوب فضا رو. فقط نشستم و فیلم تماشا کردم. یک فیلم آفریقایی که دختری اوگاندایی رو نشون میداد. آخرش استاد بزرگ شطرنج میشه. آخرش برا من خیلی قشنگه؛ نشون میده که مرگ یک شطرنج باز با استعداد در شرایط سخت زندگی در اوگاندا منجر به مرگ او نشد (چیزی که برا من خیلی وقته خیلی ها تصور میکنن شاملم شده[1]). آخرش دختره مثل مادرش ذرت فروش نشد و امکانات هم در پی استعداد به سراغش آمدند. تصاویرا واقعا قشنگ بودن. البته نمیدونم که آیا برای این فیلم از خارجی ها (مثلا ژاپنی ها) هم کمک گرفته بودند یا نه. ولی واقعا فیلم قشنگ و کاملی بود. هزار بار از فیلمهای ما جذاب تر. وقتی این رو میگم اغراق نکرده ام. من بعد از سریال ساختمان پزشکان و سریال روزی روزگاری یک فیلم سینمایی تو کامپیوترم دارم به اسم آواز گنجشک ها. ولی برای نگه داشتنش کلی تا حالا مسخره ام کرده اند. میگن این چیه تو کامپیوترت نگه داشته ای؟! از فیلم هایی هم مثل فروشنده خوشم نمیاد که بخوام نگهش دارم. من فیلمی رو دوست دارم که گرم باشه و نه فیلم سردی مثل فروشنده که حتی برنده چند بار جایزه اسکار آمریکایی شده باشه. ترجیح میدم اگر که همه ایران دوست داشتن جای نقش های فیلم فروشنده باشن ایرانی نباشم و در عوض فیلم آفریقایی ببینم که داره جای مردم کشوری بازی میکنه که براش در یک لحظه سکانس فیلم، خیلی هویت ها رنگ و معنی دارن. اونجا آفریقا بود. انتظار داشتی فیلم یک مجموعه زاغه نشین رو ببینی، ولی اگر اون صحنه فقط حرکت دوربین از روی پل رو میدیدی نظرت راجع به فیلم عوض میشد. انقدر خوب نشون میداد اوگاندا رو که اگر پذیرش میداد بهمون حاضر بودم برم اونجا.

پول توش زیاد بود و آدم هم توش زیاد بود. کلی هزینه کرده بودن مثل ما، ولی از نظر نتیجه به نظر من واقعا خیلی آرام و متین کار شده بود برعکس فیلم مثلا پرمخاطبمون به اسم پایتخت 5! هر بار تلویزیون ما فیلم خشن آمریکایی میذاره ما معمولا نگاه نمی کنیم. ولی همون هم که نگاه میکنی سعی کرده یک هنری تو صحنه اش بیاره. الآن نتیجه فیلم ما اینه که آخرش یک فیلم عادی درست میکنیم که فقط توش خشونت داره و حتی به قشنگی فیلمای خشن آمریکایی هم نمیرسه که میبینی رو صحنه هاش کار کرده.

من از فیلم گذرایی که توش دختر و پسر جوگیر الآن رو نشون میده که بزرگ شده تا حالا بازیگر امروز بره نقششو تحت عنوان لاتاری در حال لاس زدن بازی کنه اصلا خوشم نمیاد. قرتی بازی که حالا فیلم هم شده ارزونی خود بازیگرا و طرفدارای مزخرف امروزیشون. واقعا برای سینمای جوگیر ایران به همراه روزنامه های زردی (مثل روزنامه خراسان) متاسفم که از جوگیری خودشون حسابی دور برشون داشته.

پ.ن. سرچ کنید نتیجه از این چیزا میاد که ایران خودش به تنهایی بیمارستانی در اوگاندا افتتاح کرد. وضع کشورشون مثل ماست، ولی دولت ما یک جوری جلوه میده که ماها حالا هاوایی و لس آنجلس هستیم و اونا الآن نوار غزه ان! هزینه های خونه و زندگی ما با هاوایی قابل قیاسه بعد از لحاظ ترحم هی باید برا این اوگاندایی ها اشک بریزیم.

هیچ کشوری اندازه ما بحران زاغه­نشینی نداره. آمار میگه ما 7 میلیون زاغه نشین داره. بلوچ­ها و اونایی که اوراق هویتی ندارن رو هم که نشون نمیده که. بعد شما فکر کنید از 80 میلیون جمعیت کشورمون 7 میلیون زاغه نشین داریم. یعنی از هر 10 نفر یکی زاغه نشینه.


[1] - من در مورد خودم اینطوری فکر نمیکنم. اقلا در نوشته‌هام به سختی نفس کشیدن تا حالا که سی و چند سالمه زنده و به روز هستم.

انسان هوشمند

زمانی انسان آرزوی پرواز داشت. دانش خودش را نوشت و به نسل بعد یاد داد تا بالاخره رسید به اینجا که تونست پرواز کند. انسان سال به سال توانمندتر و هوشمندتر میشه. من در سال 2018 تعجب میکنم اگر شیعه ای بهم برسه و بگه من 12 امامی نیستم و از طرفداران دوره حَنَفی هستم! همون قدر تعجب میکنم که کسی بیاد و بگه برای من تقلب همیشه یک معنی میداده و در بافت معنیش عوض نمیشه! برای من عجیبه که اگر روزی مادر من جلو کسی بهم بگه دُزد، طرفی بلند شه و قصد حمله داشته باشه! دلیل اینکه دوست ندارم خیلی از آدما به حریم زندگیم وارد بشن همینه؛ نمیخوام خودم رو درگیر پاهایی بکنم که برام عجیبه که در سال 2018 چطوری از گلیمشون درازتر شده اند.


پ.ن. کسانی که موضوع تقلب ایرانی رو بدون درنظر گرفتن بافت قضیه مطرح میکنن مثل کسایی میمونند که در انقلاب فرانسه و خیلی انقلاب های دیگه میگن: "ما قضاوت نمی کنیم! ما می کشیم". توضیح بیشتر اینکه فیلم جالبی در این باره دیده ام به اسم visitors، بد نیست روشنفکریتون رو کمی بیشتر کنید و ببینید که اگر قصد انقلاب کردن دارین اینطوری آیندگان اون طوری مسخره تون میکنن.

وبلاگ فاجعه

به تصویر زیر نگاه کنید:

فاجعه است. باید برای نگاه کردن به این وبلاگ یک دستت رو دهنت باشه و یک دست دیگه ات رو قلبت.

اسم خودشون هم گذاشته اند استاد. به جای اینکه مثلا به دانشجوها کمک کنن مقاله مرتبط با ژورنال خودشون رو چاپ کنند یک مُشت حرفای زشت و وحشتناک با تصویر زشت وبلاگ قرمز تحویل بچه های مردم میدن. تازه طرف این استاد دیوانه و روانی برا خودش کلی هم حامی جمع کرده بود.

تازه بقدری هم پر رو هستن که کلی بچه و دانشجو نظر براشون گذاشته اند و اصلا جواب نمیدن. آمار بازدید رو ببینید. چه فاجعه ای (!)

طرف از سال 87 و اینا فقط داشته این وبلاگ رو پر میکرده.

البته اخیرا دیده ام وضع نشان دادن آمار ژورنال های داخلی بهتر از قبل هست. همین امروز خودم همه 3000 ژورنال داخلی رو برا مقاله ام چک کردم. راه دیگه ای هم بعد از افسردگی به ذهنم نمیرسید. finder نداشت دیگه تطبیق بزنم.

پ.ن: این استاده اینا رو جمع کرده استاد کامپیوتره ها! هرچی استاد روانیه تو این رشته جمع شده. همین روانی ها هستن نمیذارن copy right تو ایران بیاد. بنفع بودنه مهم نیست، مهم بازیشونه