آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

ایرانی زشت

جنس که میاد تو ایران باید مراحل ایرانیزه شدن رو طی کنه، اینطوری:

1-      کتاب: کافری در بلاد کفر کتابی مینویسه در مورد همیوپاتی، یوگا و غیره به صورت تک کتابی و کامل. ایرانی بدون این که مجوزی از نویسنده اون ور آبی بگیره کتاب رو برا دل خودش در کشور مسلمان چاپ میکنه اینطوری: 30 صفحه مقدمه از خودش در ابتدا همراه با 90 صفحه مقاله و مصاحبه از خودش به جای سه تا از فصل های مهم کتاب آورده شده. حالا چقدر وسطش باد داه قابل بررسی هست.

در جایی از مقدمه اشاره کرده که آن سه فصل که نیاورده کتاب های مهمی هستند و دلیل اینکه حالا این ها رو در این کتاب نیاورده اینه که جا نشده اند (!)

میره میبینه همه دنبال اعجاز خوارکی ها و اینا میرن بعد داخل کتاب میری میبینی نوشته اینا بد هستن (!) حالا چون کتاب در مورد طب سنتی هست، کلی میاد تو مقدمه در مورد پزشک نماهای شیاد صحبت می کنه.

2-      زعفران: زعفران میخری به اسم اصل، ولی برای دم کشیدن سه ساعت طول میکشه. حالا اگر خودت بکاری میبینی یک ذره چقد زود غلیظ میشه

3-      تخم مرغ و بسیاری مواد اولیه و ضروری زندگی دیگه: تراریخته اند و هیچ کس هم هیچ جا اعلام نمی کنه که ماست من ترشه.

4-      پودر کیک. خریدیم هر کاریش بکنیم باز هم پف میکنه. بعد دندونامون طوری به هم میچسبه که بدون مسواک اصلا نمیتونیم حرف بزنیم. و چون فسادشون به شدت بالا رفته دهنمون بو بد میده. روش چی نوشته؟ نوشته کاملا طبیعی! هیچ چیز به جز طبیعی ترین مواد نریخته ایم. این در مورد آبلیمو و دیگر موارد طبیعی دیگه هم صادقه. بعد میریم مسواک میزنیم رو خمیردندونش نوشته پر از ساخارینه. بوی بد دهنمون بعد از خوردن کیک دستپخت مادر تقریبا غیرکارخانه ای نمیره. با خودمون میگیم کاش همون کارخانه ایش رو میخوردیم!

البته اخیرا شبکه ifilm دیده ام فیلم پاورچین رو داره بعد از 10-15 سال بازپخش میکنه و اشاره به همین موارد داره. آدم تو این مدت 15 سالش میشه و فکر میکنه فیلسوف شده و درک این کم فروشی ها چیزیه که اخیرا فقط خودش کشف کرده. ولی تاریخ میگه که این حرفا نیست و کم فروشی تاریخی در ایران ریشه داره و حالا حالاها قرار نیست که ریشه اش برداشته بشه.

الآن همین من یک کپی از خودم دارم: عمه ناتنی‌ام. فرقم هم با این عمه هم سنم (تفاوت 6 ماهه داریم) یک پدره. اون الآن یک سهمیه داره که فامیلی از زن بابای بابام براش لبنیات از روستا میاد. ضمن اینکه مشهد نیست و دیگه اینکه باباش بابای من نیست. هیکلش دو برابر من شده. قدش بلندتر از منه و من از اون زشت‌ترم. به خودش رسیده. بعد میگیم چرا ما ایرانی‌ها زشتیم تو جوامع بین المللی؟! خب برا اینکه باسم این که مسلمونیم ریده شده تو ماها.

الآن همین وبلاگ من به اسم تُف. یک وبلاگ درست کرده‌ام تُف، عن. من تف هاش رو میگم. خوباش رو ایرانی هایی بگن که الآن رفته اند بلاد کفر، آلمان، انگلیس و کانادا. بزن زیر پای این رو خالی کن، زیر پای اون رو خالی کن. تهش بگو که چی همه مون که میمیریم. ریده شده به دهنمون بعد خصوصی میگن اسم وبلاگت رو عوض کن نذار آه، زشته! من اصلا قیافه و هیکلم زشت شده تو این ایرانتون. قابل قیاسیم با زشتای آفریقایی. سی و چند سالمه هنوز شوهر نکرده ام. اصلا چند سال فقط گفته ام دارم شوهر میکنم و هنوز هم. هنوز که هنوزه دارم میگم دارم شوهر میکنم. صبر کنید الآن بالاخره شوهر میکنم. دخترا از 5 سال به بالا عکسشون تو پاسپورت باید با روسری باشه. تُف.

مبدا پول حرام

ظهر بود. در مسیر محله قبلیمون بودم. جایی که کوچه و خیابون ها و تک تک درختاش رو مثل کف دست بلد بودم. اخیرا حسینیه دو طبقه بزرگی فقط برای خانوم ها اون جا تاسیس کرده بودند که طبقه هم‌کف خانوم ها نماز میخوندن. این بار که از اون جا رد میشدم رفتم که با بقیه نماز بخونم. چون یک روز تعطیل بود عده زیادی مسافر آمده بودند که نماز بخونند. هر کدوم از مسافرا با خودش کلی ساک و چمدون آورده بود و بین ماها پر شده بود از چمدون های بزرگ. بعد از من دختر تپلی 10-12 ساله آمد به ایستادن که دو تا تل دستش بود. تل خواهر بزرگش افتاد جای مهر من و تل خودش رو تا آخر نماز نگه داشت. من همون وسط نماز تل خواهر بزرگش را برداشتم و گذاشتم بالا یکی از چمدون ها. بعد از نماز همه را از سالن بیرون میکردند. برا همین همه با چمدون هاشون در حال سرازیر شدن به سمت در و کفش هاشون بودن. در این حین من از دختر پرسیدم که تل خواهرش که رو  یکی از چمدون ها بود رو برداشته؟ دختر که تازه به یاد تل افتاده بود وحشی شد، و فکر کرد که من تل را دزدیده ام. چنگ زد به لباس من. من بهش گفتم آروم باشه. دلم هم کمی براش سوخت. سعی کردم کمکش کنم شاید وسط اون همه تل و گیر سر که از مسافرها افتاده بود رو زمین تل خواهرش رو پیدا کنه. بعد از کلی گشتن، تل خواهرش پیدا شد و من رفتم طبقه بالا. اون جا پر از دخترایی بود که چادر مشکی پوشیده بودن. همه هم برای آموزش آمده بودند. یک سالن ال مانند بود که اتاقی انتهای ال داشت. سر سالن یک میز گذاشته بودن که دختری داشت آن جا اسامی دخترای جوان تری رو مینوشت که میخواستن کلاس های برنامه نویسی و یا خیاطی ثبت نام کنند. روبروی میز 2-3 دختر رو قالی نشسته بودن منتظر معلم برنامه نویسی شون. میخواستم از این مسئول ثبت نام سوال بپرسم که سرش شلوغ بود. برا همین رفتم کنار دخترها نشستم و شدیم 4 نفر. از یکی از دخترها پرسیدم فکر میکنید میتونید از برنامه نویسی هم پول دربیارین؟! همه مطمین بودن که میشه. اصلا یکی بقدری قاطعیت داشت تو کلامش که فکر کردم همه منتظرن این مدرک کلاس آزادش رو بگیره و کمی برنامه نویسی یاد بگیره تا استخدامش کنن. دیدم سر اون دختره خلوت نشد و خودم رفتم پایین. خواهرم در این موقع زنگ زد و یک سر آمد جای من. برام مقاله ای رو آورده بود که اسم دوستم روش به عنوان نویسنده دوم نوشته شده بود. باهم کلی راجع به این صحبت کردیم که ببین چه راحت مردم اسمشون تو عنوان مقاله میاد بدون اینکه کاری کرده باشن. بعد به ما که میرسن از همه چیز راضیندو لو نمیدن که از کجاها میخورن. بعد رفتم جای کلاس خیاطی. کلاس خیاطی پر بود از هنرآموز؛ 20-30 نفری میشدن. همه چفت هم روی قالی کنار راه‌پله های سالن نشسته بودن. در همین حین از یکیشون پرسیدم هزینه این کلاس شما چقدره؟ جواب داده 500 هزار تومن. دیدم که معلمشون آمد و اون هم چادر پوشیده بود. وقتی چادرش رو در آورد، کت- دامن سبز قشنگی پوشیده بود که به چشمای عسلیش میومد. معلوم بود که کت-دامنش کار دست خودش هست. منتظر شدم درسش تموم بشه. وقتی درسش تموم شد شوهرش اومده بود دنبالش. داشتم برمیگشتم که با خودم فکر کردم الآن که کنار شوهرشه بهترین موقعیته که از سوال بپرسم. نمیدونم من چرا این طوریم. وقتی زنی کنارش شوهرش باشه احساس میکنم که بهترین موقعیت هست که ازش سوال بپرسم. شاید برا اینه که زن های شوهر دار تنها که باشن وانمود میکنند بدون اجازه شوهرشون حق آب خوردن ندارن. ازش پرسیدم شما پول ثبت نام بچه ها رو چطوری ازشون میگیرین؟ دختره شوهرش ریشو بود و بنظر مذهبی و بسیجی. دختره که کنار شوهرش ایستاده بود با ناراحتی گفت: "ما مبدا پولمون حرامه چون از اون اتاقی که مال کانون هست و بیت الماله(منظورش اتاق ته سالن ال مانند بود) برای گرفتن پول بچه ها استفاده میکنیم" با خودم فکر کردم که دلیلی وجود نداره به این دلیل مبدا پولش حرام باشه، مخصوصا که حالا داره پولشون رو میگیره و خدماتی در ازاش بهشون ارائه میده. ازش پرسیدم که "شما چطوری 500هزار تومن رو از هنرجوها میگیرین؟" جواب داد "ما اول 100هزار تومنش رو میگیریم و بعد از تدریس بقیه اش رو." این رو که گفت من بهش گفتم: " آخه من خودم بیشتر از 300هزار تومن پیشنهاد نمیدم. هر قدر کارم سخت باشه آخر قیمتی که پیشنهاد میدم 300هزار تومنه و میدونم که این هزینه رو مردم حاضرن ریسک کنن و به راحتی بدن." دیدم دارم بهش اطلاعات فروشمون رو عوض اطلاعات گرفتن دارم میدم. یک جورایی هم دختره حسودیش شده بود. برا همین تهش با قیافه ملیحی که فقط از زنای شوهردار این روزا میبینم لبخند زد و گفت "نمیدونم"

دزدان دریایی

تصور ما از رئیس دزدان قدیم مخصوصا دزدای دریایی معمولا مردی یک چشمه که یک پاش رو هم در جنگ سخت دریایی از دست داده و لنگ میزنه. اما امروزه با راه افتادن بورس و امکان دزدی با یک کلیک از طریق مجامع رسمی و غیررسمی مثل بانک ها و سایت های معاملات ارزی چهره دزدان و رئیس اون ها تغییر کرده. دزدان امروزی (مردان دزد امروزی) دیگه نیازی نیست هیکل گنده و یا پای از دست داده داشته باشن. کافی است که کمی حساب کتاب بلد باشند و کمی هم علاقه به دزدی، ربا و نزول داشته باشن. یک عده از اون ها رو کافیه بریم و تو خود شعبه بانک ها کنار خودمون حضوری ببینیم، و یک عده دیگه شون رو هم شاید با واسطه باهاشون برخورد کرده باشیم. بعضی ها هم پشت کامپیوتراشون از مردم به اسم تجارت اینترنتی دعوت میکنن در جاهایی به اسم بورس داخلی، بورس خارجی و غیره سرمایه گذاری کنند تا کم کم ازشون کلاه برداری کنند. البته اخیرا من ان قدر که به طور این دزدان مدرن خورده ام با توجه به شرایط امروز احساس میکنم تعدادشون رو به فزونی هم هست. یا شایدم انقدر دیده ام از این آدما که زبان بدنشون حفظ کرده ام.

اخیرا تو یک سایت خارجی دنبال یک مطلبی میگشتم یکی خیلی مصرانه راه‌حل سیگار کشیدن رو داشت پیشنهاد میداد. مطلبش مال سال 2008 بود. حالا طرفدار خاصی هم نداشت ها! ولی خودش فقط مینوشت. بعد مثلا طرف میگفت الآن سال 2008 علم انقدر پیشرفت کرده و همه میگن سیگار برا سلامتی بده. بعد من، تو رو فقط تو این سایته دیده‌ام کارت تبلیغ این یک مورده! طرف بازم کوتاه نمیومدو همینطوری جواب میداد که مثلا این که میگن برا سلامتیه برا اینه که جنس بد تو سیگارهای کارخونه ای ریخته اند و من خودم سیگار درست میکنمو از این جور تبلیغات.

ما خیلی فقیریم

بالاخره تونستم با این brackets متن باز کنار بیام. مهم ترین خوبیش اینه که پولی نیست و امکانات خوب یک برنامه نویسی رو هم داره. همیشه با خودم فکر میکردم که بعد از 30 سالگی باز هم آیا من کدنویسی خواهم کرد؟ و اصلا آیا قابلیت های مثلا نوجوانیم رو هم دارم؟ نتیجه ای که امروز گرفته ام اینه که بعله، البته نه به اندازه 17-18 سالگیم ولی هنوز می تونم کدنویسی و بازی با محیطهای جدید کدزنی رو انجام بدم؛ هنوز یک جورایی جوونی دارم

یکی از همین روزا گرفتیم این جمله "ما خیلی فقیریم" رو مورد بررسی قرار دادیم. مثلا بررسی کردیم کجاها بیشتر این رو سرچ میکنند و یا مثلا سرچ می کنند: "ما فقیریم". معلوم شد آمریکایی‌ها از USA این مورد خیلی براشون مهمه. البته نه فقط این مورد بلکه موارد دیگه هم. انگار بیکارن نشسته اند فقط تحقیق کنن کیا بیشتر میگن فقیرن. اصلا کتاب دارن در این زمینه فقر از مثلا 100 سال پیش که خیلی هم بینشون پرطرفدار هست. مواردی که مطرحه یکی اینه که خب این ها این مبحث فقر در دنیا رو انقدر مورد توجه قرار داده اند و به زبان های مختلف اون رو سرچ میکنن، چرا واقعا ما انقدر فقیریم؟! و چرا انقدر در دنیا فقر هست با این پولداریشون؟! مورد دیگه اینه که کشور ما در دنیا کشوری تقریبا فقیر محسوب میشه. یعنی کشوری محسوب میشیم با در آمد پایین. درآمدمون هم این طوری پایین محسوب میشه که مثلا برای خارجی ها 1000 دلار پولی نیست؛ شاید معادل 100 هزار تومان (1000000 ریال) ما باشه، ولی این پول معادل درآمد یک ماه یک مثلا مربی مهد ایرانی هست. برای همینه مثلا شما نرم افزار خیلی گرون می بینید توزیع کرده اند نهایتش 400 دلار (مثلا ویندوز) و همه به راحتی میخرند ولی ما این مبلغ برامون هنگفته. البته نمیگم که شما حالا حق دارین ویندوز رو و سایر نرم افزارا رو رایگان بگیرین! اصلا انقدر این مورد دانلود رایگان برا ما مهم شده که فقط رشته ما هست که بهمون یاد داده اند پر کار باشیم، و بقیه رشته ها لَن پَن شده اند، طوری که مقاله ها و پایان نامه هاشون رو هم میدن ماها بنویسیم. ما کامپیوتری ها حالا دیگه باید در سطح بین المللی رایگان کار کنیم و در مورد یک مطلب مدیریتی حرف بزنیم، باید به جای یک ادبیات کار کنیم. باید هنر داشته باشیمو غیره. البته برا ما خیلی بد هم نمیشه ها، مخصوصا که در دنیای امروز باید 6 شغل عوض کنی.