فکر میکردم این مطلبم جزو مطالب منتشر شده م بوده باشه. ولی مثل اینکه این بلاگ اسکای یا شایدم عده ای از داخل، این روزا در حال پروندن مطالب وبلاگ ماها هستن این اخیرا1.
امسال مثل سالهای دیگه شروع شد. من چیز خیلی تازه ای یاد نگرفتم. فقط اخیرا رفته م سمت لاتکس (LaTex) که با برنامه های کرک شده بیشتر مبارزه کنم. امسال یک فرق دیگه ای هم با 5 سال اخیر داره و اون هم اینه که دیگه مرغ سیاهم و بقیه مرغ ها نیستن. اگه بدونین این مرغ ها چقدر من رو دوست داشتن. اونا فقط اگر پارچه ای بلند میکردی خیلی میترسیدن. وگرنه اگر حتی کرده بودیشین تو سبد که بفروشیشون باز هم امید داشتن که زنده میمونن. حتی وقتی دادیمشون به پرنده فروشی باز هم با یک امیدی بهم نگاه میکردن. من دیگه اونا رو نمی بینم. دیگه اگر پرده رو بزنم کنار مرغی با امیدی بهم نگاه نمیکنه. هنوز 4 تا کبوتر تو حیاطمون میشینن که اونها زودی پر میزنندو میرن.
هرچند برای مرغ ها خوب شد. چون محیط ناسازگاری برا زندگیشون داشتن. ولی دیگه شرایط من تغییر کرده. اگر من هر پیشرفتی میکردم، و هر تغییری میکردم میدونستم که وضع مرغ ها بهتر میشه. ولی الآن انقدر پیشرفت نکرده م تا بتونم حتی مرغی رو تامین کنم. پس بدتر از اون هم بعدش خودم هستم. چون اگه یک نفر نتونه به مرغی رسیدگی کنه، چطور میتونه به خودش رسیدگی کنه. از این جهت برای خونواده هم نگرانم. چون، اونها اگر نبودن من بهتر میتونستم برای مرغ ها برنامه ریزی کنم و احتمالا بهتر میتونستن زنده بمونن. آدم میمونه، یعنی خونواده اگر نتونسته به 4 تا مرغ برسه چطوری خودش رو میتونه جمع کنه و زنده نگه داره. نکنه دلیل زنده بودنشون بچه هاشون باشن
1- با توجه به این موضوع مخصوصا در ارتباط با اطلاع رسانی جنگ آینده ایران که لازمه مطالبی همیشه در موردش باشه تا بعدی ها بخونن، یک وبلاگ خواهری دیگه برای این وبلاگ درست کرده م که آدرسش اینه: