آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

مذاکره با بنی اسرائیل

حسن روحانی، چیزی بیش از 4 سال پیش رفت آمریکا برای مذاکره. آیا کاندیدای ریاست جمهوری بعدی میخواد به خودش جرات بده که در فلسطین اشغالی مذاکره ای صورت بده؟!

آیا کسی پیدا میشه که از عاقبت کسی مثل عرفات نترسه و بخواد با این وجود با این قوم که برای بار دوم در دنیا فتنه بزرگی ترتیب داده اند، بخواد مذاکره کنه؟!

اگر جنگ بشه

اگر جنگ بشه، باشه من هم سعی میکنم سهمم رو در کمک به هم نوعانم عملی کنم. ولی نه،

این بار دیگه نه

این بار میزنم تو دهن اون فهیمه با اون شوهر و بابای آشغالش که در تمام اون مدت که مجبورم کرده بودن به اسم دوستی براشون کد بنویسم باباهه هرچند وقت برا من deadline تعیین میکرد آپلو هوا کرده بودی زودتر تموم میشد.

این بار میزنم تو اون دهن اون خالقی حسود و اون شوهر شورتک پوشش.

این بار میزنم تو دهن خیلی ها و میگم تف تو روتون. اگر مجبور شدم کمکی بشردوستانه بکنم از بابت دلم رحیمم بود. وگرنه این جنگ رو شما آشغال ها گرمش کردین.


پ.ن: خدایا، اتفاقا میدونی که چقدرم دوست داشتم این مردم رو با نهایت بیشعوریهاشون تنها بذارم. ولی گشتم و جایی پیدا نکردم.

خدایا، خودت میدونی که نمی خواستم هی بگم آه، آه، آه. ولی نمیدونم چه چیز من رو مستحق جذب این آه کرده که باید تا آخر نصیبو بهره من باشه.

خدایا، امروز این مردم با من اینها کردند، فردا در تشنگی و زیرآوار دشمن چه بسا به دشمن کمک برسونه ولی من الآن در رفاه و آسایش خیری از این مردم ندیده م، چطوری بخوام روز جنگ و در زیر آتش باران از خودم و کسانم دربرابر این مردم و آن دشمن حفاظت کنم؟! از مرغ هایم توانستم؟!

پ.ن 2. در ارتباط با این مطلب شعر «آوار» رو پیدا کرده م که بهتر مطلب رو ادا میکنه. این شعر از شهریار قنبری هست.

راننده تاکسی شناسی

من تو این وبلاگم از بهرامی ها خیلی نوشته م. واقعیت اینه که در دنیای درهم برهمی زندگی میکنیم که خیلی راحت بدها خوب میشن و خوب ها درست تشخیص داده نمیشن. برای همین این بار مخصوصا برای شما یکی از شخصیتهای اصلی داستان وبلاگم رو معرفی میکنم که بهرامی راننده تاکسیه.

داستان از اینجا شروع میشه که صاحبخونه مون که اون رو هم نمی شناختیم روز اول که بهرامی پیر بو برده بود ما اومده بودیم رفته بود به بهرامی ها فحش میداد. ما قضیه رو نفهمیدیم تا اینکه در طی 17 سال خانواده بهرامی های ساکن 47 ساله یکی از مناطق نزدیک استانداری را به طور کلی از نزدیک شناختیم.

بهرامی ها، خانواده ای پیچیده و تنیده ای دارن، در کل. آن ها ریشه دوانده اند و امید میرود «امیرحسین»شون اسمشون رو به عنوان یکی از نسلای بعدی زنده کنه.

این بار من قصد دارم درمورد یکی از اعضای این خانواده یعنی بهرامی راننده تاکسی صحبت کنم. بهرامی راننده تاکسی شخصی بزن و در رو در تمام جهات است. یک بار از زیر سوراخ بخاری شنیدیم که میگفت تا حالا چند نفر رو زیر گرفته و در رفته. این بار رو هم هیچ کس هیـــــــــــچ غلطی نمیتونه بکنه و در میره. این ویژگی بهرامی رو از این جهت گفتم که شخصیت بزن در روی بهرامی یک راننده تاکسی بهتر جا بیفته.

از یک راننده تاکسی بزن در رو چه استفاده هایی میشه کرد؟ استفاده های خوبی. اولیش اینه که جاسوس خوبیه. چون بدون اینکه کسی بو ببره براحتی در عرض مدت کوتاهی با مجوز در نقاط مختلفی از شهر اطلاعات خوب و جامعی بدست میاره. تا حالا جاسوسان و یا زیرآب زنهای مختلفی  در طول تاریخ ایران دستشون رو شده که راننده تاکسی بوده اند. به عنوان مثال، میشه راننده تاکسی ای را مثال زد که همایون صنعتی زاده رو بعدها از فرانکلینی که خودش تاسیس کرده بود انداخت بیرون و به جاش خودش نشست.

بهرامی راننده تاکسی بجز خلاف های مختلف راحت با تاکسیش روضه هم میذاشت. او خودش رو مسئول محله و مخصوصا کوچه خودشون هم میدونست. این مسئولیت تاحدی بود که دید خوبی در طول 15 سال به خانه ما داشت و برای کشتن پرنده های همسایه از تفنگ بادی استفاده میکرد که گاهگاهی مرده هاش تو حیاط خونه ما میفتاد.

اما تنها راننده تاکسی که بهرامی باشه رو فقط من نمیشناسم. راننده تاکسی های زیادی هستن که مسئول تولید خبرهای هولناک دیگری نه در سطح شهر و بلکه کل ایران هستند. نمونه ش رو خود شما هم میتونید بشناسید. مثلا امروز من خبر خوندم که فلان راننده تاکسی یک زن رو به جای فرودگاه برد بیابون. قضیه این ها هم مشکوکه. برای توضیح بیشتر باید بگم که همیشه بهرامی راننده تاکسی رو به خاطر داشته باشین، چون پس فردا یک معلم خری میاد سرکلاس طور دیگه ای صحنه رو بازسازی میکنه: مثلا میگه قضیه این بوده که اون زن همسرش بوده. اما از دید من که بهرامی شناسیم داشت قوی میشد ولی از خونه مون بیرونمون کردن، از این قراره که اون راننده اتفاقا برای اون زن چه بسا از سرویس های خارجی ماموریت داشته و توی معلم ایرانی ساده فکر کرده ای که به این سادگی ها قضیه رو حل کرده ای که فکر کرده ای یک راننده تاکسی با زنش این کار رو میکنه.

خسته م از امنیت

چند سال پیش اسم من سر زبون ها افتاد. بعد یک شب یکی، شاید فامیلای بهرامی اینا همسایه روبرویی اومد بالا سرم. من بهش نگاه نکردم ولی رفتم دستشویی که فکر نکنه همچین هم متوجه نشدیم اومده.

بعد چند وقت بعدش یکی اومد کاکتوسای تو حیاطم رو کند. چند وقت بعدترش اون یکی بهرامی در حالی که ریش گذاشته بود، شب یکی از این اعیاد افتاد دنبالم مثل یک سگ هار.

بعد از اون شد که صاحبخونه مون رو تشویق کردن برای کار خیری بیاد خونه رو بفروشه. وگرنه بابام که از خدا خواسته بود برا همه ناامنی هام.


البته به خونه جدید هم که نقل مکان کردیم، هم چنان تست های امنیتی یکی صورت میگرفت. تا اینکه من خودم گفتم دشمنم خودیه و دیگه حرف از ناامنی نمیزنم. الآن حتی اگر کسی هم بخواد بیاد سرم رو ببره چندان برام مهم نیست.

سایتای خبری ناامن

خب چی کار کنم خب؟

عاخه رفته م تو یک سایت خبری به اسم aftabnews، لامصب سمت چپش خبرای جدیدش اینطوریه:

آزار گروهی یک زن در تپه های شیراز

بعد زیرش نوشته:

زیبایی پوست و لیزر مو

باز دوباره زیرش نوشته:

یک زنی رو یکی که راننده تاکسی بود برد بیابون

باز دوباره زیرش نوشته:

زیباشوید


انقدر این لینکا رو این طوری انداخته وحشتناک تو این سایت (!)

بعد کوتاه هم نیومده سمت چپ پایین نوشته در سیاهی شب حواست جمع باشه جن میبینی

باور نمی کنین یک سر بزنید الآن به aftabnews.ir

بعد تهش هم گفته ویزای توریستی استرالیا بگیرینو و از آمازون خرید کنید.