آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

مجردم چون کسی ندیدم که خائن نباشه

خیانت. کل زندگی من در همین یک کلمه خلاصه میشه. دختر چاق زشتی که بعدا با اون بابا بزرگ میشه و دیگه چاق زشت نیست، و در عوض لاغر سبزه ای هست که باباش شغل رمانتیکی نداره، و از برادرهاش هم بجز خیانت ندیده، شوهر چی گیرش میاد؟ یک مردی که بلده درست زندگی کنه؟

نه، یک مردی گیرش میاد که عمه و ننه براش مهم باشن. هر چند وقت یکبار هم هی حرف از آغوشو شلوار روی شونه ش بزنه. بعد هم اگر خودش نخواست بگه بقیه به جاش از حفظ بگن. عاقبت یک هم چین آدمی چی میتونه باشه؟ تقی به توقی هم بخوره بگن ما تو رو یک بار با این خواستگارت دیده ایم، زندان 4 ساله مناسب حالت هست.


پ.ن.: این نکته مهمه که امروز من این رو اینجا مینویسم. امروز مردم چند دسته اند؛ دو دسته هستند که داستان پدربزرگها و مادربزرگ هاشون رو سرلوحه کارشون قرار داده اند. و داستان آن ها هم شامل تعریف جنگ و منازعه بین آن ها بوده. در واقع زمان پدربزرگ و مادربزرگ عده ای از بچه های حالا یک عده عکس بهشتی رو بالا میبرده ن و دعوا میکرده ن و یک عده هم عکس شریعتی رو. یک کتاب تاریخی هم هست که درباره این دعواها چیزی جایی ننوشته. یک عده هم هستند مثل من که در حال یادگیری هستند و روحشون از این دعواها خبر ندارد. این عده که من در اونها هستم به نوعی به باد فنا داده میشن تقریبا؛ چون از ماجرا بی خبرن ضربه دعوای این دو گروه رو میخورن

همه ایران خشک میشود کاش با آب فاضلاب آب میدادن

مشکل از بی آبی نیست. مشکل کمر بریدگی کشاورزاست. کاش با فاضلاب آب میدادن، و فقط آب میدادن. وقتی آب نداریم چرا درخت می بری؟ چرا درخت بیست ساله رو میبری؟!
روستایی ها گندم میکارن نه برای اینکه گندم برای غذا باشه، بلکه میکارن برای علوفه دام. 

باران نمی آید و بی آبی هست. خب راست میگی چرا با ماشین از خونه میای بیرون.

مگر مردم هدف دیگری بغیر از پول دارند؟

هیچ وقت یادم نمیره. من هی تق تق کد می نوشتم و استادهایم رو پشت سمینارهایم نگه میداشتم که بتونم پروژه ای که تنها دلیلش علاقه م بود به انجام برسونم. بعد از هی نشون دادن نمونه های مختلف یکی دراومد پشت تلفن ازم پرسید: «برا چی این کارا رو می کنی؟! برا پول؟!»

اون موقع که من اصلا نمیدونستم پول چیه و اصلا پول چه معنی داره، همه مردم دنبال پول بودن. ولی همین یک حرفی رو هم که شنیدم مطمئن شدم که دیگه هدفت درسته و باید برای علاقه ت کار کنی. بعد مثلا میدیدی یکی که نماز میخونه و فیلم «شوخی کردم» رو هم میبینه میگه پارتی داره و از گروه میندازتت بیرون. بعد میبینی طرف مثلا خودش رو خواستگارت نشون میده و هربار هی باید حق خواستگاریش رو با اس ام اس های تبلیغاتی جور کنه. بعد از یک مدتی تصمیم به مستقل شدن، دیدم نسبت به دنیای اطراف عوض شدو حالا این سوال برام پیش اومده که مگر مردم از ارتباط گرفتن با دیگران قصد دیگری بجز برای پول دارند؟!


پ.ن.: یک مثال  از نمونه های پیچیده پولگیری های امروزی هم اینه که چند نفر رو با گرفتن مبلغی پول ازشون دور خودشون جمع میکنن به اسم آموزش. بعد هم میگن خب حالا سینه خیز برین. حالا کلاغ پر. از زیر سیم خار دار رد بشین. بعد که همه به نفس نفس افتادن، حالا میگن خب حالا شکلات. کی شکلات میخواد؟ بعد یک چند نفری هنوز نفس دارن. میگن حالا بدوین دنبال من. بعد هم که خوب وقت و پول مردم رو حروم کردن، راضی از کسبشون به زندگی میلیاردیشون با خدم و حشم ادامه میدن

آیا هارپ دومی در مشهد رخ داده؟

رادیو اعلام کرده که مردم اجرام آسمانی عجیبی در آسمان چند شهر دیده ن. از آن طرف هم جوابشون رو داده ن که مردم نگران نباشن، احتمالا ماهواره هایی هست که روسیه از آمریکا از زده. ولی اتفاق امروز مشهد که پدیده گردوخاک عجیبی بود در این 2 سال اخیر (بعد از بادسرخ 2 سال پیش)، من رو به شک انداخت که نکنه پدیده هارپ باشد. پدیده هارپ در شهرهای ساحلی معمولا زمانی اتفاق میفته که مردم چیزی شبیه اجرام آسمانی میبینن.

گردوخاک امروز مشهد  حسابی آلودگی بدی ایجاد کرده. قبلا مردم در مورد زلزله های خرداد ماه 96 مشهد حدس دیگری که زده بودن هارپی بودن و مشکوک بودن قضیه بوده.

چرا حجاب؟

من زمانی که مرغ داشتم یکی از مرغ هایم رو که در سن بالاتری نسبت به سایر جوجه هایم آورده بودنش نسبت به کسی که براش غذا میورد بی توجه بود. این مرغ یک درخودماندگی داشت. برای همین اسمش رو گذاشتم مرغ چاق زشت. این اسم در مورد خودم هم صادقه؛ زمانی که من بچه چندماهه بودم مثل همین مرغ بودم، و زیبایی خیلی دخترای گوگولی دیگه در قیافه چاقم دیده نمیشد. انگار آدم بزرگی بودم که از مظلومیت و معصومیت درخودمانده شده باشد. فکر نمیکنم اگر قرار نبود دنیایم تغییر کنه اسمی بهتر از چاق زشت برایم مناسب میبود. ولی دنیای من تغییر کرد، و من لاغر شدم. من به جز چندماهی در سه سالگی به چهار سالگی دختر خیلی باهوشی نبودم. بعد از آن هم یک درخودماندگی پنهان رو با خودم یدک کشیدم تا به سن بلوغ رسیدم. سن بلوغ من شاید یکی از زشت ترین قیافه های عمرم رو داشتم.

خواهرم میگه هر بچه ای که به دنیا میاد اول سبزه نیست. اون بچه بعدا سبزه میشه. من هم مستثنی نبودم. من نسبت به خواهرانم هم زشت تر و هم سبزه تر بودم.

حالا من سبزه به سن سی و چند سالگی رسیده م و هنوز هم مجردم. خیلی مواقع هم موهایم مثل پسرها کوتاست. ما خیلی سعی کردیم مرغ چاق زشت دیگه اسمش این نباشه، چون میتونست با ما ارتباط خوبی بگیره. ولی اسمیه که از اول روش گذاشتیم. حالا این سوال برای من پیش اومده که من در این سن موهایم رو برای چه بپوشانم؟ آیه قرآن هم خونده م که سوره احزاب آیه 59 گفته این کار برای اینه که به عفت شناخته شوند و مورد اذیت و آزار واقع نشوند. من مطمینم که این موها و این چهره با عث تحریک مردی نمیشه که بخواد به خاطرشون من رو مورد آزار و اذیت قرار بده. من شاید دوست داشته باشم ایران نباشم. من دوست ندارم این حجاب باعث شناخته شدنم و تابلو شدنم به مسلمان بشه، و برعکس همون حجابم باعث آزار و اذیت بشه. همین الآن هم فکر میکنم که این حجاب برای من کاری مسخره ست.