آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

ایرانی های مفت خور

تا حدی خوشحالم از اینکه تدریس نمیکنم دوباره؛ آخر کلاس با اضطراب از کلاس بیرون نمیرم؛ و هر بار که تدریس میکنم، با خوشحالی بگم این یکی هم به خوبی از سر گذروندم. نه اینکه دانشجوها رو دوست نداشته باشم، نه. شـــــــــــاید یکی از دلایل مهمش این باشه که من برای استادی ساخته نشده م. من از خودم خیــــــــــــلی مایه میذارم. ولی اساتیدی که در دانشگاه ها تدریس میکنن، هیچ چی بارشون نیست و در عوض خیـــــــــــــــــــلی بی رحمانه از دانشجو میخوان آرزوهاشونو برآورده کنن. من استاد مهربونی بوده م، تا حالا. الآن که دانشجو گاهی طرفم میشه، انقدر ناراحت میشم. میزنه زیر گریه تا یکی براش کاراش رو راه بندازه. خب، من هم که نمی تونم قبول کنم. تو دانشجوی کامپیوتری، اون هم دانشجوی ارشد. چطوریه که یک اجرا نمی تونی بزنی و یا اصلا نمی خوای اجرا کنی. فقط یاد گرفته ای بشینی بقیه برات کارهات رو بکنن. مفت خوری تا چه حد؟ گریه رو هم آدمی میکنه که احساس میکنه بهش ظلم شده. من، چه ظلمی کردم به تو؟! استادت بوده م که ازت این پروژه رو خواسته م؟ همیشه یکی باید باشه که فحش بخوره، کارش رو برات درست انجام نداده تو راحت بشی؟! کاری که از من خواسته ای رو اصلا بلد بودی تعریف کنی که حالا برایم میزنی زیر گریه؟!

واقعا، دنیای کثیفیه.

میدونی بابات چی کاره س؟

میگه 5 سالم که بود عمویم من رو کشید یک طرف تا برایم حقایقی رو آشکار کنه. در خلوت و خفا از من پرسید میدونی بابای تو چیکاره س؟ بهش گفتم تو دادگستری کار می کنه. عموهه جواب میده میگه بابای تو اون کسیه که دستور کشتن آدما رو صادر میکنه. انقدر این آدم کینه داشته که برای یک بچه 5 ساله این مطلب رو حتما روشن کنه.

از خودش میپرسیدی حالا تو مگه به جز یک شاگرد نونوا چیکاره بودی؟ که سواد پنجم دبستان هم بیشتر نداری و اگر همین باباهه نبود که دست تو رو بگیره که صاحب نونوایی نمیشدی.

این رو جواب میده؟ نه، میگه من گردشگر جذب میکنم. سوغات شهرم رو به رخ تو میکشم. فرهنگ دارم. خانواده دارم. هر روز خونه هم میریم. همدیگه رو دوست داریم. اما، مبنای کار بابای تو قتله، جلادیه. کشتو کشتاره. شماها خانه ندارین. خانواده ندارین. زندگی نبـــــــــــاید داشته باشین.

میگه تکلیف باباهه رو روشن کردم. بهش گفتم تو با عرق جبین پول درنیوردی. حالا که بازنشسته شدی باید بیای با ما خارج. همه بچه هات رو هم جمع کنی تا یاد بگیری پول دربیاری. نه این که کسی به اسم دولت بهت پول بده.

بابای من بعد از انقلاب کم کم قاضــــــــــــــــــی شد. نه به خاطر اینکه توش پول بود و یا قدرت طلب بود. نه، بابای من به رشته تجربی علاقه داشت. بابای من دوست داشت عکس زنبـــــــــــــورها رو بکشه. دوست داشت پروانه بکشه. بابای من به ساختار گلها علاقه داشت و به ریاضی. بابای من رو موقع تقسیم شغلها اوایل انقلاب در مسیر قضاوت انداختند، چون تو مستراح های ایران بزرگ شده بود. چون باباش نونوا بود. کسی که باباش نونوای معتادی باشه، بعد از انقلاب هم شغلی بهش میدن که مستراح توش ترجمه بشه.

حکومت

سال ها پیش دشمنم، خطاب، رفتار توهین آمیزش نسبت به من باعث شد بهش بگم تا رهبری خطبه عقدم رو نخونده من به تو محرم نمیشم. این رو که گفتم، گفت که غلط کردمو بدم هم نمیاد خطبه م رو رهبر بخونه. سال ها از اون حرفم گذشت و هیــــــــــــــچ خبری از هیـــــــــــچ خواستگاری ای نشد. همچنان فتنه ها یکی پس از دیگری در راه بودندو من باید طوفانهای سهمگین ناشی از حضور سایه دشمنی به اسم خطاب رو تحمل میکردم، و هنوز هم..

تا اینکه یک روز زن برادر دومم که بعد از اولی شوهر کرده بود، اومد و گفت راه بیفت به خاطر این همه ظلمی که ناروا بهت میکنن بیت رهبری.

هه، با خودم گفتم همین الآن حضور تو هم به عنوان زن برادر زیادیه، چه برسه که بخوام به شوهر دشمنی مثل خطاب قصه ما، تا بیت رهبری هم پیاده روی کنم. پیاده وری کنم، خودم رو به دردسر بندازم که چی بشه؟ با این قوانین کاملا یک طرفه کشور ما، با این اخلاق بد خطاب، با اون دشمنی های ادامه دار، من برم خودم با دست خودم، خودم رو بندازم تو چاه؟!

اگر دشمنم نبودی

اگر دشمنم نبودی خودم خونه جدا رهن میکردم یک شهر دیگه، چون اینجا قیمتاش با بدمعاملگی مشهدی ها بسته شده. اون وقت منتظرت میشدم بیای و شوهرم بشی. ولی دریغ که اولین چیزی که به ماها یاد داده شده دشمنیه. و برای یادگرفتن دوستی قدر شاید قرنها لازم باشه وقت گذاشته بشه.

دیگه بعد از دکتری میچسبیدم به سایت تا راهش بندازم. دنبال مدرک دیگه ای نبودم، و شاید زن خوبی از نظر تو میشدم. ولی من بدم. یک سال دیگه هم صبر میکنم پولهایم جمع بشه تا خونه نخریده م، ضرر رهن رو نمیکنم.

بعلاوه، داری میبینی که هنوز این مدرکه رو نگرفته م رفته م سراغ یکی دیگه. سخت هم پایش نشسته م، به همون دلایل بالا


پ.ن: الآن دنبال نظر تیمی که هستیم دارم برای مدرکی که همه تجربی ها دنبالشن کار میکنن. توی خطاب رو هم خیلی دوست داشتم ردت کنم. گزینه خوبی برای رد شدن هستی.

نکاتی درباره بیت کوین

الآن نصف شبه و من کمی بیخواب شده م. چه بهتر که الان تو وبلاگم بنویسمو بوق نزنه کسی سرصدا کنه بگه بیخوابم کردی. این روزها هرکی درباره بیت کوین میشنوه فکر میکنه اولین کسیه که از بیت کوین میدونه. در واقع این طور نیست. بیت کوین خیلی زود داره جایگاه خودش رو پیدا می کنه. دلیلش هم بالا رفتن ریسک معاملات تجاری اخیر خصوصا با قوانین زورگویانه آمریکاست. امروز با توجه به خشونت فزاینده دولت ها، خیلی از ماها مخصوصا جاهایی که گیر کرده ایم، دلمون رو زده ایم به دریا و معامله ای بدون حضور هیــــــــــچ شخص ثالثی ترتیب داده ایم. در اکثر موارد من که خودم ضرر نکرده ام. گاهی هم در سود بوده ام و برای اینکه از یک جاهایی به بعدش اشتباه کرده ام از یک جهاتی در ضرر بوده ام ولی از جهت کلی در سود بوده م.

حالا شما تصور کنید، کیف پولی دارین که میگه شخص ثالثی هم در معامله میاد وسط و آن شخص دیگر دولت ها نیست. خب خیلی خوب میشه. قضیه پولهای دیجیتالی هم  همینه. البته الآن پلیس فدرال آمریکا اسلحه به دست تشسته برای تمام کشورهای دنیا در حال اعمال قوانین خودش در زمینه معامله با بیت کوینه. ولی شما در نظر بگیرین که معامله با بیت کوین چقدر میتونه جالبتر از معامله بدون شخص ثالثی باشه که الآن داره در مضیقه صورت میگیره.

ولی خب، جای هشدار هم داره. به خاطر مخصوصا زورگویی های پلیس فدرال آمریکا ترید در این زمینه ریسکش از هر کشور دیگه ای بالاتره. ولی معامله با پول مجازی، و داشتن یک کیف پول مجازی در هر حالتی خوب و مطلوبه