آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

میدونی بابات چی کاره س؟

میگه 5 سالم که بود عمویم من رو کشید یک طرف تا برایم حقایقی رو آشکار کنه. در خلوت و خفا از من پرسید میدونی بابای تو چیکاره س؟ بهش گفتم تو دادگستری کار می کنه. عموهه جواب میده میگه بابای تو اون کسیه که دستور کشتن آدما رو صادر میکنه. انقدر این آدم کینه داشته که برای یک بچه 5 ساله این مطلب رو حتما روشن کنه.

از خودش میپرسیدی حالا تو مگه به جز یک شاگرد نونوا چیکاره بودی؟ که سواد پنجم دبستان هم بیشتر نداری و اگر همین باباهه نبود که دست تو رو بگیره که صاحب نونوایی نمیشدی.

این رو جواب میده؟ نه، میگه من گردشگر جذب میکنم. سوغات شهرم رو به رخ تو میکشم. فرهنگ دارم. خانواده دارم. هر روز خونه هم میریم. همدیگه رو دوست داریم. اما، مبنای کار بابای تو قتله، جلادیه. کشتو کشتاره. شماها خانه ندارین. خانواده ندارین. زندگی نبـــــــــــاید داشته باشین.

میگه تکلیف باباهه رو روشن کردم. بهش گفتم تو با عرق جبین پول درنیوردی. حالا که بازنشسته شدی باید بیای با ما خارج. همه بچه هات رو هم جمع کنی تا یاد بگیری پول دربیاری. نه این که کسی به اسم دولت بهت پول بده.

بابای من بعد از انقلاب کم کم قاضــــــــــــــــــی شد. نه به خاطر اینکه توش پول بود و یا قدرت طلب بود. نه، بابای من به رشته تجربی علاقه داشت. بابای من دوست داشت عکس زنبـــــــــــــورها رو بکشه. دوست داشت پروانه بکشه. بابای من به ساختار گلها علاقه داشت و به ریاضی. بابای من رو موقع تقسیم شغلها اوایل انقلاب در مسیر قضاوت انداختند، چون تو مستراح های ایران بزرگ شده بود. چون باباش نونوا بود. کسی که باباش نونوای معتادی باشه، بعد از انقلاب هم شغلی بهش میدن که مستراح توش ترجمه بشه.