آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

دست دولتی ها در دست مافیای مواد مخدر

کاملا مشخص و مشهوده که دیگه کسی متولی نیست تا قبح کشیدن سیگار و دود اون رو تو چشم بقیه کردن رو به رخ بکشه. مدتی هست که این جعبه های سیگار منو به خودشون جلب کرده ان. خیلی قشنگن. اون قدر که من که حتی سیگار نمیکشم و میگم بده دو جعبه خوشگل ازشون برداشته ام و گذاشتمشون تو کلکسیون جعبه هام. یعنی نه اینکه من خودم خواسته باشم موضوع امروزم سیگار باشه، نه. بقدری این جعبه ها زیبا بودن که دلم نیومد برشون ندارم:

حالا کیفیت عکسم پایینه، ولی قشنگ ترن اینها. عکس بالایی مال KENT هست، و پایینی مال Winston. کنت مال انگلیسه و وینستون که بالاش یک کوچولو عکس عقاب مورد علاقه آمریکایی ها رو گذاشته مال سوئیسه که تو ایران فعالیت قانونی دارن. اون جعبه وینستون رو ببینید. دریغ از یک ذره ضد تبلیغ. همه اش تبلیغه. جمله قرمز قشنگش رو ببینید: «ترک سیگار موجب سلامتی و افزایش طول عمر میشود». این جمله بقدری مثبت هست که فقط کافیه کلمه ترکش رو برداری. کل جمله بار مثبت داره. بعد عکسش رو نگاه کنید. قبلا اگر یادتون باشه، عکس یک قلب و یک کبد سرخ و زشت بود. ولی حالا یک کفش خوشگل که یک عالمه سیگار قشنگ کنارشن! کل جعبه زیبایی داره تو این گرونی کاغذ. و چه کاغذ مرغوبی داره این جعبه. چه پول خوبی هم از بالاش درمیارن! منم بودم وسوسه میشدم سیگار بفروشم. اما فقط این ها نیست. چند روز پیش روزنامه خوندم که ارز سیگار و دخانیات رو دولت هم ردیف ارز جوجه و گوشت کرده. یعنی در سهم خانوار که جوجه و گوشت هم سهمه سیگار و بدتر از اونه. خوش به حال سیگار! کلا هم نگران نباشین. کم کم مصرف ماری جوآنا رو هم این آمریکایی های همه کاره تو ایران باز میکنن تا بفهمیم چقدرم آمریکایی بوده دولتمون! فکر کردین رفتن این ها از ایران؟!


توضیح بیشتر، بعدا اضافه کرد: نکته ای که باید بهش توجه کنید اینه که کنسول سوئیس نماینده کنسول آمریکا در ایران هست. ما برای کوتاه کردن دست دشمنانمون نه تنها سفارت آمریکا (لانه جاسوسی) و بلکه سفارت انگلیس و سوئیس رو هم باید میبستیم. این چیزهای انقدر مشهود به جز عمد خائنانه هیچ چیز دیگری نبوده و قابل بخشش نیست.

پروژه انحراف افکار ایرانیان

هنوز برنامه شورش جای ما که ادامه داره. چند روزه که حسابی دارن سرصدا میکنن. آمبولانس پشت آمبولانس و ماشین آتش نشانی پشت آتش نشانی. اساسا قاطعانه بگم که آمریکا و کانادا ماها رو بچه فرض کرده اند و دارن از نظر محتوای ذهنی رومون کار میکنن. گواهم هم سرچ های اخیرم هست. چند وقت پیش داشتم "آجر زیستی" رو سرچ میکردم. تو چند سرچ اولم سایت کانادایی اومد بالا که مثلا داشت قضایای روحانی و برجام رو به آجر زیستی مرتبط میکرد. حالا چه طوری؟ اینطوری که کلمه "آجر زیستی" رو انداخته بود وسط یک مشت چرت و پرت دلخواهشون. یا مثلا اون روز داشتم باز سرچ میکردم یک کلمه تغییر زده بودم با یک کلمه مثلا مدیریت اجتماعی. خیلی علمی نتیجه تو سرچ اومد که مثلا پروژه تغییر رژیم ایران رو دارن. حالا مثلا من میدونم اینها دارن افکار من رو منحرف میکنن. یک بار نادید میگیرم، دو بار نادید میگیرم. بار سوم میپرسم چه خبره؟! بعد یکی هم حالا بدتر از من سرش درد بکنه و هی بخواهد سر این موضوع حرف بزنه. نتیجه چی میشه؟ هیچ. وقت من رو میگیره که یک وقت پیشرفت نکنم. نه حالا کم جلو پیشرفتم رو گرفته بوده!؟

یا اون روز داشتم خبر گوش میکردم. میگفت تولید مواد مخدر افغانستان بعد از به قدرت رسیدن آمریکا از چند ده تن به چند صد تن یعنی 200 تن حداقل رسیده. کانادا و آمریکا هم که خودشون مصرف ماری جوانا رو آزاد کرده اند، تا حسابی اگر چیزی از مرز ما رد شد به مبدا کشورمون به مصرف مردم خودشون برسونن. دیگه اینکه از وقتی به شماها ناس رو معرفی کرده ام، روشون برچسب میزنن "جعفری" تا مثلا بگیم نه دیگه آلبالو نیست جدا نعنا، جعفریه.


بعدا اضافه کرد: شعبون بی مخ نقش مهمی در پیروزی کودتای 28 مرداد 1332 دوره دکتر مصدق داشته. میومده موقع انتخابات جای صندوق های رای و نمیذاشته کسی رای بده مثلا. به جز شورش هایی که میکرده. کودتا هم اینجوریه که تو مثلا شب خوابیدی صبح بلند میشی میبینی حکومت عوض شده. بعد از دستگیری مصدق هم کلی جلسات دادگاه سرش بند میکنن که تو توانایی اداره حکومت نداشته ای! فقط اون آخرها در یک جمله خیلی کوتاه بهش میگن به خاطر شاه محاکمه میشی

نکته بعدی اسرائیله. اسرائیل جدا مثل یک غده سرطانیه. اولین خاخامهای یهودی که بناش کرده اند یک رگه ایرانی داشته اند. پس تعداد اسرائیلی ها که فارسی رو فول هستن و همه جای دنیا رو هم گرفته اند خیلی زیاده. اینو گفتم که فکر نکنید هرکی با زبان شما باهاتون صحبت میکنه پس مصری نبوده و با اسرائیل رابطه ای نداشته. اصلا این رو در نظر بگیرین که مثلا این اسرائیلی ها میگن ما هولوکاست داشتیم و قحطی بزرگ، نباید ردش کنیم. چون تاریخ مشترک داشته ایم. یهودی نژاد پرست میگه این قحطی بزرگ صرفا برای اون نژاد خاص در ایران بوده و شاید هم اصلا نمیگه در ایران بوده و سعی میکنه پنهانش کنه. ولی الآن خیلی وقته که خیلی ها میدانن ایران در سالهای 1296، 1320 و 1340 دچار قحطی شده بود. البته پروژه های قحطی دیگری هنوز در دست کار یهودی های اسرائیل و آمریکاست که از زمان بنی صدر تا حالا محقق نشده. شما فکرکنید یک زمانی آبادان قطب کشاورزی ایران بوده و بعد از جنگ اون منطقه هنوز نتونسته این قطبیت خودش رو جبران کنه. هنوز هم که هنوز میشنوید از زبان آمریکایی ها که اگر ایرانی ها میخوان گرسنه نمونن باید اوامر ماها رو گوش کنن. در واقع این ها پروژه قحطی بزرگ دیگه ای تو ایران رو دارن دنبال میکنن.

کوهسنگی

دیروز سمت کوههای سنگی مشهد رفته بودیم. بعد از اون هم رفتیم سمت بالای کوههای پایین تر از اون. جایی که ساختمان های آپارتمانی چند طبقه خوشگل خیلی وقته تو کوه کاشته اند و امید دارن در دراز مدت بر سرنزاع شهر کردن کوههای آن طرف موفق شوند و یک چیزی مثل تجریش تهران سمت جنوب مشهد در بیارن. ولی خب، مقاومت ها خیلی سنگین و زیاده. تا حدی که درسته که زمین ها و کوه های آن جا به صورت مشاعی خریده شده، ولی اجازه تفکیک و ساخت و ساز ندارن. با این احوال، ما رفتیم بالای آن کوهها و از آن بالا مشهد رو نگاه کردیم. مشهد، شهری سفید از سنگ های چند وجهی و مکعبی. نور خورشید آن را درخشنده کرده بود. هر از گاهی هواپیمایی از آن بالا رد میشد و ما از دیدن منظره مشهد از آن بالا کلی کیف میکردیم. با خودم فکر کردم که سنگهای زیبای ساختمانی مشهد که همه یک جا آنطوری منظم چیده شده اند در طول قرون جمع شده اند. نزدیک غروب اما منظره دیگه ای به چشممان می آمد. زمین ها بی آب و علف شده بودند. آن درختانی که چسبیده به خانه ها اضافه شده بودن پاییزی و کم به نظر میرسیدن. به نظر مشهد شهری غرق در ابر آلودگی هوا می آمد. کوه را تراشیده بودند تا ساختمان شود. شاید دیگه این طوری لازم نبود از کوه بالا برویم. فقط کافی بود که مثل بالا-پایین خیابان های تهران، در خیابان قدم بزنیم. به جای برنامه منظم حفظ مرتع و جنگل، برنامه در حال نزاع ساختمان سازی و جاده سازی برپا بود. سال 94 سازمان حفظ جنگل و مرتع گفته بود که پول نداریم برای این کار و در عوض کشاورزی در اولویت ماست. سال 96 گفته بودن که آب و پول برای کشاورزی نداریم. شاید باید باغات رو حفظ کنیم. در چرخه ای که نه قراره در آن مرتع و جنگل حفظ بشه و نه کشاورزی رفته بودیم بالای کوه ها و نظاره گر مشهد بودیم. اون طرف، موازی جاده سنتو خیابانی بود وسیع موقوفه امام رضا که پسری سوار بر موتور فقط گاز میداد و بازی می کرد. وقتی داشتیم بر میگشتیم پیک های موتوری غذای آماده و حمل چیزی از کنارمان رد میشدن. و سگ های روستایی رو دیدیم که دو دختر شهری از ماشین پیاده شده بودن و داشتن به آن ها غذا میدادن و فیلم میگرفتن. نگهبان گذاشته بودن برای جلوگیری از تفکیک اراضی و ساختو ساز. جاده کناری نگهبانی به جای اینکه پوشیده از چمن و گل باشه، پر شده بود از ریختن غیرمجاز نخاله های ساختمانی. بین نخاله ها داروهای گیاهی کوهی سخاوتمندانه درآمده بودند. غافل از اینکه دیوی چشم دوخته که این جاده رو کی آسفالت کنه و بکندش راه شوسه. در کوهها و شایدم از نظر کوتاهی تپه بودن، پر بودن از جاده. جاده های نیمه کاره. کم کم روستای آن جا شاید باید نقش ضایعات جمع کنی شهری رو تکمیل میکرد.

در طول برگشتمون به محل تجمع مردم شهر با پلاستیک هایی مثل بسته های گیاهان دارویی مواجه شدیم اینطوری:

به این ها ناس میگن. در سطح شهر این پلاستیک ها زیاد مشاهده میشه؛ جایی که محل تجمع چند نفر آدم بیشتر میشه، مخصوصا در مشهد از این ناس ها زیاد دیده میشه. البته سیگار هم هست. ولی سیگار حالت عام تری نسبت به مشهد پیدا کرده. تا کمی جو عمومی میشه خفه میشی از بوی سیگار. گاهی در کوپه ات که تو قطار نشسته ای و از کوپه کناری و گاهی هم در پارکی که مثلا باید هی بوی عطر گل و گلاب بشنوی. این پلاستیک فقط برای مشاهده شما عکس گرفته شده. وگرنه خیلی کثیفه. مردم توی آن تُف میندازن. یک ذره اش رو لای دندانشون میذارن و جزو مخدراته.

اعتیاد

اخبار اعلام کرد که 4 تن مواد مخدر از یک باند مواد مخدر در سیستان و بلوچستان ضبط کرده اند. فکرش رو بکنید کل پارسال 14 تن مواد مخدر ضبط کرده اند. بعد حالا امسال هنوز شروع نشده یک 4 تنی کشف و منهدم کرده اند! کار خوبیه جدا. داشتم از جای پل هوایی راه آهن رد میشدم برا شارژ من کارتم. هر جا رفته بودم اتفاقا اصلا کسی من کارتم رو شارژ نمیکرد. یک سوپری بود که اون هم دستگاه شارژش خراب شده بود. احتمالا بخاطر خط 2 مترو که قراره جای همه چیز رو حتی اتوبوس ها رو بگیره این طوری بوده. خلاصه جای پل هوایی رسیده بودم که برخوردم به یک معتاد شیشه. چشماش برق میزد و بیچاره یک سوالی هم ازم پرسید. اصلا برام مهم نبود که چی پرسید. ازش ترسیدم. بعد هم باوجودی که سعی کرده بودم نشون بدم که طبیعیه دویدم. دویدم از ترس یک معتاد شیشه. واقعا ترس هم داره. طرف شیشه میکشه چشماش درمیاد. بعد دیگه آدم نیست. خیلی وحشتناکه.

لطفا به خاطر ما خودکشی نکنید

چند وقت پیش به شما گفتم که اسم ما در میان انبوه اسم های مشابه گم شده. یک زمانی هم تبلیغ محصول میکردیم، تو تلویزیون هی پشت سرهم مشابه محصولات ما رو تبلیغ میکردن با زمان های بی نهایتی که معلوم نیست کی در اختیارشون قرار داده بود. ما که ساکت شدیم اون ها هم دیگه تبلیغ نکردن و ساکت شدن.

در حالی که تعداد محصولات ما به کمتر از 10 تا میرسه، امروز شاهد اتفاق عجیبی بودم. اسم شرکت رو سرچ کردم و کلی اسپم آمد در ارتباط با بازی ای که اومده و هم اسم ما هستو نتیجه بازی خودکشیه. من به رئیس گفتم و  رئیس گفت که صداش رو درنیار.

حالا قضیه چیه؟ بعد همین نیم ساعت پیش مادرم اومد ماجرای همین خودکشی به اسم سایت ما رو تعریف کرد (!) مادرم میگفت روضه که رفته بوده، کسی به اسم وافی خودش رو روانکاو معرفی کرده و کاغذهای A4 فروخته بوده به اسم حرز، و همه هم میخریدن. بعد هم  در اومده یک بازی رو معرفی کرده که نیم ساعت پیش ما فهمیده بودیم که باسم برند ما در حال ضدتبلیغ زدن هستن بهش (!)

من و خواهرم دهنمون از تعجب باز شده بود، و از تعجب حتی خنده مون گرفته بود. شرکت ساکت و آرومی که تعداد محصولاتش به تعداد انگشتان دست هم نمیرسه، چند نفر نشسته ن اون پشت باهاش مقابله کنن؟! آیا جامعه ای بزرگ با ساختاری شیخی اون پشت نشسته علیه ما تبلیغ کنه و تعدادشون به 50 میلیون میرسه ؟! این همه خدم و حشم برای  ضدتبلیغ و اسپم زدن علیه شرکت کوچکو کم محصولی مثل ما جای تعجب فراوان دارد.


پ.ن: من داستان کوتاهی "روز جهانی مبارزه با مواد مخدر" منتشر کرده ام که به این بازی اشاره میکنه. عده ای هم فکر کرده ان، با انتشار اون بازی میتونن اسم نویسنده ای که بعدا میخواد کتابی داستانی منتشر کنه رو خدشه دار کنن. ولی منم مثل جی.کی.رولینگ مطمئن باشین انقد احمق نیستم که حتی داستانم رو تو کامپیوتر تایپ کنم. من هم مثل جی.کی. رولینگ داستانم رو دارم دست نویس مینویسم.