آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

کوهسنگی

دیروز سمت کوههای سنگی مشهد رفته بودیم. بعد از اون هم رفتیم سمت بالای کوههای پایین تر از اون. جایی که ساختمان های آپارتمانی چند طبقه خوشگل خیلی وقته تو کوه کاشته اند و امید دارن در دراز مدت بر سرنزاع شهر کردن کوههای آن طرف موفق شوند و یک چیزی مثل تجریش تهران سمت جنوب مشهد در بیارن. ولی خب، مقاومت ها خیلی سنگین و زیاده. تا حدی که درسته که زمین ها و کوه های آن جا به صورت مشاعی خریده شده، ولی اجازه تفکیک و ساخت و ساز ندارن. با این احوال، ما رفتیم بالای آن کوهها و از آن بالا مشهد رو نگاه کردیم. مشهد، شهری سفید از سنگ های چند وجهی و مکعبی. نور خورشید آن را درخشنده کرده بود. هر از گاهی هواپیمایی از آن بالا رد میشد و ما از دیدن منظره مشهد از آن بالا کلی کیف میکردیم. با خودم فکر کردم که سنگهای زیبای ساختمانی مشهد که همه یک جا آنطوری منظم چیده شده اند در طول قرون جمع شده اند. نزدیک غروب اما منظره دیگه ای به چشممان می آمد. زمین ها بی آب و علف شده بودند. آن درختانی که چسبیده به خانه ها اضافه شده بودن پاییزی و کم به نظر میرسیدن. به نظر مشهد شهری غرق در ابر آلودگی هوا می آمد. کوه را تراشیده بودند تا ساختمان شود. شاید دیگه این طوری لازم نبود از کوه بالا برویم. فقط کافی بود که مثل بالا-پایین خیابان های تهران، در خیابان قدم بزنیم. به جای برنامه منظم حفظ مرتع و جنگل، برنامه در حال نزاع ساختمان سازی و جاده سازی برپا بود. سال 94 سازمان حفظ جنگل و مرتع گفته بود که پول نداریم برای این کار و در عوض کشاورزی در اولویت ماست. سال 96 گفته بودن که آب و پول برای کشاورزی نداریم. شاید باید باغات رو حفظ کنیم. در چرخه ای که نه قراره در آن مرتع و جنگل حفظ بشه و نه کشاورزی رفته بودیم بالای کوه ها و نظاره گر مشهد بودیم. اون طرف، موازی جاده سنتو خیابانی بود وسیع موقوفه امام رضا که پسری سوار بر موتور فقط گاز میداد و بازی می کرد. وقتی داشتیم بر میگشتیم پیک های موتوری غذای آماده و حمل چیزی از کنارمان رد میشدن. و سگ های روستایی رو دیدیم که دو دختر شهری از ماشین پیاده شده بودن و داشتن به آن ها غذا میدادن و فیلم میگرفتن. نگهبان گذاشته بودن برای جلوگیری از تفکیک اراضی و ساختو ساز. جاده کناری نگهبانی به جای اینکه پوشیده از چمن و گل باشه، پر شده بود از ریختن غیرمجاز نخاله های ساختمانی. بین نخاله ها داروهای گیاهی کوهی سخاوتمندانه درآمده بودند. غافل از اینکه دیوی چشم دوخته که این جاده رو کی آسفالت کنه و بکندش راه شوسه. در کوهها و شایدم از نظر کوتاهی تپه بودن، پر بودن از جاده. جاده های نیمه کاره. کم کم روستای آن جا شاید باید نقش ضایعات جمع کنی شهری رو تکمیل میکرد.

در طول برگشتمون به محل تجمع مردم شهر با پلاستیک هایی مثل بسته های گیاهان دارویی مواجه شدیم اینطوری:

به این ها ناس میگن. در سطح شهر این پلاستیک ها زیاد مشاهده میشه؛ جایی که محل تجمع چند نفر آدم بیشتر میشه، مخصوصا در مشهد از این ناس ها زیاد دیده میشه. البته سیگار هم هست. ولی سیگار حالت عام تری نسبت به مشهد پیدا کرده. تا کمی جو عمومی میشه خفه میشی از بوی سیگار. گاهی در کوپه ات که تو قطار نشسته ای و از کوپه کناری و گاهی هم در پارکی که مثلا باید هی بوی عطر گل و گلاب بشنوی. این پلاستیک فقط برای مشاهده شما عکس گرفته شده. وگرنه خیلی کثیفه. مردم توی آن تُف میندازن. یک ذره اش رو لای دندانشون میذارن و جزو مخدراته.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد