آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

پادشاهی سگها

تلویزیون که اعلام کرد بمب های انفجاری سر راه مردم گلزار شهدای کرمان گذاشته ان، یک باری نگفت. اول گفت حادثه بوده و صدای مهیب اومده و بعد هم چند نفری جمع شده ان ببینن چی بوده ازدحام شده و زخمی و مصدومین رو داریم جمع میکنیم.

من همینطوری با اینکه هربار دیگه بعدش میگفت تروریستی بوده و آمار شهدا رو میشمرد ذهنم به ازدحام بود. دیگه گفتم آره، این کرمان هربار همینطوره. اون دفعه هم که شهادت حاج قاسم بود یه پنجاه نفری تو مسیر تشییع پیکرش شهید شدند. بعد هم گفتم که اینم شد اردوی راهیان نور دهه هشتاد. ملتو میفرستن اونجا و همه یکباری میبینی صف گرفته ان پشت دستشویی ها.

همینطوری گفتیم که آره کرمان اینطوریه چند روز میری تویش زندگی میکنی و تعجب میکنی که پس شهرش کو؟ بعد از مدتی اقامت یکباری متوجه میشی که آره این طرف خیابان بودی و اونطرفش رو ندیدی که ساختمانهای بلند و مرتفع و چهره شهری اونجاست.

این شد حکایت حومه شهر مشهد. همین چند روز پیش بچه مدرسه ای ها رو دعوت کرده بودن موزه نان. منهم رفته بودم. هوا حرارت داشت وسط زمستونی. من از ترس اینکه الآن مثل فصل پاییز هوا تغییر میکنه و سرد میشه این لباس گرمم تا آخر تنم بود. خیس عرق شده بودم. گفتم این حاشیه شهر اینطوریه و دلیل این گرما مال ماشینهاست که زیاد شده ان. حومه شهره، درختکاری نشده و ماشین ها هم قبل از اینکه شهرداری تعریف کنن زیاد شده. پشت سرش هوا آلوده و گرم شده

اینطوری اثبات کردم تا اینکه امروز دیدم نه، فراتر از اینه. اینجا پادشاهی سگ هاست.

یک کاری پیش اومده بود پارک علم و فناوری مشهد. من بعد از ده سال میخواستم برم اونجا. تو مسیریاب میزدم میگفت یک کیلومتر راهه. منم گفتم که این راهی نیست پیاده میرم. مسیریاب از یک طرف میگفت یک کیلومتر و از یک طرف آدرس چیزی حدود 5-6 کیلومتر میداد. از مغازه دار پرسیدم و اونم همینطور. من قبلا پارک اومده بودم. درب ورودیش رو میدونستم همونجاهاست، ولی دیگه با این آدرس ها گفتم شاید دربش عوض شده باشه و نرفتم که چک کنم. گفتم برگشتنه از داخل بپرسم بهتر جواب میدن.

رفتم و از سمتی که به شاندیز نزدیک تر بود وارد مسیر شدم. درخت کاشته بودند. یک جاهایی هم که سگ داشت ماشین ها بوق میزدن که حواستو جمع کن ما مراقبیم ولی اینجا سگ داره. نگاه کردم تو مسیرم یک دختری هم بود که انگار اونم شبگرد بود. جلوتر از من بود و وقتی من رو دید عزمش رو جزم کرد ماشین گرفت و رفت.

به جرئت میتونم بگم که تا حالا انقدر سگ ندیده بودم. تو خود شهرک صنعتی هم کلی سگ بود. قشنگ از همون درب ورودی مثلا ماشین میدیدی که یک باری پایش رو گذاشت به حالت ترس و فرار رفت. نگاه میکردی سگ سیاهی نزدیکش بوده قدر یک اسبی. دیگه میفهمیدی که خودت هم باید فرار کنی بری. اون سوار ماشین بود و ترسیده بود، دیگه من جای خود داشت.

اصلا خراسان رضوی و بخصوص مشهد در این زمینه رکورد داره. آمار سال 1401 داریم که میگه کودکان خراسان رضوی بیشترین آمار حیوان گزیدگی و بخصوص سگ گزیدگی رو داره. هربار این تهرانی ها و حومه شون رو نشون میده که آخی سگ گزیدش. این تهرانی ها باید بیان مشهد سگ ببینن. حتی همین 1402 که به نیمه رسیده بیشترین مراجعه مصدومین گازگرفتگی سگ با ۱۰۲ نفر مربوط به استان خراسان رضوی هست، و جالب اینکه 90% این گزیدگی ها مال سگ هایی است که صاحب دارند.

هر جا میرفتی یک ساخت و سازی و هر قدر ساخت و ساز بیشتر تعداد سگ های اطراف و توله هاشون بینشون بیشتر. میدیدی مثلا زعفران مصطفوی یک ساختمون داره میسازه به چه عظمت. دیگه جرئت نداری از کنارش رد بشی از ترس سگها چه برسه به اینکه وایسی و عکس بگیری.

همینطور میرفتم و ماشین ها پیاده رویم رو تقبیح میکردن که این چه خریه. مخصوصا اونجاها که سگ ها رو زودتر از من میدیدن. قشنگ ادب از بی ادبان میشدن

دیگه رفتم و کارم راه نیافتاد و برگشتم. موقع برگشت باز کلی ساخت و ساز و سگ  و توله سگ و اینها. اصلا ماهیت منطقه رو اینها عوض کرده بودن. حتی با وجودی که روبروی مسجد پیکر یک شهید گمنامی رو هم گذاشته بودن، این نتونسته بود هویت منطقه رو با وجود سگ ها و توله هاشون عوض کنه. قشنگ میگفتی پادشاهی سگها اینجا حکمفرمایی میکنه. ده-دوازده سال پیش من اومده بودم اونجا اینطور نبود.

پرسیدم که من قبلا اینجا بوده ام، یک درب سمت بزرگراه داره؟ دیگه گفتن که بله، نگهبان هم داره و الآن که پارکی خیلی بهت نزدیکه. منم دیدم دو قدم راهه و همون یک کیلومتر میشه برام. رفتم جای درب ورودی. اتفاقا مسجدی هم اونجا ساخته بودن. چون این مسیر میشد راه زوار و از سمت قوچان و شمال مسافر داره. یک زیر گذر هم داشت و از اون رفتم که برم اونطرف خیابان. نگاه کردم شاید سقفش کوتاه بود، ولی آخرش که میخورد به سمت شاهنامه یک جورایی گودبرداری نیمه کاره شده بود و تخریب شده بود.

حالا گفتم این خیابون رو انتخاب کنم که کوتاهتره و شاهنامه رو به بزرگراه وصل میکنه. اینجا هم همینطور. میدیدی موتور رد میشه تک چرخ میزنه. نگاه کردم کجا تک چرخ زده؟ همونجا که سگی خوابیده. یک چند تایی سگ رد کردم همین خیابون تا رسیدم به سرش.

نگاه کردم این ور خیابون سگی سرحال جای چیزی مثل در بیدار خوابیده. دیدم دارن حفاری میکنن. جرئت نکردم عکس بگیرم. چیزی شبیه به معدن کاوی بود و یا داشتن چاه نفت کشف میکردن.

دیگه فکرش رو بکنید. این گرمای منطقه شده تلفیقی از دو آلودگی یکی این ساخت و سازها به علاوه حفاری ها و دیگه همین ماشین ها. حالا تخریب کرده اند و درخت نکاشته اند و اینها هم جای خود داره.

پایین آمدن کیفیت آب منطقه ما در مشهد

چون یک چند باریه که آب منطقه مون (استانداری مشهد) کیفیتش پایین اومده مینویسم. چند روز پیشا (دقیقا یادم نیست، شاید ماه پیش)، آب رو که ریختم تو کتری، و بعد جوشید، احساس کردم بوی موش میده!

دیروز هم همینطور. احساس کردم که مزه اش هم مزه قبلیش نیست و دوباره همون بو! چون کسی دیگه شکایت نکرده بود، به خودم شک کردم، تا بلافاصله خواهرم گفت: چرا این آب مزه اش ترشه؟! همونجا، من گفتم آره، احساس میکنم بوی موش میده!

دیگه خواهرم پریدو زنگ زد امداد آب. اونجا هم دستگاه خودکار بودو یک شماره ای باید میزدیم که نشون بده ما میگیم کیفیت آبی که خوردیم پایین اومده!

این اولین باره که من از خوردن کیفیت آب مشهد ناراضی میشم! یعنی چی شده؟! همین چند وقت پیشا، همزمان با منکه گفتم بوی بنزین میاد، تهرانی ها گفته بودن بوی خاصی تو تهران میاد! یعنی، وقتی این همزمانی رو دیدم به احساس خودم اطمینان کردم. الآن، هم نمیدونم تهرانی ها کیفیت آبشون درسته یا نه! مگر اونا یک حرفی بزنن، معلوم بشه کیفیت آب مشهد هم پایین اومده!

ما با سیستان هم کار کرده ایم

جلسه ای که اونروز براتون گفتم تهران بودم. کسی که با ما مصاحبه میکرد، خودش یک مشهدی بود که موبایل 912 گرفته بود. همه اش هی میگفت ما با شهرستان هم کار کرده ایمو حتی اسم سیستان رو هم آورد. اصلا طوری بود حرفاش که من هی یاد مظفری میفتادم که  سرمون رو کلاه گذاشته بود! کلا یادمه که قبلا هم یک جلسه کاری من برای گرفتن یک فرصت شغلی تهران داشتم. اون زمان کسی که باهامون صحبت میکرد گفته بود که مثلا وکیلمون 4 شنبه میاد و قرارداد نمیتونیم الآن باهات ببندیم. بعد هم ویژگی مشترک دیگه ای داشت با همین یارو که من چند روز پیش رفته بودم جلسه مصاحبه کاری باهاش؛ اون هم میگفت که ما حتی با سیستان هم کار کرده ایم!

کلا فکر کنم هر بار دیگه هم بیایم تهران رسما هی میگن شماها شهرستانی هستینو امروز فردا باهات قرارداد میبندیمو ماها حتی با سیستان هم کار کرده ایم!

سواستفاده رسانه های تهران از سکوت مشهد

صبح که از خواب بلند شد خواهرم چشماش قرمز بود. بلافاصله آبریزش بینی پیدا کرد. تو همین چند دقیقه اول بیداریش مجبور شد یک دستش رو به یکی از سوراخ های بینیش بگیره. هوای مشهد آلوده است. اصلا با اون سطح از سردی و خشکی و اون همه بولوارهای جدید که تو این شهر هر روز دارن زاییده میشن چه طور این شهر میتونه وقتیکه تلویزیون اسم میاره البرز، اراک، اصفهان و تهران آلوده ان! این شهر آلوده نباشه!

فقط کافیه یکی مثل من صداش قطع بشه. همین تهرانی ها شروع میکنن به غارت همه چیز. انقدر هم برنامه ریزن. مثلا از حالا شروع کرده اند که تهران دچار بی آبی میشه در آینده! تهران دچار بحران آب بشه؟! آب همه رودخانه ها رو این غارت گرها میارن سمت خودشون اگر احساس ناامنی بکنن. این تهرانی ها که من دیده ام، سیل میارن تو شهرشون اگر بخوان دچار کم آبی بشن. بعد اون وقت از حالا برنامه پخش میکنن: زلزله بزرگ تهران، بی آبی بزرگ تهران. حالا بعدش اگر ما تونستیم خودمون رو حاشیه شهرشون یک جوری جا کنیم، یک لیوان آبی هم گیر ما بیاد.

 


توضیح بیشتر: فعلا که معلوم نیست کدوم لابی ها جواب داده که روحانی به مناسبت روز دانشجو رفته سمنان. لابد به خاطر برادرش فریدون هست که همین طوری اسمشو پروفسور فریدون کرده اند و مسئول مجله مهندسی سمنان.

بیشعوری و پررویی (5)

بیشعور تر از تهرانی ها شما جایی دیده این؟

تهرانی ها قبل از پرروییشون بیشعورن. مشهدی ها قبل از بیشعوریشون پر رو هستن.

امروز یک سری مناطق مثل تهران برف اومده بود. مجری خانوم رادیو داشت جواب این ها که براش پیام گذاشته بودندو میداد. بعد رسید به یکی که از کرمانشاه براش پیام گذاشته بود که انگار اونجا برف هم نیومده بود. مجریه داشت با تمام شور و شعف سعی میکرد از جنبه های خوب قضیه به برف نگاه کنه که به پیام کرمانشاهیه رسید. همون جا هی تسلیت گفتو آخی آخی کرد. طوری که فاتحه طرف خونده شد دیگه. یعنی تو بمیر. هنوز نمردی؟! آخی کرمانشاهی های ما غم آخرشون باشه سال گذشته یک بار ازشون شنیدیم زلزله اومد. ما شما رو به زلزله و مرده میشناسیم. به جای اینکه بگه بله کرمانشاه معروف ترین روستاها رو داره از جمله روستای گیلان غرب. من سلام گرمم رو به اون ها هم میفرستم. نه خبری نبود. فقط بیشعوری و پررویی بود....

پ.ن: ایران 80 میلیون جمعیت داره که 50 میلیونشون تهرانی هستند. آیا این کثرت جمعیتشون دلیل میشه که بخوان برای کل کشور تصمیم گیری کنند؟ تمرکز امکانات در یک نقطه به اسم تهران چیزی نیست که مردم شهرهای دیگه بخوان.