آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

گاو شیرده

من خیلی تو زندگیم گرگو، گاو و این چیزا نقشی نداشته ان، تازمانی که هرباری یکی اومد برام ذکر حدیث کردو به اینا هم یک اشاره ای کرد. جدا.

احساس گاو شیرده بودن میکنم بعضی اوقات، جدا. حالا چی؟ امروز خوب تقریبا میشه یک ساله که من فارغ التحصیل شده ام. بعد از کلی کشمکش با عالم بیرون خیلی وقته که فهمیده ام باید برند خودمو ببرم بالا و از دانشگاهو مردمو دوستو فامیلو آشنا تا میتونم فاصله بگیرم. اصلا همین دیروز بود که دایی با زنشو بچه هاشو نوه اش اومد خونه مون. منم خوب نه این که باهوش شده ام، اصلا نرفتم حتی سلامشون کنم. چه قدر هم خوب شد. چون میری سلام کنی زودی دختره در اوج لذت از تفریحش در سفر مثلا میپرونه که واااااای چه اتاق وحشتناکی داری! توقع دارن دیگه. توقع دارن همینطور که تو اونا رو خوشگلو براق میبینی، همینطور هم خودت اتوکلاو باشیو خیلی زود بگی اتاق تمیز شو، تمیز شه. بگی کفشا نو شو، کفشا نو بشن. بگی آه، اینو بخوام، آماده بشه. اونو میخوام، آماده بشه :)

ماهم که نیستیم دیگه. براهمین از همون اول ازشون دوری میجویم تا تجاوز نشه از حدو مرزهام،  جدا.

بعد دیگه در سطح دانشگاهو کسبو کار هم احساس گاو شیرده بودن خوبی دارم. احساس میکنم دیگه خیلی دارم شیر میدم. شیردوشی خوبی راه افتاده، جدا. پولی که نمیدن بهمون بابت کارهامون، همه اش هی وایسادیم کی پستونامون خودشون خود به خود خشک میشن.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد