آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

ننجون

حافظ اشعار بسیار زیادی بود، و زبان دومش هم عربی بود. با اینکه لزومی نداشت، ولی تا یادمه دهه هفتاد عربی رو خوب صحبت میکرد. در زمان خودش به قدری پولدار بود که یادمه یک عکسی از خودش نشونمون داد که میگفت حتی گیر سرش هم از طلاست. البته، قدیمی های ما، زمان ننجونم طلا زیاد داشتن. تا همین اواخر هم که یکی از سینه ریزهای انگوریش رو برادرم اشتباهی به یکی دادش رفت، ما از ذخیره طلاهای این ننجون خدابیامرز استفاده های زیادی داشتیم.

من خودم معتقدم که بعنوان یکی از گنجینه های خانوادگی قدرش شناخته نشد، چه برسه به ملی. اما از چه جهت؟ از این جهت که چند دوره رضاشاه و شایدم قبلشو محمدرضا، انقلاب، 8 سال جنگ ایران و عراق و غیره رو دیده بود.

میگن زمان قدیما خیلی ها یک کتابی بودن. یعنی، مثلا در خانه ای فقط سعدی بوده، و یا در خانه ای فقط حافظ، ولی همه یک کتاب داشتن. من فقط از ننجونم یادمه اشعار زیادی حفظ بود، و حتی شایدم شاعر بود. کار حفظ اشعار ننجونم رو بسیار ارزشمند میدونم، چون زمانیکه این بنده خدا مجبور به حفظ اشعار زیادی بوده، زمانی بوده که مثلا در سال های 1312- 1314 رضاشاه دستور تفتیش خانه ها را به امنیه های منطقه میداده، تا هرکجا شاهنامه ای یافتند با خود ببرند! این مطلب رو بعدها در کتاب امنیت در دوره رضاشاه1، خوندم. صفحه 120 این کتاب جایی هست که از زبان دکتر جواد صفی نژاد استاد جامعه شناسی نقل کرده. مثال هم گذاشته که مثلا شاهنامه ملا بهمن دشت رومی رو داشته ایم که جهت بردن شاهنامه در جنگ با امنیه  ها کشته شده

من خودم هم گاهی فکر میکنم که یکی از آرزوهای دشمنای ما حذف کتاب ها و کتابخانه های ما باشه. یکی از مجموعه کتابخانه های ما الآن باید در استانی به اسم ایروان و شیروان (کشور آذربایجان کنونی) میبود که آن ها الآن نیستن. حتی الآن کلا این کشور از داشتن کتابخانه هایی که بگیم پر هستن، با وجودی که مذهبشون شیعه هست، محرومن. ترکمنستانی ها که بدتر از 1371 ما مستقل شده اند، با وجودی که به نوعی فارسی صحبت میکنن، زبان نوشتاریشون فکر میکنم سریلیک هست، و اون ها هم کتابخانه به اون صورت درشون معنی نداره. الآن برای افغانستان در حال تاریخسازی هستن، مخصوصا از سال های 1343 که بگن ما خیلی فراز و نشیب تاریخی سیر کرده ایم. در کشور تاجیکستان فارسی زیاد صحبت میکنن، و کم کم فارسی میفهمن. کشور هندوستان هم که چند صد سال زبان اصلیشون فارسی بوده و الآن یک زبان خیلی قاطی با انگلیسی دارن. پاکستان که اصلا سرود ملیش به زبان فارسی هست، و خیلی جاها میبینی که فارسی نوشته ان!

حفظ کتاب، همه جوره اهمیت داشته و داره، و اگر ماها کوتاهی میکردیم، شاید ملتی بودیم جداشده از سایر ملت ها. ضمنا بگم که ننجون من زمانی حافظ اشعار بسیاری بوده که اون زمان عراق داشته از ایران جدا میشده. حتی بعد از اون ننجون من از اهواز شاهد جنگ ایران و عراق در شهر خودش بوده و مطمئنا، حداقل راهنمای نوه هاش بوده. این رو از این جهت میگم که دختر اصلی خودش تا انقلاب سواد نوشتن نداشته. مکتب گذاشته بودنش درس بخونه که از همونم لابد تحت تاثیر جامعه اطرافش فرار میکنه. بعد از اون هم، بعد انقلاب تا کلاس پنجم براش کافی بوده که بخونه و پیش دوست و همکار کم نیاره! ولی نوه هاش، بیشتر مجبور بودن درس بخونن. به بعضیاشون هم کلا هی میگن آقا تو رو خدا بیا درس بخونو از این جور خدمتا که بعد انقلاب برادر به برادر میگه و این حرفا!



_________________________

1- امنیت در دوره رضاشاه نوشته سید مصطفی تقوی، انتشارات موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران

موقعیت شغلی های فارسی زبان

تو کل دنیا برای ایرانی ها خیلی کمه. مثلا آلمانی ها برای نفت و گاز خلیج فارس اگر فارسی زبان بخوان بگیرن میرن یک افغانی میگیرن که قبلا سازمان ملل هم کلی بابت قبول کردنش به عنوان مهاجر بهش پول داده. بعد از آلمانی ها، همسایه روس ماست. روس ها، میتونن افغانی بگیرن، ولی میرن تاجیک میگیرن که بجز چند زبان دیگه فارسی هم بلده. بعد سازمان سیای آمریکا هم که همیشه موقعیت شغلی فارسی زبان میخواد، ولی مشخصه که دیگه برای چی میخواد. من اصلا ندیدم جایی برای موقعیت شغلی فارسی زبان بخواد یک ایرانی بگیره.

ماها معمولن علکی پرو هستیم

به این نوشته توجه کنید: "هشت تا اپیزود از فصل یکِِ اتکوُ دیدم. دوستم خوشش اومد. اصلن باورم نمیشه دوستم که اصلن اهل انیمه نبود و کلن با انیمیشن مشکل داره"

تو اون مطلبم هم در مورد صنعت بازی در اصل اینطوری نوشته شده بود: "علکی لایک ندین پرو میشن".

شاید در نگاه اول اینطوری به نظر بیاد که این چند سال اخیر مردم خیلی خوش ذوق شده اند و چون میخوان بگن ما در نوشتن خیلی Sport هستیم، دیگه اینطوری مثلا کتاب مینویسیم، و یا مثلا وبلاگ نویسی میکنیم. ولی در نگاه عمیق تر و موشکافانه تر در ردگیری عوامل اصلی این جریان نوشتن، رد یهودی ها رو در کار میبینیم! گواهم هم کتابی هست که چند ماه پیش اتفاقا در زمینه هنر گرفتم. کتابی بود که دانش خوبی رو منتقل میکرد، و حتی نویسنده قیمتی رو هم براش در نظر نگرفته بود. یک کتاب 3-4 جلدی که توش همه کلمات اینطوری نوشته شده بودن: اصلن، کلن، معمولن، ...؛ به جای همه تنوین ها حرف نون رو گذاشته بود. برای حذف همزه اینطوری نوشته بود: تئوری-> تعوری. به جای همزه متصل حرف عین رو گذاشته بود و الی آخر. خوندن کتاب برام سخت شده بود. نویسنده هم برای اینکه تاکید کنه عمدا این سبک نوشتن رو انتخاب کرده آخر کتاب معادل کلماتی رو نوشته بود که انتخابشون کرده بود. طوری اون حجم کتاب با اون کلمات پر شده بودن که من فکر کردم شاید فرهنگستان ادب در این چند ماه اخیر که من پایان نامه نمی نویسم دیگه تا این حد (!) تغییر کرده! در کل کتاب اشاره به آثار یهودی های ایران قدیم زیاد شده بود. هرچند اشاره ای هم به فرهنگ حسینی شیعیان جمعیت غالب ایران شده بود. باوجودی که نگفته من یهودی هستم، ازش هیچ بعید نمی دونستم که نویسنده یک یهودیه.

از اون روز و روزهای بعد که کم کم خاندان یهودی ها رو شناختم، نوع مطالعه ام تغییر کرده. من طور دیگه ای مطالب رو میخونم. اما واقعا از غفلت کسایی که مدعی حفظ ادبیات فارسی هستن خیلی تعجب میکنم. این چند روزه روزهای گرامی داشت زبان فارسی رو میگذرونیم. تلویزیون مصاحبه ای داشت با امثال این آدم ها. یکیشون ابراز نگرانی میکرد از این که بچه 4 ساله کلاس زبان انگلیسی میره! واقعا این جای ابراز نگرانی نداره. جای نگرانی اون هست که حجم وسیعی هجمه اینطوری به زبان ما وارد میشه و تو حتی نمیدونی که از کجا داری میخوری! یا مثلا اون روز این کماری ابن نابغه نشسته بود به خندیدن به اشتباه تایپی من توی اس ام اسم. این رو خواهرم دیده بود که جلوش اس ام اس من رو باز کرده بودن و پسرها چند نفری داشتن به یک اشتباه تایپی میخندین. این هم خب مسخره است. من وقتی داشتم تایپ میکردم اصلا متوجه این ایراد تایپی نبودم. ولی خب، وقتی کسی بخواد مسخره ت کنه از زمین و زمان بهونه برا مسخره کردنت پیدا میکنه.

کمی دوست داران و فعالان حوزه ادبیات فارسی به خودشون بیان. بیایید اقلا از کشور همسایه تون ترکیه برای حفظ زبانتون یاد بگیرین. ترکیه با وجود حجم وسیعی از هجمه زبانی که متوجه زبانش در طول چند صد سال اخیر شده، اخیرا خیلی بهتر از شما عمل کرده. اخیرا نگاه میکنم صنایعشون تولید فیلم های سریالی ترکی رو دستشون گرفته ان که توشون زبان ترکی یاد میده. من الآن زبان ترکیم بعد از انگلیسی و عربی بهتر از بقیه زبان هایی هست که تا حالا روشون کار کرده ام. هرچند خب اشتراک زبانی زیادی هم با ترکی داریم. چند روز پیش هم برای تاکید تو تلویزیون دیدم که میگفت ترکیه به اون صنایعی که زبان ترکی رو آموزش بدن معافیت از مالیات میده. خوبه که حالا انقدر زبانمون مورد بی رحمی و بی توجهی قرار گرفته کمی به خودمون بیایم.


بعدا اضافه کرد: من قبلا فکر میکردم هی این سایت ویکیپدیا رو بد اعلام کنم، اینترنتیه و کارم راحته. ولی حالا نگاه میکنم تو کتابخونه هم باید دنبال آثار یهودی هایی بگردم که با قصد و قرض مطالب کذب منتشر میکنن.

اعتماد به نفس

وقتی وبلاگ مینویسم احساس اعتماد به نفس بالاتری دارم. وقتی سن نوجوانی رو داشتم، مخصوصا تو فصل های سرد مشهد آن زمان اعتماد به نفسم جبرا خیلی پایین میرفت. یک بخشیش به اطرافیان مربوط میشد. تصورش رو بکنید که الآن دختری با دستای نحیف که انگار از سوءتغذیه رنج میبره داره براتون تایپ میکنه. به خواهرم که میگم، میگه آخه تو دستات رو هم خودت یک جوری میگیری!

به بدتربیت شدگیم هم عادت کرده ام؛ دستام رو هم یک جوری میگیرم. آه، ولی گاهی با خودم فکرمیکنم که آیا راه دیگه ای داشتم به داشتن عادت های بهتر، مثل کسایی که همیشه ابزار و آدمای اطرافشون در خدمتشون هستن؟!

جوابی شاید ندارم. البته الآن نسبت به نوجوانیم بهترم. وقتی نوجوان بودم و در سن بلوغ عذاب وجدان رو هم به خاطر ندانسته هام اضافه کنید. میدونستم که رفتار درست رو بلد نیستم. ولی به مقدار عذاب وجدان داشتم. منطق فازی هم که جزو تئوری های ثبت شده یادگیریم نبود. همین الآنش هم گاهی به مقدار عذاب وجدان دارم. درک فازی داشتن از مسائل کارها رو راحت تر میکنه، ولی اگر بدونی همه چیز به مقداره قضیه کمی متفاوت میشه. انتقال احساس خوب بخش خوب زبانه، ولی بخش مربوط به اندازه گیریش کارها رو برای یکی مثل منکه شاید یادنگرفتم که درست یادبگیرم بخش بد ماجراست. دانستن اینها خوبه، ازین جهت که مثلا به خودت یادآوری میکنی که دیدی اونقدرها هم که فکر میکردی قضیه در گذشته بد نبوده؟! خوب فکر کن و خیلی به مقدار توجه نکن!