به تصویر زیر و این فیلم نگاه کنید:
رئیس دولت خودشو مسخره کرده که یک کتاب چاپ کرده به اسم منشور حقوق شهروندی. این ملتی که من دیده ام هر قدر بیشتر قانون میدونن بیشتر ضدقانون عمل میکنن. نمونه ش هم همین بهرامی همسایه جدا در جد رذل محله قبلی مون که بارها در این وبلاگ ذکر خیرشون رفت.
در کشور کانادا تف انداختن روی زمین جرمه، و جریمه ش توسط خود مردم صورت میگیره. در کشورهای اروپایی نگذاشتن چراغ برای دوچرخه جرمه و جریمه ش توسط خود مردم صورت میگیره. در رستوران هاشون غذای اضافی گرفتن و اسراف جرمه و جریمه ش توسط خود مردم صورت میگیره. در ایران رد شدن ماشین از خط عابر پیاده اون هم نه خط عابر پیاده کنار جاده همه ش 20هزار تومنه و جریمه کردنش هم فقط و فقط توسط یک نفر اون هم مامور نیروی انتظامی باید صورت بگیره. اینه حقوق شهروندی
در ایران هر قدر مدرکت بالا بره هی اجرو قربت کمتر میشه، چون حرف اول و آخر رو زور میزنه. زور بهرامی هم که ماشالله، نسل اندر نسل صاحب خونه ای بودند که دوربین هاشون توی خونه ای بود که ما مستاجرش بودیم و این اولین قدرتشون بود. بعد هم که هر روز آشغال در خونه میگذاشتندو هی ما باید دنبالشون میکردیم. آخرش هم که بابای من به عنوان قاضی مملکت گفت من چقدر بدبختمو ما رو برد توی یک خونه مستاجری آشغال دیگه، تا به همه ثابت کنه این زور و کثافته که حرف اول رو میزنه در این مملکت
در ایران هر قدر هم که بیشتر کتاب قانون بخونی بیشتر سیخت میکنن، چون بهونه میدی دستشون رویت پررو بشن. چون اجرای قانون دست تو نیست که. کل ایران یک وکیل باید داشته باشه و اون هم روحانیه که اون رو هم یک عده بخصوص با تبلیغاتشون از قبل خیلی وقت بوده جاشونو مشخص کرده اند الآن هی تئوری میریزن چطوری باز هم جاشون محکم تر بشه. (دیکتاتوریه دیگه)
در کشورهای دیگه جریمه به دست مردمه. مردم حق اجرای قانون دارند. ولی در ایران هر روز باید شاهد بسته شدن درهای بیشتری به منظور تفتیش شدن هستی. هی هر جا میری باید آماده باشی برای مالیده شدن. در ایران آدم یک حق مردن هم به زور داره. اینه کوتاهی دولت در قبال ملت.
دیروز شنبه که همچنان ناآرامی ها ادامه داشت، باهام تماس گرفتند بلند شو بیا اداره مالیات تا برگه های احضاریه ت رو بگیری (خودشون میگن دعوت نامه)
من ازشون پرسیدم برای چی بیام؟ من اعتراض داده ام و حالا بلند شم بیام که چی بشه؟ بعد از پرسیدن، خانومه سعی کرد که جواب بده که آره، الآن نوبتش شده و حالا باید بیای و امضا کنی که فهمیده ای نوبتت شده. من هم بلند کردم و رفتم
اداره مالیات ما کمی بعد از پارک ملته. برای همین از پارک ملت رفتم. اَه اَ چه زن های زشتی مامور گشت تو پارک بودند. بعد من به خاطر آلودگی هوا و سرما دماغمو بستم، این زنه خاک بر سر چه جوری با ترس نگام کرد (!) من که اونموقع فقط حدس زده بودم که ناآرامی و بگیر بگیرهای مشهد هنوز ادامه داره (اینترنت رو یک شب و یک روز قطع کرده بودن و آمبولانس های ناجا بازهم میومدن میرفتن)، شکم کم کم به یقین داشت تبدیل میشد. ولی باز کاش یک زن درستو حسابی مامور گشت پارک بود.
خلاصه از پارک رد شدمو دستشویی اونجا هم یک سر رفتمو کلی ترسیدم شایدم همون جا ایدز گرفته باشم :)
دیگه رسیدم اداره مالیات و یک دوتا برگه امضا کردم که رویت نمودم.
وقتی رفتم جای رئیس، گفت که چرا امضا کردی؟ مگر تو مسکوت گذاشته بودی؟! تو اعتراض کرده بودی و نباید امضا میکردی. من گفتم که بابا اون برگه ها دو گزینه بیشتر نداشت. یا من باید امضا میکردم که دیدم و یا اونها برایم استنکاف میزدن
خودشون بریده بودن و دوخته بودن. حالا هم قرار دوباره شنبه برم با سند و مدرک برای دفاع. یعنی اون همه سند و مدرک که بهشون داده ایم قانعشون نکرده و هر کاری دوست داشته اند با این اداره مالیات سر ما کرده اند (!)
ما واقعا اینجا نباید بمونیم. اینجا بیخود اذیتمون میکنن. اونجا هم اذیتمون میکنن ولی دیگه میگی یهودیه طرف، ضد اسلامه و از این جور چیزا
ما که اگر قراره هی سر غذا و آب بجنگیم، چرا نریم خارج؟ اینجا تفیم، اونجا هم تفیم
پ.ن: کسایی ک با این وبلاگ همراه بوده اند، احتمالا میدونن که من قبلا از یک مالیات 250 هزار تومنی نوشته م که سر چاپ کتابی که باز پولش رو هم وام گرفته بودم، به ناحق از من میخوان بگیرن. من میرم اداره مالیات هی میگم ناشر مولفم. بعد اون ها هی برگه نشونم میدن و میگن پس پروانه نشرت کو؟! بعد هم میگن پس حالا باید مالیات بدی! حالا اگر من ناشر نبوده ام پس کار غیر قانونی کرده ام که کتاب رو چاپ کرده و فروخته ام. پس چرا هی سعی میکنن پولش را از طریق اداره مالیات بگیرن؟! خب برن من رو معرفی کنن به دادگاهی جایی !