آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آموزشگاه دوچرخه سواری

اون زمان ما واقعا تو همه بچه های فامیل پولدار به چشم میومدیم. اتفاقا دوچرخه هم داشتیمو من به دخترعموها آموزش میدادم. یعنی نمیدونم خورشید از کدوم طرف در اومده بود که زن عموی افاده ای من یک تابستون بدون شوهر خیلی مهربون شده بودو یک چند روزی مهمون خونه ما بودن.

اون زمان نمیدونستم که فامیل چقدر حساب کتاب میکنن. خلاصه زن عموی من و بچه هاش با اومدنشون و ایفای نقش مهمون خیلی قابل شناسایی شده بودن. دخترعموها رو فکر کنید بزرگ شده آبوهوای تهرانو ترگل برگل. بعد مثلا یادمه روسری میپوشیدن طوری که گوشواره هاشون از روسری بیفته بیرون. دیگه جوراب شلواری سفید پاشون میکردنو تحت هیچ شرایطی طوری نمینشستن که دامنشون از پاشون بالا بره. هرقدر اون ها دختر بودن من پسر بودم. هرقدر اونا خوشگل بودن من از جمله دارایی هام زشتی بود. جوراب شلواری هم که اصلا نداشتم هیچ وقت. یادمه انقدر تو اون مدتی که اومده بودن جوگیر این جوراباشون شده بودم که یک روز حتی این جوراب مشکی های فکر کنم مامانم رو تنم کرده بودم مثل اون بشم. هیچ وقت یادم نمیره، عمه ام هم نمیدونم از کجا مطلع شده بود که دو تا فامیلی خونه ما بمونن. اینو زن عموم همون بعدازظهر پی به تغییر جهت من داده بودنو تو یک اتاق گیر داده بودن بهم که تو و چه به جوراب شلواری! البته منظورشون رو اون موقع نفهمیدم. ولی احتمالا منظور این بوده که اگر نپوشیدی مثلا بابا مامانت نخواسته ان تو با این چیزا تربیت بشیو بهتره که بری تو مد همون پسر زشته سیاهه قدکوتاهه فامیل! فحشام به خودم زیاد شد؟! نه خب، نبودم دیگه. خوشگلو دختر نه بودم و نه انگار قرار بود هیچ وقت باشم.

حالا با این اوصاف فکرش رو بکنید که من دوچرخه سواری بلد بودمو دخترعموها متوجه این نقص خودشون شده بودن که این یک قلم کار رو بلد نیستن. خونواده ما کلا حساب کتاب نداشتن مثل فامیل. کلا بخشنده بودیمو حسودی مسودی تو کارمون نبود. من آموزش دوچرخه سواری به دخترعموها و کمی پسر کردنشون رو دستم گرفتم. دخترعموی کوچکتر خیلی راغب بودو تقریبا کل دوچرخه سواری رو همون مدت که خونه ما بود یاد گرفت.

الآن من نمیدونم اصلا فامیل کجان اقلا بیان در ازای دوچرخه سواری بهم رانندگی یاد بدن. کلا روی دخترعموها، دخترخاله ها، و فامیل احمقانه بوده و هست که هیچ وقت حسابی باز کنم.

صنعت بازی

احتمالا خیلی وقته که میدونید ما سوار امواج یک سری تبلیغات گسترده اینترنتی شدیمو اصلا باور کردنی نیست که واقعا آمار بازدید هم دارن. زیر یکی از تبلیغات یک چند نفر به سبک مشهدی البته بی ادبی کرده بودن که احتمال میدم آشنا بوده اند اتفاقا. چون از نوع بی ادبی خاص مشهدی ها، حدس اکید میزنم مشهدی هستن. تبلیغات من تو آپارات بود. اتفاقا اخیرا این رسانه هم به نظر من خوب از آب دراومده. کسی که وارد صفحه ای از این سایت میشه قبلش یک چند ثانیه پیش نمایش دیده، متن زیرنویس ویدئو رو خونده و با علم تقریبی وارد صفحه شده. یکی نوشته بود الکی به این ها لایک ندین چون پر رو میشن! دیگه پیشنهاد نداده بود، البته. بلکه دستوری بود برای خودش. خلاصه خیلی به نظرم طرف حرصش دراومده بود!

با این وجود صنعت بازی درسته که شاید سود کلانی برای آن ور آبی ها داشته باشه، ولی مثل خیلی خدمات دیگه که تو ایران صورت میگیره، معمولا نتیجه اش فقط از جان مایه گذاشتنه، و سود آن چنانی برای یک ایرانی نداره. ایرانی ای که وارد کننده صنایع دیگر کشورها بالاخص آمریکاست. گواهم هم صحبتای بالادستی ها در زمینه انیمیشن و بازی سازی در مجلاتشون هست. چند روز پیش مطلبی میخوندم تو این مایه ها که میگفت من خودم تا حالا نظر 5 نفر از دولتی ها رو برای سرمایه گذاری زیر 500 میلیون تومن در صنعت انیمیشن برگردونده ام که تو این زمینه وارد کار نشن. چون 500 میلیون تومن فقط میشه کار پیش انیمیشن. طرف میگفت بالای دو میلیارد تومن اگر داشته باشین باید وارد این صنعت بشین!  البته این مبلغ که خیلی هنگفته جدا. من نمیدونم این تراکنش ها کلا چطوری انجام میشن. با این وجود در وسع خودم و در حد خودم سال هاست که وارد این صنعت شده ام. هرگز هم در عمرم 30 میلی