یک مبارزه ای داره انجام میشه؛ شیخا علیه زن ها. باز یهودیه هست این وسط. باز این شیخه یهودیه رو ندیده. خدا فقط یک موعظه به انسان کرده که در راه خدا جهاد کنه. بعد یک نفر بیاد ساختار تعریف کنه که این بوده ساختار اصلاح شده اش. ولی چقدر آدم باید بیان تا این اتفاق بیفته. اون یهودیه بهره اش رو میبره از این ساختار. کل هزینه دولت صرف بررسی جاسوس بودن من بشه، بعد اون یهودیه بیاد بهره ببره. این موضوع همیشه باید باز باشه. باز روحانی مثلا بگه که زن ها باید مثلا در دولت و برحسب شایستگیشون نقش ایفا کنن. یهودیا دوباره زن های لختشون رو میفرستن تو تا دوباره این موضوع باز بمونه.
بعدا اضافه شد: در مورد نقص عقل از هر 5 شیخ یک نفر میگه زن ها ناقصن. دلیل میارن که از کونشون خون میاد و یک مدتی نباید نماز بخونن. پس مردا کامل ترن. خب، آقای شیخ بعضی زن ها تا آخر عمرشون قرص میخورن که از کونشون خون نیاد. آیا اون عقلش کامل شد؟! حالا باید همه اش هی نماز بخونه. بعضیا تغییر جنسیت میدن و صداشون کلفت میشه و سینه هاشون در میاد آیا دیگه ناقص عقل نیستن؟!
مورد دیگه هیکل مرداست. اسلام دین جهانیه. الآن زن آمریکایی هیکلش دو برابر منه. آیا این زن از من کامل تر هست با اون تفاسیر شماها یا نیست؟!
یادتونه چند وقت پیش گفتم این عبدالهی با تماس چشمی ازم میخواست که سیم کارتم رو دربیارم؟ خب، اطرافیان فکر کرده اند که الکیه و حتما مقصر من بوده ام که این رسانه قرارداد بسته باهام هر روز آبروم رو ببره! یادمه که چند وقت پیش از طرح کلاه عروسکی یک بچه تو اتوبوس خوشم اومد و تا اومدم که عکس دوم رو بگیرم، مادر سر بچه رو برد سمت پنجره و کز کرد گوشه اتوبوس که یعنی از بچه اش محافظت کنه؛ یعنی عکس العمل مادرانه معمولا در قبال بچه اش اینطوریه. حالا شما فکرش رو بکنید که یک عمر بچه مادری باشین که دقیقا نمیدونه همیشه چطوری سوژه یک مشت آدم بیشعور بوده! کدوم حس مادرانه ای از این وضعیت راضی میشه و خوشش میاد اصلا؟!
هیچ کس. ولی کی بهشون مجوز داده؟ ما بچه های یک خونه؟! اهل و عیال بودن کسی مثل بابای من باعث میشه دوربین هی یکسره تو گوشی، خونه و سوابق ما بگرده؟! اونم تا ابد؟! نه، من نمیتونم درست بیان کنم. اصلا، شاید هم رسانه های ما بی شعورن! که اینطوری سرشون تو کون مردمه! چمیدونم! شاید هم تجسس تو بعضی زندگی ها تو کل دنیا رسمه! من بازم نمیدونم. ولی برای من جالبه که وقتی رو میکنی به دوربین و میگی دیدمت درمیاد و برمیگرده تا نصیحتت کنه! گاهی هم تشویقت کنه. گاهی برات دام پهن میکنه. گاهی به اطرافیان میرسونه که دور شین این تو کادره! و از این رفتارای زشت کارگردانهای بیشعور (!) که همین خود من در واقعیت دوست نداشتم هیچ وقت طرفشون باشم!
این یک بخشی از یک آیه قرآن واضح هست. فکرش رو بکنید ما مسلمون ها تا چند سال تو کشورمون ایران نسبت به این آیه بی تفاوت بودیم و اصلا نمیدیدمش. بعد از چند بار جنگ و اعلام بی طرفی و له شدن یادمون اومد که یک هم چین آیه ای هم هست تو قرآن! این رو گفتم که بگم ما مسلمون ها خیلی کارهای درست تو قرآن هست که واضح بهشون اشاره شده و نمی بینمشون و انجام نمیدیمشون. مثلا چمیدونم الآن ساختارهامون عمری هست؛ نحوه زندگی خوب رو از تو نهج البلاغه یاد نمیگیریم و بر اون چهار تا کلمه که معلوم نیست عمر دستکاری کرده توش توجه خاصی نشون میدیم. حالا معلوم نیست چند بار حسابی باید از اون بخشها که نمی بینیم ضربه بخوریم تا مثلا ببینیم که بله قرآن مثلا اون یک آیه رو هم داشته!
حکایت من هم تا حدی در همین اجرای حدوده. وقتی مثلا میگم ترک ساختار میکنم، نمیدونم تا چه حده! راهکاری درست و حسابی براش ندارمو معلوم نیست چند تا واضحات رو باید رعایت میکردمو نمیکنم.
یک مدتی رفته بودم یکی از این مراکز توانبخشی معتبر مشهد و کار میکردم. ناراحتیم از این بود که خب مسئولش هی خانوم دکتر خانوم دکتر به تمسخر من رو میکرد و دیگه اینکه کارهای اصلی سایتشون رو به من نمیدادن. ناچار مثل همه جاهای دیگه که برام نمیصرفید براشون کار کنم ولش کردم. بعدها که دوباره رفتم سمت سایتشون دریافتم که سایتشون رو داده اند به اونی که یک چند تا از معدود دیتاسنترهای ایران رو داره و یک دو سه تایی هم پورشه زیر پاشه. بعله، همون ساختار دولتی قدیمی که نتونسته ام هنوز ریشه و منشا ارتباطات دولتیشونو فعلا به هم لینک کنم. فقط میدونم که براحتی اسم خودشون رو گذاشته ان برنده جایزه بهترین پرستیژ و شعف مشتری! چه شعفی! از چت روم پایین سایتشون دریغ از یک جواب درست حسابی! این رو گفتم که دستتون بیاد وقتی مثلا من میگم کار نیست یعنی چی. البته این رو شماها بیشتر از من حسابگرین. حساب کتابهام به شب رسید و الآن بررسی بیشتری موتور جستجو رو کردم که چطوری قراره یکی مثل من حتی از طریق سایت هم منزوی باشه. باز هم معدود دیتاسنترهایی که ایرانی ها از غربی ها خریده اند جزو دسته بهترین های گوگل بالا میان. این دولتی ها هم که هی باهاشون تفاهم نامه افتخار قورت میدن. البته غرب و شرق هم نداره. مثلا ما بریم دیتاسنتر از چین بخریم، آمریکایی نیست؟! سامسونگ با افتخار یک چشم درست میکنه که پردازنده اش شناختی و مختص اینتل باشه. اونا قبلا تفاهم نامه هاشون رو با غرب و آمریکا قورت داده اند. بعد رهبر میگه چشمتون به شرق باشه. شرقی در کار نیست. همه اش سر و ته یک کرباسه. آدم میمونه عرصه رو رها کنه و ول کنه یا نه! حالا مثلا ول کنه، کجا بره؟!
بعدا نوشت: با خودم فکر کردم که بعدا سرو کارم نه به توانبخشی تکاپو میخوره و نه از دیتاسنتر رسپینا چیزی میگیرم. برای همین اسماشون رو مرحمت میفرمایم (تو چت روم ازم خواستن زحمات بکشم اول اسم بگمو بعد هم اسم شرکتم تا یک جواب ساده ام رو بدن) همین جا زحمت میکشم میگم...
ما تو ایران رسممون هست که گناه زبان در دهان رو خیلی سنگین تر از اون که هست نشون بدیم. مثلا فکر میکنیم دروغ اون چیزی هست که از دهانمون درمیاد. شاید هم اینطوری تعدادمون خیلی زیاده که فرض میکنیم. مثلا فرض کنید مادر و پسری 2-3 ساله ای تو قطار هستن. اون روز من تو قطار بودم دیدم مادره داره بچه اش رو میزنه. هی به بچهه میگفت عزیزم. بعد هم یک نشگونی چیزی ازش میگرفت و بچهه دردش میگرفت عر میزد. بعد مادره قربون صدقه اش میرفت و دوباره بچهه بیشتر عر میزد. نگاه میکردی مادر در زبان داره هی بچه رو عزیز میکنه ولی در عمل بچهه رو نیشگون میگیره. خب، حالا این بچه چطوری تربیت میشه؟! پس فردا همین بچه از آزار مردم لذت میبره (کاری که مادرش در سن تلقین بچه باهاش میکرد) و بعد هم هی در زبان بهترینو زیباترین کلام ها رو نثار مردم میکنه. یا مثلا نمونه دیگه داریم که مادره به بچه اش میگه عزیزم جانم بیا بریم پارک. بعد در عوض بچه رو واکسن میزنه. بچه تا یک سنی گول میخوره دیگه. بعد از اون اگر استقلال پیدا کنه هرگز نمیره واکسن بزنه، حتی اگر براش خوب باشه...
این مورد در زبان شاه های ایران هم دیده میشه. مثلا یک دو نفری حکمشون کشته شدن بوده؛ شاه میخواسته در ازای کاری که اینها کرده اند کشته بشن. مامور اجرای فرمان شاه، امیرخان، چه طوری این کار رو میکرده؟ میگفته به طرف بیا اینجا شاه گفته تو باید به خاطر اینکارت ترفیع بگیری! طرف رو میکشونده یک گوشه اتاق خلوتی تا حکم رو بخونه. بعد هم وقتی خوندن حکم تموم میشه معلوم میشه که توش نوشته بوده که باید کشته بشه. خب، طرف هم میگه حالا چی کار کنم؟ خب، بیا منو بکش!
این ها همه اش دروغه. فرض میکنیم که این کارهای زشتمون دروغ نیست، و دروغ گناه زبانه...
پ.ن: البته شاید تقصیر اجرای احکام فقهیمون هم باشه و نباید همه تقصیر رو روی گردن تربیت مردمی بندازیم. الناس علی امر امرائهم. یعنی مقصر رو باید در اجرای احکاممون هم پیدا کنیم. اینکه مثلا حکم مزاحمت تلفنی من اجرا میشه چون سندیت مکتوب داره ولی حکم مثلا فلان اداره (مثلا پژوهشکده نوح، اینجا هم در موردش نوشته ام) اجرا نمیشه که حقوق مردم رو داره عملا میخوره، اینها باید در ادبیات ما لحاظ بشن. یا مثلا طرف سیلی میزنه در عمل در گوشت چون سندیت نداره حکمش اجرا نمیشه، این ها باید لحاظ بشن... البته خب، این هم هست که ماها در ایران حکومتمون داورمحور طراحی شده، و نه مردم محور و خیلی شرایط دیگه که باعث میشه اینطوری بگیم ایرانی ها اینطورن...
بعدا نوشت: این مطلب رو بخونید. در راستای همین حرف امروزمه. فکره دیگه حول یک محور میتونه به صورتهای مختلف ظاهر بشه.