آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

بلعم باعورا

دختره گفته: «پدرم در تمام عمر یک رکعت نمازش قضا نشده ، یک شب نماز شبش ترک نشده ، همه روزه هاش رو کامل گرفته ، برای همین هر چی از خدا بخواد خدا روشو زمین نمیندازه ، حتی اگه دعای بد در حق دخترش باشه ، حتی اگه به ناحق باشه.»

این دیگه خیلی دروغه. ما شنیده بودیم که دعای پدر هر قدر مستدام باشه، خیر دنبال فرزنده. ما خیلی هم شنیده بودیم فلانی، معمولا دایی هاشون خیلی مستجاب الدعوه بودن. همه تو فامیلشون معمولا یک مستجاب الدعوه دارن، که معمولا دایی ها بودن. الآن ورژن جدیدش اینه که باباهاشون مستجاب الدعوه باشن. اون هم از نوع بلعم باعوراش. حتی اگر به ناحق دعا کنه، چون فقط نماز خونده مستجاب الدعوه شده.

بلعم باعورا ماجراش تو تاریخ اومده. دانشمند مذهبی بود که هرکاری میخواست بکنه، دعا میکرد و برآورده میشد. از علمای بنی اسرائیل بود و اسم اعظم میدونست. یک بار با هزار ترفند راضیش میکنن بره به ناحق بنی اسرائیل رو نفرین کنه، ولی هرکار میکرد نمیشد. اون زمان بنی اسرائیل مومنانی بودن که خدا و فرشتگان خدا با اونها بودن. خود اون دانشمند که اول نمیخواست بره نفرین کنه، ولی بعدش هم که اغوا شد، فرشته ها و اسباب و وسایل حرکت این عالم نمیذاشتن این کار صورت بگیره. آخرش به هزار زحمت این بلعم باعورا رفت که نفرین کنه، ولی طوری شد که اون نفرین میکرد، خدا هم کاری کرده بود نفرینش به دعای خوب ترجمه بشه. زبونش برعکس عمل میکرد. نفرین میکرد، دعا به حق بنی اسرائیل میشد.

حالا با اینهمه تاریخ که میدونیم، آیا این درسته که یکی بگه بابام انقدر مستجاب الدعوه بود که حتی اگر به ناحق کسیو نفرین کرد هم دعاش بگیره؟

اثر حمید

در واقع شامل آثار حمیده. حمید اومد، زنش مثل همیشه گفت بچه اش جنازه است و راحت شدندو نیومدن! در عوض نزدیک 22 بهمن اومد که تا امروز آثارش باقیست. این آثار البته، از وبلاگ نویسی های من شروع شدو توسط سازمان آبو فاضلاب مشهد و با همکاری شهرداری مشهد صورت گرفت. اثری که همچنان با خونریزی از چشمان من باقیست!

البته، باید آثار زوار رو هم به مناسبت شهادت حضرت فاطمه به آن اضافه کنیمو آن ماشین پیمایی بی سابقه این دو شب اخیره. در این دوشب اخیر چنان گازوئیل شهرداری چی رو خوردیم که با تک اول فقط فرار کرده و با تک دوم در نیمه های شب غافلگیر شدیم!

امشب چشمان قرمز من که بر اثر آلودگی هوای چند روز اخیر قرمز بودن، بالاخره خونریزی کرد و اثراتی مشابه دیابت در من به اوج رسیده.

البته، شیخ های مسجد میگن این اثر حمید نیست، و بلکه اثر دعای پدره. یک دو شبی هم داره این شیخ ما، باوجودی که عجله هم داره روی عاق والدینو دعای پدر کار میکنه. میگه هزارتا کار بد کرده باشین، باز برین سراغ دعای پدر! بعد اگر دیدین هی تلاش کردینو به نتیجه نرسیدین باز معلوم میشه که باید برین سراغ دعای پدر. برین ببینین پدر ازتون راضی هست یا نیست!

خلاصه اینکه این اثر حمیده، اثر شهرداری چیه، چی چیه، نمیدونم. فعلا که خونریزی آخرین آثارشه.


پ.ن: خیابون ها، جای پارک ماشین نیست. ماشین ها سرگردانن! به جز آلودگی بنزینی، و گازوئیلی، بوی چوب سوخته و آثار ساختمان سازی در این روزا به اوج رسیده.

برین سراغ پدر: زن سیده سادات برادرم، مثلا مادرم رفته خونه اش. زنگ میزنه به باباهه، اینطوری: فقط میوه کم داریم. بعد صداش رو هم میکشه، یعنی خیلی بلده! منم برم سراغ پدر. بهش زنگ بزنم: فقط میوه کم داریم! و در انتها: دعای پدر! به همین راحتی!

برم زن اون پسره رو از خونهه بکنم بیرون، ببینم دعای کیه. دعای پدره، یا دعای پدرسگه

بعد زنه، باید با صدای تیزش بگه: میتونی بیا بکن بیرون، میتونی؟!!!

یا من تو رو میکشم، یا تو من رو بکش

چند وقت پیش به خواهر گفتم انگار این مضمون کارای باباهه س. میگه آره، اگر یادت باشه اون سال همین پسرش رفته بود یک هارد برای من با پولاش خریده بودو پدره هم زده بود تو گوششو همین جمله رو بهش گفته بود.

بعد این رحیم پور ازغدی فکر کرده خیلی اطلاعاتی زرنگیه. هیچ. به ریش طالبانیش خندیده ام. زرنگی که میگی حتی اگر پدر مشرکت بهت دستور به کفر داد تو بگو چشم و انجام نده؟! یا نه خدا کورت کرده و فقط نشستی هی مطالب ماها و کتابای کتابخونه رو میخونی؟!

بد نیست تو هم یک دوره چند ترمی مجبور بشی دوره عملی پزشکی قانونی رو بگذرونی تا ببینیم شایدم خدا کورت نکرده به دعاهای ماها.

البته که خیلی رمانتیکه بگی اسلامو احادیث گفته اند هر چی پدر مادر دستور بده! بعد تو هم بگی چشم. باشه ما هی میگیم چشمو پدرمونو به دستورش نمیکشیم. ولی، به یمن احادیث و مکاتیب تو وایمیسیم تا اون ماها رو بکشه.

ولی آنچه که در عمل من میبینم که نه از نظر فقهی و از نظر اخلاقی شماها بچه بالای 15 سال رو فرزند محسوب نمیکنید! از نظر حقوق دولتی که اعلام کرده اون حقوق حق عائله زیر 18 سال رو میده. از نظر عملیش هم که یکی مثل من میبینه که چه حیوونی فرضم کرده این.

نگاهی به تاریخچه دستشویی خونه ما

همه میگن نگاهی مثلا به تاریخچه نقاشی ما باید بگیم نگاهی به تاریخچه دستشویی.

دوره زندگی ما به چند دسته خونه عوض کردن تقسیم میشه. در هر دوره ما یک فیلمی با این باباهه و دستشویی های خونه ش داشته ایم.

از زمانی دستشویی توی خونه ما جایگاه ویژه خودش رو پیدا کرد که اسباب کشی کردیم به خانه ای که سه تا دستشویی داشت. بابام مدیریت این دستشویی ها رو به این صورت ترتیب داد که دستشویی توی هال کسی نباید میرفت، چون اولا جلوی اون باید در رو باز میکرد و دوما بو میداد. این بود که معمولا این دستشویی کلیدی داشتو قفل بود. برای دستشویی ما باید طبقه پایین میرفتیم که چون این طبقه برای یک خانواده فقط خانواده بی استفاده بود، کلا نقش زیرزمین و دستشویی-حمام رو داشت. این دستشویی معمولا گرمتر از دستشویی حیاط بود و ما میرفتیم اونجا. بدترین زمانها زمانی بود که شب بودو تاریکی و ما دستشویی داشتیم و باید در تاریکی میرفتیم دستشویی زیرزمین.

ما با این دستشویی کلی سر کردیم تا کلی خوشحال شدیمو رفتیم خونه قبلیمون که من همه ش ازش تعریف میکنم. خونه قبلیمون خوشبختانه فقط یک دستشویی داشت. ولی همین هم هی میگرفتو ما موذب بودم. چه زمان های بسیاری که مثلا بنایی جلوی همون در خونه داشتیمو ما اصلا باید میرفتیم دستشویی مسجد. اصلا گاهی هم بنایی نبودو ما باید میرفتیم جلو پنجره های هوشمند بهرامی ها دست میکردیم تو برف ها تا برف جمع کنیم و تا بابام کیف کنه چطوری سر دستشویی داستان داشتیم.

همسایه بهرامی اینا بودیم که باباهه شروع کرد به ساختو ساز برای دستشویی حیاطو شاید کلی شانس اوردیم که ساخته نشدو ما رو از خونه مون انداختن بیرون. چون اون دستشویی احتمالا باید جایگزین دستشویی داخل به دلایل نامعلومی میشد که فقط خود باباهه میدونست.

اما خونه جدید و ماجرای نسل 3 دستشویی ها رو ما توی این خونه جدید داریم. این خونه دستشویی داخلش طوریه که سوراخش یک زانو میخوره و معمولا میگیره و باباهه بارها به مامانه گفته به بچه هات بگو دستشویی داخل نرند. مامانه هم خب چی بگه؟ بگه مثلا بریم دستشویی حیاط تو سرما یخ میزنیم.

این شد که بارها بابام دست به کار شدو مثلا یک وقتی میدیدی که رفت دستشوییو لوله ش از چندجا سوراخ شد. باز ما میدیدیم کاری نداره که یک شلنگ میبریدیم جاش میذاشتیم. انقد از این فیلما رفت تا اینکه امروز کار رو نهایی کرد و کلا شیرش رو به اسم این که چکه میکرد اینطوری بست:

شیر ساختگی ما رو کنده و این سرشیرش رو هم پرت کرده این طرف. جا داشت از بقیه صحنه ها عکس بگیریم که نشون بدیم سینک دستشویی رو هم درست نکردو خودمون پارسال که اومدیم همین طوری گذاشتیمش.

یکسره میگه چاه رو ماها پر میکنیمو کلا همه ش هی باید تو این خونه های مردم زخمت بستن شیر دستشویی هاش رو بگیره.

تازه بهتون دقیق نگفتم که تمام پارسال این آبگرمکن صاحبخونه داشت به زور و بانشت گاز کار میکرد. انقدر ما نتونستیم درستش کنیم که از رو رفتو ما هنوز وارد سال دوم نشستن تو این خونهه نشده ایم که آبگرمکن هم دیگه نداریم....

و این ماجرا ادامه دارد...

مقایسه پایان نامه های داخل کشور با اون ور آبی ها

پایان نامه یک زن ایرانی رو باز می کنی اولش با خط نستعلیق نوشته تقدیم به پدر دلسوز و فداکارم که... بعد به مادر عطوف و صبورم که ... بعد باز هم با همون خط نستعلیق نوشته همسر صبور و دلسوزم که ... آخرش هم نوشته تقدیم به بچه م. نه خب چون با خط نستعلیق نوشته انتظار داری بعد از همکاران آزمایشگاه و اساتیدش با همون خط تعریف کرده باشه. صفحه بعد به این انتظارت پاسخ میده و بعد از سپاس از خدا از استادش و یکی از همکاران مثلا به ویژه تشکر کرده و خبری از همکاران دیگرش پیدا نمی کنی. حالا اسم یک آزمایشگاهی هم میاره که یعنی تشکر واجبه. خب، صفحه بعد انتظار داری حالا که انقدر از زندگیش میدونی که شوهر کرده، یک دونه بچه هم داره که نوزاده و پدر مادرش هم هنوز زنده هستند، یک خورده از روند تحقیقش ببینی بعد وارد چکیده و ادامه متن پایان نامه بشی. ولی یهو میخوره تو ذوقت و میبینی نوشته : چکیده- امروزه با رشد چشمگیر حجم مستندات ...

نه به اون خط نستعلیقو خلسه شاعرانه ای که هی از تقدیمو تشکر درست کرده، نه به این یهویی چکیده پروندنو تفاوت خط در حد b-lutos


بعد ولی پایان نامه یک چینی اون ور آبی چه طوره

خب، اولش اینه که حداقلش فونتش همه جا یکسانه. یک جا شاعر نشده تا یک جای دیگه ش کاتب باشه. بعد هم وقتی می خواد بگه من میخوام تشکر کنم، حتما از خانواده مادرشوهر و پدرشوهرش  هم تشکر میکنه که امکان گرم بودن خونه زندگیشونو فراهم کردند تا اون یک دونه بچه چینی به دنیا بیاد. اصلا چه بسا یادش بره که از پدر و مادرش هم تشکر کنه. بعد هم میبینی که وقتی داره چند پاراگراف از روند تحقیقش مینویسه چطور سعی میکنه بگه که شوهرش هم مثلا با وجودی که رشته ش فرق میکرده کمکش کرده


این فرق ماهاست با اون ور آبی ها.