آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

نقصان شنوایی (ترومای آکوستیک)

همیشه فکر میکردم که چرا پیرها گوششون سمعک میخواد و پیری چطوری صورت میگیره. الآن که دارم کم کم با زندگی در امواج شدید شهری رو همراه با آلودگی های ویروسی متغیر سالیانه تجربه میکنم، بهتر دیدم براتون از تجربیات کم شنواییم بگم.

من تابستون نسبت به صداهای فرکانس بالا یهویی حساس شدم. البته فشارم پایین میرفتو شایدم مشکل قلبی-عروقی پیدا کرده بودم. به هرحال نسبت به صداهای زن ها مخصوصا که فرکانسشون بالا بود بیشتر حساس شده بودم.

الآن بعد از گذشت چند ماه هنوز احساس میکنم به صداها حساسمو حتی به صداهای فرکانس پایین.

امروز یک مطلبی تو اینترنت براش خوندم که میگفت  اینها علائم نقصان شنوایی ناشی از سر و صدا یا "ترومای آکوستیک" هستند. و بعد هم اگر به مدت طولانی در معرض صداهای زیاد و بلند قرار بگیریم منجر به  ناشنوایی دایمی میشندو بعد هم تنها راه شنیدن صداها سمعک گذاشتنه.

بعضیا ژن هاشون آشغالن

چند وقته داریم تند تند یکی از این فیلمای دهه هشتاد رو دانلود میکنیم. بعضی از نسخه های این فیلم رو مثلا سال 94 تلویزیون دوباره پخش کرده، اون ها تو دانلودامونم اومده ن.

دیشب داشتیم فیلم میدیدیم، یکباری زیرنویس اومد این طوری:

یکی از مشکلات ما این است که برجسته ترین زوج های ما که نخبگان هستند کمترین فرزند را دارند و این یک ضرر بزرگ است. چون کشور را از ژن انسان های برتر محروم میکنیم.

بعد هم تبلیغ نمایشگاه پویندگی، بالندگی و جوانی جمعیت، رو کرده بود.

نسل بعد از ما چه طوری بهمون میخنده، صدتا اردشیری رو زیاد کنیم. کماری چرا نمیزاد؟! ایزدی هم کمه.

ماها نه، ماها که عضو بنیاد نخبگان نشده ایم ژنمون آشغاله. اصلا ازدواج هم نکنیم به نفع همه دنیاست (!)


نخبگان تو ساختار نظام این طوری معنی شده. البته اگر هرکسی بیاد و یک معنی برای نخبگان بده این حرف مشکلی نداره. ولی کلا از نظر دانش، ژن خیلی در نسل آینده مطرح نیست. اون چیزی که مطرحه شرایط و موقعیته.

کلا کلمه ژن خیلی اشکال داره این وسط. اگر بهترین معنی برای نخبگان شده باشه، اشکال نداره. بیا فرض کنیم واقعیت نخبگان رو بررسی کرده باشه. ولی نخبگان لزومی برای زاییدن ندارند. نخبگان لازمه که تربیت کنن. یک صنعتی زاده میاد پنجاه تا ژن بی سرپرست رو تو یک یتیم خونه تربیت میکنه. 50 نفر میشن صنعتی زاده. لازم نکرده یک نفر تو پر قو که بزرگ شده بیاد و یک فرزند رو تو پر قو بزرگ کنه. اینطوری میگیم جمعیتها تعادلین و گوریل در جمعیت تعادلی یک فرزند داره تا بتونه اون رو خوب حفظ کنه.

به جای اینکه بیاد سخنرانی کنه و بیاد بگه شرایطی فراهم کنید که نخبگان بیایندو تعداد بیشتری انسان تربیت کنن، میاد سخنرانی میکنه که جمعیت نخبگان اونطوری بیشتر بشه.

مساله ژنش خیلی اشتباهه. چون واقعا ژنوم انسان در این که یک چیزی درست تولید بشه، مطرح بشه اشتباهه.

اسلامی که اینا تعریف کرده اند، از خیلی دور، موضوع شکم و زاده خیلی براش مهم بوده. در صورتی که این طوری نیست. نخبه ای که به شرایط نخبگی رسیده، باید بتونه جمعیت بیشتری رو تربیت کنه و این تربیت هم فقط شامل حال بچه خودش نشه (!)

البته خامنه ای حرفای خیلی خوبی هم زده. مثلا خامنه ای رسما گفته که بچه های بدون هویت برند مدرسه. میای میبینی طرف با جای مهر چقدر رو پیشونیش میاد حرف خامنه ای رو این طور تفسیر میکنه که نه منظور خامنه ای این بوده که اتباع افغان بدون هویت باید برند مدرسه. باز بخشنامه میارن که نه منظور از بدون هویت مقصود عام بوده.

کلا در ساختاری قرار داریم که توش جمعیت زیادی به دنیا می آیند که اصلا نمی فهمیم کی به دنیا اومد و کی رفت. یک ساختاری داریم که حالا این حرف خامنه ای رو میخواد برا خودش و به نفع خودش چه طوری تفسیر کنه خدا میدونه.

وقتی صلاح نیست همه پول داشته باشند (3)

این قضیه "وقتی صلاح نیست همه پول داشته باشند" جوانبش زیاده. یکی از جنبه هاش اینه که یکی از دلایل مردم برای پول درآوردن توهینه به هرکی زیر دستشونه هست. این یک چیز مرسومه و فک میکنم تا حالا خود شما هم خیلی باهاش برخورده این، و حتی بارها سوژه طنز برنامه های مختلف صداسیما شده. این موضوع تکراری همین قضیه محترم نشمردن فروشنده است. مثلا شما فرض کنید کسی میاد و خیلی محترمانه به شما میگه من فروشنده م و انقدر کاشته ام و اتفاقا محصولم رو هم تو میتونی بری و میدون بار بخری. عکس العمل شما معمولا در این شرایط چیه؟ هزار هزار هم که پول در گردش داشته باشین، حاضر نیستین دست تو جیب مبارک بکنید و مثلا با خریدن حتی 500 تومن، اصلا آقا یک قرون کمکی به خرج فروشنده بکنید. اما همون طرف بگه آی من گدام و اصلا بی دلیل دارم ازت گدایی میکنم، اون جا میگی به گدا دستتو بیار جلو گدا. و از دخلت یک دو تومنی به رسم پول به گدا دادن به اون گدا پول میدیم.

ما یک همچین بیشعوری های مرسومی داریم تو جامعه مون. از قبل برنامه ریزی کرده ایم که پول دربیاریمو یک نفر بیاد تا بهش پول به گدا بدیم...

علایق جدیدم به زبان بدن

من از زبان بدن کارگر جماعت حرفه ای خوشم میاد. من مدت طولانی هست که تو راه هستم و واقعا از کسایی خوشم میاد که دستشون تو کاربراتور و دیزلو این جور حرفاست. البته برعکسش هم هست. به نظرم اونها هم از من خوششون میاد. احساس میکنم یک جورایی مثل هم فنی هستیم. البته که یک دیپلم فنی حرفه ای دارم و به خاطر شرایط دارم دومیش رو هم میگیرم. ولی شاید یک ارتباط مشترکی بین زبان بدن کارگر فنی ها و من باشه. زبان بدن کارگرهای باغبانی هم برام آشناست. به نظر من، من جامعه سازگاری با این قشر هستم و از همین جا بهشون خدا قوت میگم.

من البته چون مدت زیادی هست که در این جماعت زندگی میکنم  مدت زیادی هست که زبان بدن یک کامپیوتری رو از یک نظامی و زبان بدن یک وکیل رو از یک فروشنده کلاه بردار درست، تشخیص داده ام. البته زبان بدن یک پزشک که در خانواده ای پزشک هم بدنیا اومده باشه هم تاحدی برام قابل تشخیصه. زبان بدن اشراف زاده ها و ....

مخصوصا در مورد مردها.

من زبان بدن خیلی ها باب میلم نیست. شاید دلیلش حرفه ام باشه. خیلی ها، منظورم زبان بدن مقاصدمه. من از تعداد بیشماری دختر دانشجو بدم میاد. من از تعداد زیادی پسران دانشجو بدم میاد. من از تعداد زیادی اساتید دانشگاه بدم میاد. من گاهی هوس میکنم هوایی تازه کنم میرم تو جاده تا کسایی رو پیدا کنم که زبان بدنشون باب میلم هست. میرم تو جاده و هَی کلی دود میخورمو ریه هام رو بازتر از قبل میکنم تا این قشر رو جایی پیدا کنم که درجاهایی مثل وسط شهرو تو اینترنت نمیتونم پیداشون کنم.

من، شاید برعکسش هم باشه. من یک همچین تنفری دارم از کسایی که دور و اطرافم هستن...


ضمنا، امروز "دیوار مهربانی" خیابان فدائیان اسلام مشهد رو دیدم که دیگه جاش خالی بود. انقد این بهرامی اینا آشغالاشونو گذاشتن اونجا که از رو رفتو دیگه خبری از اون دیوار هم نیست. بازم به همت بهرامی اینا

کوهنوردانی که سوژه دیپلماسی شُک این هفته شدند

خب نمیدونم خبر دار شدین که یک چند نفری از کوهنوردای مشهدی همراه با دو تا زن رفتند بالای کوههای اشترانکوه لرستان و گرفتار شدندو یک چند نفری گم شدندو یک چند نفری هم زنده برنگشتند.

مونده بودم این خبر رو مطرح کنم یانه. چون هیچ مقام مسئولی مسئولیت از دست رفتن این کوهنوردا رو متقبل نشده و مثلا گفته ن که با رئیس جمهور هماهنگ نکرده بودن که برن بالا کوه (!)

مثل قضیه بابایی چند سال پیش این کوهنوردا هم رفتن که مثلا ما بگیم خب شد دیگه حالا چیکار کنیم؟!

اصلا میخواستم چون مثل قضیه بابایی تکراری شده بود، حرفی در موردش نزنم. ولی چون تجمع شده بود گفتم بنویسمو عکس بگذارم. بیشتر اونایی که فعالیت حسابی داشتن تو این قضیه اطلاع رسانی ماها مغازه های کوهنوردیو ایناس که جای خونه ما زیادن. اینطور شد که من فهمیدم مشهدین و یک عکس از چندین عکس بنری که تاحالا دیده م سر در مغازه ها رو اینجا براتون آپلود میکنم:


پ.ن. بعضیا میان تو این زمینه نظر میذارن. نه از هلال احمر آگاهی دارند، نه از کار داوطلبانه آگاهی دارند، نه از مسئولیت و نه از کوهنوردی خبر دارن. از همه از سطح کوهنوردی مشهد خبر دارن. کوهنوردای مشهد باهم بی نهایت همکاری دارند. اون ها انواع کوه ها رو امتحان کرده اند. اون ها میدونن که چه زمانی درخواست کمک کنن. حالا تو از این آگاهی نداری، لزومی نداره بیای در این مورد نظر بدی (!)

اصلا فرض کن همه این ها رو نبینی. بیا فرض کن همینطوری تصمیم گرفتن مثل 4 تا توریست برند اونجا. وضعیت، وضعیت پاییز و زمستونه، همه کشورها در این لحظه ها در حالت آماده باش هستند. ما هم حتی این کار رو میکنیم. وضعیت مشهد وقتی توریستی میشه، مثلا فصل اربعینه خود ما، راهداری طرح پاییز و زمستانه داره. اون ها از قبل اعلام میکنه امروز این اتفاق ها میفته. بعد خودشون هم به حالت آماده باش میرن

اصلا فرض کن این ها با وجود اون همه تعلل چند نفر زنده مونده ان. این یعنی اون های دیگه هم میتونستن زنده بمونن. این یعنی کوتاهی واضح.

اون 4 تایی که رفته بودند کوه پاکستان 5 روز میگفتن بیاین کمک کنین. با اون مسئول مرکز پایین کوهش هی  حرف میزدن که کسی نجاتشون بده. بعد هم از روی مکالمات قضیه لو میره. خب میشینن میپرسن خب مردین؟ نه

الآن حالا آیا این وظیفه هلال احمر بوده که اون ها رو نجات بده. این وظیفه خیلی ساختارهای دیگه س. خیلی کشورها کوه هاشون ایستگاه توریستی دارن. اینها وظایفی هستند که یکی باید اون ها رو تعریف کنند.

نه این که من دیدم حالا چهار نفر رفتند بالای کوه، حالا یک 4 تا دسته گرگ هم ول کنم روشون بیاندو اونها رو بخورند.

15 نفر الکی جمع نشده اند. فک کردی تو این 15 نفر از زیر علف در اومده اند؟!