الآن اخبار گفت مشکل بدهی 20 تومنی پسر علی پروین رو جهانگیری، معاون اول روحانی دولت دوازدهم، حل کرده. به این ترتیب دیگه اون شایعه هم فقط در حد شایعه بوده که قرار بوده ویلاش از دست بره. من بعد از خبر چشمام گشاد شده بود از مبلغ بدهی؛ 20 میلیییییارد تومان؛ نه نه نه 20 میلیون تومان. شک کردم و دوباره یک گوگل کردم خبر رو تا مطممئن شوم. خبر درست بود بدهی بیش از 20 میلیارد بوده که الآن با پادرمیانی جهانگیری، که معلوم نیست به چه صورت، این بدهی در حال صاف شدن است.
عظمت مبلغ بدهی رو مقایسه کنید با مبلغ مالیاتی که این دولت عزیز برای من درآورده و نتوانسته م بدهم؛ 250 هزار تومن، در مقایسه با بدهی پسر علی پروین 20 میلیون برابر. پسر علی پروین کار تجاری کرده ولی من کار فرهنگی کرده ام. طبق قوانین کشور من قرار بوده معاف از مالیات باشم. ولی با وجود احضاریه باز هم 250 تومن مالیات بر من بسته اند به اضافه جریمه ش. این مالیات هم نه بر مبلغی بوده که به عنوان فروش اعلام کرده ام. بلکه بر هزینه ای بوده که برای چاپ کتاب داده ام. هزینه ای که برای آن از بیمه وام گرفته بودم. جالب اینجاست که زمانیکه می خواستم برگ اعتراضی مالیاتی را پر کنم، کارمند اعتراض داشت که 250 تومن هم پولیه که یک نفر بخواد سرش سرصدا کنه!؟ اصلا پولی نیست. لابد برای دولتی ها که حقوق ثابت دارند، 250 تومن پول یک آبنبات چوبیشون هم محسوب نمیشه
شانس ندارم من. اطرافم آدمایی هستن که انتخابشون نکرده ام؛ آدم هایی هستند که فکر می کنند زرنگ و باهوش هستند، برای همین اطرافم مانده اند. از طرف دیگه من بارها و بارها سعی کرده م خودم رو ازشون جدا کنم. چون این ها آمده اند که بمانند. یک نمونه از این ها زن برادرمه. می آیی می گی سلام نمی کنه. از عمد می آید تو اتاق سلام می کنه. بعد از مدتی که به حالت قهر بچه ش رو به دنیا می آره، تولد بچه ش هم نمی ری و در واقع ازش فرار می کنی. ولی بعد از مدتی راه میفته دنبالت با بچه ش که هی بهش یاد بده بگو عمه جون. اون هم درست، بعد از روز اول خواستگاریش که خودشون گفته ن «ما بد می دونیم کسی به ما بگه عمه. خونه ماها آدما به اسم صدا زده می شن.» بعد از یک مدتی که باز صدایت در می آید، حتما و اکیدا می آید تو اتاقت تا حتما ببینی که داره به بچه ش یاد می ده بهت می گه فلانی جون. منظور دارن؛ یعنی من نباید با تو خوب می بودم. ولی لطفم زیاد بود، این کار رو کردم. لطفم در حقت زیاد بود، این رو گفتم.
ترامپ کیه؟
سفید پوستی مثل خیلی سفید پوستان در سرتاسر دنیا، که بعید نبود رئیس جمهور نشود. ترامپ یک نفر نیست. چیزی فراتر از یک نفر هست؛ اگر کمی دقت کنی می تونی ترامپ های زیادی حتی در ایران پیدا کنی. چه فرقی می کنه ترامپ زن باشه یا مرد؟ ترامپ یک شخصیته میان ماها؛ ترامپ، برگزیده ست. ترامپ رو ماها در سرتاسر دنیا انتخاب کرده ایم و نه فقط عده کمی در قاره آمریکا.
فرهنگ ما نمره به برتری ترامپ سفیدپوست داد. در میان ما زشت بودن با سیاهی و شب تعریف می شود. ماها از زشتی که حتی آفتاب سوختگی هم او را زشت تر نمی کنه بدمون می آید. در میان ما فقر ضعفه و فقیر در میان ماها جایگاهی نداره. فقرا باید در حاشیه باشند، و حاشیه (گاهی شایعه) چیزی است که باید زشت های زیادیش را فقیر کنه تا در حاشیه باشند و بمانند.
راه دور نرویم. ترامپ در میان ما و برگزیده ماهاست.
جدیدا خبری بسیار زیبا در اخبار پخش میشه مبنی بر این که ما باغ کتابی بسیار بزرگ در منطقه عباس آباد تهران بناکرده ایم. در این باغ کتاب سالن نمایش تئاتری با گنجایش بسیار بزرگ تر از سالن سی نما گذاشته ایم و خلاصه خیلی خوب خیلی قشنگ. اما، هر خبر خیلی خوب و قشنگی که هی اخبار ایران برای ما میذاره باید حسابی حواسمون رو جمع کنیم ببینیم چی می خواد ازمون بگیره.
در اخبار دیروز ساعت 2 بعد ازظهر گفت این باغ کتاب ویژگیش اینه که فروشگاه هایش کتاب ها رو نه به عطف و بلکه از روی جلد نشون می ده. بعد گفت که طرف قراردادش هم انتشارات های بزرگه و نه «ناشر مولف» های کوچک. در این خبر حرف از کیندل وارداتی1 زده نشد و خلاصه اتفاقا برعکس خبر که خیلی زیبا و امیددهنده بود، خیلی هم بودار بود.