آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

هسته آلبالو

مجموعه آمریکایی ها، انگلیسی ها و استرالیایی ها جمع شده بودن رفته بودن تایلند تا مثلا نشون بدن تایلندی ها به فیل ها بی توجهی میکنند و در عوض ما بودن خودشون رو به رخ بکشن. منم به جای اینکه بهشون بگم رفتین کشور مردم غذاشون رو خوردین به شماها چه؟! هیچ چی دیگه کلی چرت و پرت تو وبلاگ طرف نوشتمو رفتم زیرش. متاسفانه درد امروز ما تو ایران هم همینه. یارو شده آمریکایی، انگلسی و استرالیایی، بعد میاد و درباره نحوه مدیریت گوسفند توسط چوپان به سبکی ایراد میگیره که این اداره محیط زیستمون هم که خودش آمریکایی هست بیاد و در خونه چوپانمون رو تخته کنه! میگم سنت استدراجه که ماموتها رو ازمون گرفته. ولی یک زمین که بیشتر نیست. خب چی کار کنیم؟ نگیم؟! از اون طرف باید به مساله فاصله طبقاتی بپردازم. شاید راه حل تو کم کردن اون باشه! این روزا که هی فاصله طبقاتی بیشتر میشه، فاصله نسل ها هم بیشتر میشه. از کسایی که به این مساله پرداخته اند، هوشنگ مرادی کرمانی هست که به خاطر معروفیتش کتابهاش شناخته تر شده است. امروز میخواستم خلاصه ای از داستان هسته آلبالو کتاب لبخنده این نویسنده بگم. داستان هم خیلی خلاصه و تکراری که هر روز میبینم ولی به قشنگی نوشته شده. بچهه یک هسته آلبالو میکنه تو گوش باباهه. باباهه هی میگه آخی حوصله بچه شیطونم سر رفته، به جای بازی با اسباب بازیهاش دیگه داره با ما بازی میکنه. بعد هی بچهه هسته رو بیشتر میکنه تو گوش باباهه. باباهه آخرش هی میگه نکن و بچه ادامه میده. دست آخر باباهه تا مرز کر شدن پیش میره و مامانش میگه چه بچه زرنگی من دارم. من بشخصه از این چیزا تو دهه هفتادی ها زیاد دیده ام. مثلا بچهه الآن شده بیست ساله. اومده خوابگاه و با فاصله 9 سال دانشگاه بی در و پیکر کردتش هم اتاقی من. باباهه بهش زنگ میزنه بچهه بهش میگه سلام بابایی (با لحن کسایی که هنوز 4 سالشونه). بعد باباهه شروع میکنه با صحبت کردن با یک بچه 4 ساله. بعد بچه به باباش میگه مامانو ببوسو ماجرای من هم اتاقیش تازه باهاش شروع میشه. چون همین بچه به باباش میگه من اینجا غریبمو یک کاری بکنین هم اتاقی من که 9 سال ازم بزرگتره و داره دکتراش رو میگیره باهام همون طوری رفتار کنه که مامان بابام هستن. خلاصه بچه بیست ساله از کاست فرهنگیان میشه غریبو کوچولو. خانوم کوچولوی هوشمند در پی استخدام هم اتاقیش باید در بیاد به مفت تا مثلا من که نشده ام ربات خدمتکارش، بشم کادر اجرایی و ندیمه خانوم کوچولوی عاخولی. دست آخر هم به مناسبت بزرگداشت کوچولو خانوم فرهنگی زاده من باید توسط اداره امور خوابگاه ها و سرپرست خوابگاه ها توبیخ بشم و از مقام دفاع در بیام، تا برم تو فکر که این ماجراهای فاصله طبقاتی همراه با فاصله نسل ها از کیه چه خوب به نفع نسلهای تازه تُف شده.

پ.ن: نظرسنجی کرده اند سال 94 از دانشجوها که به ترتیب بگین اعتماد شما به کیا بیشتره. دانشجوها هم اول گفته بودن اساتید، بعد فرهنگیان و بعد پزشکان و بعد هم سایر. تا حدی به نظر من این نظرسنجی درسته. تو خوابگاه وقتی یکی میگفت مادرم معلمه، یک اعتبار دیگه براش باز میکردن، هم سرپرست های خوابگاه که تو سایتشون گزینه خاصی برا اون دانشجو و تخفیفای مورد نظرش داشتن و هم خود هم اتاقی هام. ولی اساتید، کمی مشکوکه. شاید دانشجوها میدونستن که حتما نتیجه این نظرسنجی رو اول اساتید میخونن برا همین مراعات کرده اند. به هر حال من که فکر نمیکنم هسته آلبالوی این گوگولی ها حالا حالاها از گوش پدرمادراشونو نسل هایی مثل ما دهه شصتی ها دربیاد.

طبقه تحصیل‌کرده

امروز این شبکه 4 یک برنامه صادقانه ای از دولتی ها گذاشته بود که داشتن از افزایش توانمندی‌های ایران بعد از انقلاب میگفتن. یکی از اونا در اومد صادقانه گفت به طبقات ما طبقه‌ای اضافه شده تحت عنوان «تحصیل کرده»! یعنی انقدر فاصله طبقاتی اضافه شده که یک هم‌چین طبقه ای با افتخار برامون درست شده! قبلا طبقات رو برحسب شغل تقسیم میکردن. مثلا یکی کارگر بود. یکی معلم بود... حالا یکی اضافه شده تحت عنوان تحصیل کرده :-) این طبقه ویژه لزوما برحسب معیار پول سنجیده نمیشه و بلکه برحسب معیار مدرک و شایدم میزان تحصیلات سنجیده میشه :-) نگو مثلا یکی مثل من هی کاست های مختلف رو نام میبردمو ازشون خودمو جدا میکردم یک طبقه خاصی تحت عنوان تحصیل کرده داشتم پرورش میدادمو خودم خبر نداشتم. نگو این که اون روز وزیر اسبق دولت روحانی میگفت با پدیده بیکاران شیک مواجهیم منظورش این بوده که با طبقه تحصیل کرده ها مواجهیم...

ایران در دایره رسانه

امروز میخواستم برم تو این وبلاگ خارجیه مثل اینجا یک سر بزنم که توفیق حاصل نشد. نه این که اون وبلاگ انگلیسی هم بدتر از بلاگ اسکای در دایره دوستان رسانه باشه ها، نه. تقریبا هر دوشون در یک سطح هستن با این تفاوت که خب چون توش تنوع سنی زیاده (مثلا 70-80 ساله هم داریم) و همین طور تنوع کشور (از استرالیا هم به جز آمریکا توش نویسنده هست) یک کمی سطح در انحصار بودنش پایین تره.

خلاصه حالا اگر فیلتر شده باشه و یا نشده باشه خیلی برای من فرقی نمیکرده. این رو گفتم یاد اون روز افتادم که خط 2 مترو مشهد رو داشتن افتتاح میکردنو یک گله آدم انداخته بودن وسط از جمله چادریو اینها، همه عوامل بازی در اجرای نمایش رسانه ای بودن که طرف میخواست مثلا تو تلویزیون نشون بده. یاد اون روز افتادم که طرف بهم زنگ زده بود برا چی هی پروژه انجام میدی؟! برا پول؟! (از اون روز بهم مشکوک بودن که بعدا به اسم جاسوس تو دادگاه بودم) طرف راست میگفت خب. مثلا الآن وبلاگ من رو بخونین. چند درصدش برا پول هست؟ یک پولی همه بالاخره آخرش باید بگیرن از نون شبشون نمونن. این میشه که همه چیز هم دیگه در دایره و انحصار رسانه میفته. صفحه بلاگ اسکای رو باز میکنی یک عالمه صفحه اخبار و روشنگری میبینی. البته بعضیاشون هم خیلی هوشمندانه دستور دارن در این بلاگاسکای سیتی که از زندگیشون بنویسن با کمی اضافاتو حذفیات، دروغی زیبا کننده هم قاطیش. دستور دارن. همینطوری که نباید گله رو ول کرد تو اینترنت.

یاد روزنامه خراسان افتادم. یک روز مطلب گذاشته بود یعنی مثلا زن ها (همه خودشیفته مثل زن بهرامی راننده تاکسی معروف) داشتن برای بچه های 3-4 ساله توی مهد با اون قیافه های هیولاشون نمایش دسته جمعی شادکننده اجرا میکردن. بعد هم روزنامه خراسان تیتر زده بود ترویج شــــــــــــادی! بعد میگن چرا دوست نداری بچه ت رو بفرستی مدرسه؟ زمان تو گذشته و الآن مدارس هوشمند اومده و مثلا دیگه مثل سابق نیستو از این حقه بازی ها دیگه.

یا مثلا طرف نشون میده مردم رفته ان تو طبیعت. یک مشت تهرانی رنگ پریده 60-70 ساله نشون میده رفته ان آمل در مراسم راهپیمایی برف چال کن شرکت کرده اند. یا مثلا جشنواره گرفته اند که یک سه - چهار نفری عشایر داریم جای تبریز همه مردم ریخته اند دارن این چهار نفر رو هل میدن و مثلا قضیه چیه؟ رفتن مردم به طبیعت. چه جذابیتی

بعد مثلا طرف اون استرالیاییهه رفته تایلند به عنوان کار خیر برا فیل ها. عکس گذاشته تو وبلاگش این طوری:

از این عکسای مثل عکس بالا تو وبلاگای خارجی زیاد میبینید (قطعا این هم دستور داشته. ولی دستوری که یک نفر کار voluntary میکنه میگیره با کسی که نشسته بهش دستور بدن فرق میکنه دیگه).

فاصله ما با اون ها زیاده. فک کنید من میرم تو این وبلاگ خارجی هی باید از خودم دموی یک آدم معمولی رو نشون بدم در حالی که همونطور که اینجا بین جامعه طبقه دانشگاهی به عنوان دزد معروفم بین همون جامعه انگلیسی-استرالیایی و آمریکایی هم به عنوان دزد معروفم. خر ما از کرگی دم نداشت.

مشکل واقعا فاصله طبقاتیه. وقتی مثلا هی این عوامل دولت رو نشون میده تو تلویزیون یعنی از خودمون هستن. کجا مثل ما هستن؟! طرف در اومده میگه من خودم به بچه هام عیدی ندادم و در عوض زنم بهشون نفری یکی یک سکه طلا داده! همه ش یک سکه باور کنید. کجا ما از این چیزا دیده ایم. ما در کشورمون فاصله خیلی داریم مخصوصا با این دولتی ها و کادرهای اجرایی بروکراسی اداریو نظام فاسد تولید معلم پول چاپ کن مدارس و استادهای ضریب تاثیر مفت خور.