آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

مدیریت پسماند

از سوالات اساسی که هر روز تقریبا باهاش مواجهیم اینه که تعداد بار زدن دکمه روشن خاموش چراغ باعث میشه اتلاف انرژی از کارخانه تا خانه بیشتر بشه، یا روشن موندن اون. تقریبا کسی هم جوابی براش نداره. سوال بعدیم اینه که آیا بشر امروز به تولید دیگه نیاز داره؟

میگن یک دهم امروزی ها کرونا گرفته ان. پس احتمالا از جمعیت 6 میلیاردی خیلی زود یک میلیاردش رو از دست بدیمو مشکل دانشمندان صهیونیستی ما برای افزایش جمعیت تا حدی حل شده باشه، ولی باز این سوال برای من حل نشده باقی میمونه، که آیا بشر امروز به تولید من نیاز داره اصلا یا نه؟

نیاز واقعی، نه نیاز از روی عادت که داره بیچاره مون میکنه. توی دو راهی قرار میگیرم، وقتی فکر تولید میکنم. طرف بهش یاد داد داده ان، تو سالی یه دست لباس نو نیاز داری و هر سال باید نو بشی. از طرفی هم نباید اسراف کنی. طبق عادت یه جر به شلوارش میده و میگه حالا باید نو بشه. یا مثلا قیچی قیچیش میکنه، و زمین باهاش پاک میکنه، اینطوری دیگه مشکل حل شد، و ابدا اسراف محسوب نمیشه. باز ممکنه دلش راضی نشه، و بذاردش سر دیوار مهربانی. ولی این بهونه ها برای من تولید کننده قانع کننده نیستن. من باید مطمئن بشم اگر این جنس در طبیعت رها میشه، کار من نبوده که به پیچیدگی های زباله ها طبیعت اضافه نشده باشه.

میگن مدیریت بازیافت درستی نداریم. فکرش رو بکنید که اجناسی هم که تولید میشن مناسب زنجیره بازیافت نیستن، و براساس انباشت حالا یه کاریش بعدی ها میکنن تولید میشن. با خودم میگم اگر من تولید نکنم یکی دیگه فرصت تولید رو ازم میگیره. این فکر هزار بار در طول روز از سرم میگذره. با خودم میگم بشر امروز نیاز به تولید نداره. انباشت کالاها داره خفه مون میکنه، چه نیازی هست باز من این وسط یه زباله به بقیه زباله ها اضافه کنم. تخریب محیط زیست هم جدی شده. میدونم که دانشمندا دیگه حتی از خورد و خوراک بشر، بعضیاشوون، این براشون مهمتر شده. چرخه فاضلاب و استفاده از کاتالیست ها برای برگرداندن زباله به طبیعت، ولی برای خودم این مهمه که زباله ای، جنسی چیزی تولید نکنم که منجر به انباشت بشه، وقتی میبینم که مدیریت پسماند درستی هم نداریم. ترجیح میدم خط تولید انبوه نیارم. ترجیح میدم هنرمند و قشر ضعیف جامعه بمونم، وقتی آمار درستی ندارم، و اگر هم آمار دارم نشان از بی نظمی و بی موالاتی جامعه در حفظ محیط زیست داره.

ایران در دایره رسانه

امروز میخواستم برم تو این وبلاگ خارجیه مثل اینجا یک سر بزنم که توفیق حاصل نشد. نه این که اون وبلاگ انگلیسی هم بدتر از بلاگ اسکای در دایره دوستان رسانه باشه ها، نه. تقریبا هر دوشون در یک سطح هستن با این تفاوت که خب چون توش تنوع سنی زیاده (مثلا 70-80 ساله هم داریم) و همین طور تنوع کشور (از استرالیا هم به جز آمریکا توش نویسنده هست) یک کمی سطح در انحصار بودنش پایین تره.

خلاصه حالا اگر فیلتر شده باشه و یا نشده باشه خیلی برای من فرقی نمیکرده. این رو گفتم یاد اون روز افتادم که خط 2 مترو مشهد رو داشتن افتتاح میکردنو یک گله آدم انداخته بودن وسط از جمله چادریو اینها، همه عوامل بازی در اجرای نمایش رسانه ای بودن که طرف میخواست مثلا تو تلویزیون نشون بده. یاد اون روز افتادم که طرف بهم زنگ زده بود برا چی هی پروژه انجام میدی؟! برا پول؟! (از اون روز بهم مشکوک بودن که بعدا به اسم جاسوس تو دادگاه بودم) طرف راست میگفت خب. مثلا الآن وبلاگ من رو بخونین. چند درصدش برا پول هست؟ یک پولی همه بالاخره آخرش باید بگیرن از نون شبشون نمونن. این میشه که همه چیز هم دیگه در دایره و انحصار رسانه میفته. صفحه بلاگ اسکای رو باز میکنی یک عالمه صفحه اخبار و روشنگری میبینی. البته بعضیاشون هم خیلی هوشمندانه دستور دارن در این بلاگاسکای سیتی که از زندگیشون بنویسن با کمی اضافاتو حذفیات، دروغی زیبا کننده هم قاطیش. دستور دارن. همینطوری که نباید گله رو ول کرد تو اینترنت.

یاد روزنامه خراسان افتادم. یک روز مطلب گذاشته بود یعنی مثلا زن ها (همه خودشیفته مثل زن بهرامی راننده تاکسی معروف) داشتن برای بچه های 3-4 ساله توی مهد با اون قیافه های هیولاشون نمایش دسته جمعی شادکننده اجرا میکردن. بعد هم روزنامه خراسان تیتر زده بود ترویج شــــــــــــادی! بعد میگن چرا دوست نداری بچه ت رو بفرستی مدرسه؟ زمان تو گذشته و الآن مدارس هوشمند اومده و مثلا دیگه مثل سابق نیستو از این حقه بازی ها دیگه.

یا مثلا طرف نشون میده مردم رفته ان تو طبیعت. یک مشت تهرانی رنگ پریده 60-70 ساله نشون میده رفته ان آمل در مراسم راهپیمایی برف چال کن شرکت کرده اند. یا مثلا جشنواره گرفته اند که یک سه - چهار نفری عشایر داریم جای تبریز همه مردم ریخته اند دارن این چهار نفر رو هل میدن و مثلا قضیه چیه؟ رفتن مردم به طبیعت. چه جذابیتی

بعد مثلا طرف اون استرالیاییهه رفته تایلند به عنوان کار خیر برا فیل ها. عکس گذاشته تو وبلاگش این طوری:

از این عکسای مثل عکس بالا تو وبلاگای خارجی زیاد میبینید (قطعا این هم دستور داشته. ولی دستوری که یک نفر کار voluntary میکنه میگیره با کسی که نشسته بهش دستور بدن فرق میکنه دیگه).

فاصله ما با اون ها زیاده. فک کنید من میرم تو این وبلاگ خارجی هی باید از خودم دموی یک آدم معمولی رو نشون بدم در حالی که همونطور که اینجا بین جامعه طبقه دانشگاهی به عنوان دزد معروفم بین همون جامعه انگلیسی-استرالیایی و آمریکایی هم به عنوان دزد معروفم. خر ما از کرگی دم نداشت.

مشکل واقعا فاصله طبقاتیه. وقتی مثلا هی این عوامل دولت رو نشون میده تو تلویزیون یعنی از خودمون هستن. کجا مثل ما هستن؟! طرف در اومده میگه من خودم به بچه هام عیدی ندادم و در عوض زنم بهشون نفری یکی یک سکه طلا داده! همه ش یک سکه باور کنید. کجا ما از این چیزا دیده ایم. ما در کشورمون فاصله خیلی داریم مخصوصا با این دولتی ها و کادرهای اجرایی بروکراسی اداریو نظام فاسد تولید معلم پول چاپ کن مدارس و استادهای ضریب تاثیر مفت خور.