آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

بازی با آتش

الآن ساعت 9:20 صبحه. شهرداری مشهد نیمه مرداد یادش اومده این وقت صبح بگیره درختای جا خونمون رو قطع/هرس کنه. اون از اون آبیاری خفه کننده شون که اصلا بهتره با این دودی که درست میکنن آب ندن، و این هم از این هرس کردن بی موقعشون. بعد از ترافیک و بالطبع دودی که پشت ترافیک درست کردند، من همه اش این سوال برام پیش میاد که چرا فصل مثلا پاییز این برنامه شون نبوده! حالا بگذریم.

دیروز این مغازه همسایه (نمیدونیم کدومشون بود) رفت جای درخت پشت پنجره اتاق من آتیش درست کرد. به محض روشن شدن آتش چون نزدیک غروب بود و روشن-خاموش شدن داشت خواهرم اتفاقی متوجه شد و قبل از این که دود کاملا خانه را بگیره من رفتم خاموشش کردم. انقدر که این خاموش کردن من برا مغازه ها عجیب بود که روشن کردنش عجیب نبود. آخر آتش روشن کردن که کار یک دقیقه است. یک مردی خیلی طبیعی مثل همیشه که میره سطل آشغال اونجا بذاره میره حالا آتش میذاره و زودی هم رد میشه. ولی خاموش کردن آتیش کار مثلا دو دقیقه است. بعد هم اون مردی بود. منکه خاموشش کردم زنی بودم. خلاصه خاموش کردمو دیدم کاغذای قبض آب و برق اون مغازه اون طرفیه است. خودش 3-4 تا سطل آشغال جلو مغازه اش داره. میتونست جلو مغازه خودش آتش درست کنه. خیلی هم کار خطرناکی بود. اگر آتش گسترش پیدا میکرد و به درخت میگرفت چی؟! آیا مثلا دولتی ها بهش گفته بودن؟ آیا دستور داشته؟ آیا اصلا کار خودش بوده؟ خلاصه که ما با وجود نمونه شاهدمون عکسش رو نمیذاریم این جا چون معلوم نیست که دقیقا هدفو انگیزه کسی که این کار رو کرده چی بوده.

بسه دیگه بارون اومد، حالا برای یک سالتون بارون دارین

چند شبه که هوای مشهد وارونه ست. یعنی ابر اون بالاست و دود این پایین. طوریکه بدون باز کردن پنجره وسط این زمستون نمیتونیم بخوابیم و در خواب نفس بکشیم.

دیشب هم پنجره را باز کردم. ولی این دفعه لایش رو کمتر باز گذاشتم تا فردا صبح کمتر سرفه کنم. دوباره ساعتای 4-5 صبح که بلند شدم، صدای پت پت موتور ماشینی میومد که از صدای پت پتش خوابمون نمیومد. چند شبه که ماشینی موظف چندساعتی شب رو روشن هست که هربار هم از پنجره نگاه میکنیم نمیبینیمش و نمیدونم چرا همه ش باید این موقع شب ساعت ها ماشینیش روشن باشه.

دو شب پیش که هوا وارونه بود، ذره ای باد نبود هوای اتاقمون بوی سینما گرفته بود. انگار یک کسی قصدش معتاد کردن ماهاست. یادمه یک بار دیگه هم که هوا آلود بود هوا بوی دود سیگار میداد.

الآن چند وقته که شهرداری یادش اومده الآنه که باید جاده ها رو آسفالت کنه. چند وقته طرح دود و آسفالت شهرداری رو داریم. این ها بجز طرح تردد مینیبوس ها و اتوبوس های گازوئیلی و قدیمی اتوبوس رانی هستن

امروز یک نم بارون اومد. فقط یک نم و فقط چند لحظه. بعد هم دیگه بس بود و تمام.

گناه کامل

خب براتون گفته بودم که خونه قبلی مون که ویلایی بود، و مال خودمون هم نبود، 50 تا پنجره همه رو به حیاط ما باز کرده بودند. همسایه ها همه میدانستند که ما صاحبخانه نیستیم، پس حق شکایت و اعتراض هم نداشتیم. این بود که راحت با بند ب بهرامی و بعد از بهرامی ها مجوز از شهرداری گرفته بودند و حسابی به حیاط خانه ما مشرف بودند. مشرف بودند و نگاه هم می کردند. اصلا گاهی سر از پنجره در می آوردندو اعتراض رو هم به زن همسایه که مادر من باشه رسما میدادن. گاهی زن بهرامی راننده تاکسی من رو که تو حیاط میدید صدام میزد تا چیزی بهم بگه. هرچند که من هیچ وقت نه بهش سلام میکردم و نه جوابش رو میدادم. ما هم آدمای مقیدی بودیم. یادمه یک بار زنگ زدیم مرکز پاسخگویی سوالات شرعی که یک شیخی اون پشت نشسته تا درباره حکم سرلخت بودنمون در برابر این همسایه ها بپرسیم که گناهش چطوریه. شیخه هم آب پاکی رو ریخت رو سرمون و گفت که گناه اون نگاه همسایه نامحرم، تقسیم نمیشه و بلکه یک گناه کامل به پای شماها نوشته میشه که همسایه زیردستین و یک گناه کامل هم به پای همسایه که بالادسته (!) دیگه، این طوریه دیگه. قوانین الهی وقتی اسلامی ایرانی میشه، اینطوری بی منطق حکمش خروجی میشه. این حکم مثل این میمونه که یک کسی اومده باشه سرت رو بریده باشه و قاضی حکم کنه که گناه کامل به پای هر دو نوشته میشه. اون کسی که سرش بریده شده یک گناه کامل کرده و اون کسی که سر رو بریده یک گناه کامل دیگه؛ هر دو مقصرند.

آه، یک سالی میشه که ما دیگه اون جا نیستیم. چند روز پیش رفتیم به خونه قبلیمون سر زدیم و دیدیم گند آشغال همسایه ها همه جای خونه قبلیمون برداشته، و هنوز نه کسی بازسازی کرده و نه کسی  ساکن اون جا شده.


پ.ن.: البته فکر نکنید چون ماها مسلمان هستیم، خیلی دوست داریم خونه هامون چند طبقه ای نباشه. شما فکر کنید در کشور نامسلمانی مثل آلمان، شهرداری یکی از شهرهای بزرگش (فک کنم هامبورگ بود) سالهاست که مجوز ساخت خانه بیش از یک طبقه رو نمیده. همه هم میمیرن برای یک ذره جای بیشتر. برای همین ارزش کار معمارهاشونو میدونن که طوری یک طبقه تو زیرزمین براشون تعبیه کنن که در همون فضای یک طبقه، خانه ای بسازن که بیشتر از یک طبقه به نظر برسه.