آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

پستان گنده نماد زن قوی

این زن ها تو تلویزیون هرچند وقت یک بار پررو میشن، من باید آبروشون رو این جا ببرم. از تو ماهواره زنه شنیده و یا شایدم رفته ان بهش گفته ان که تو تخت جمشید هیچ جا زن پیدا نمیشه مگر زن حامله. بعد هم پشت سرش میگن زن در زبان پهلوی1 یعنی زاییدن خیلی هم خوب هست. امروز یک زنی نشون میداد تو تلویزیون که داشت تعریف عروسک های پستون گنده قدیمی ایرانی رو میکرد (بحرین)، بعد میگفت ببینید چقدر خوب! زنه رو پستون گنده شیرافشان درست میکردن یعنی قوی. یعنی نه این بچه های امروزی که انقدر ضعیف هستن که حتی نمی تونن درس بخونن!

زنیکه پررو حالا اگر روش بود چرا پستون گنده بعنوان نماد مورد علاقه اش جلو دوربین نذاشت؟! این چیزا رو از تو ماهواره یاد میگیرن.

بعد به عنوان کارشناس، روشون میشه نشون ماها میدن! مرد هم در زبان پهلوی یعنی «مرگ». چرا عروسک مرد رو بر وزن عزرائیل درست نمیکنن. مرده بیاد زنه شیرافشان رو بکشه، تا سنت های ما بر وزن زبان سنتیمون رعایت بشه!







1-این زبان رو از نظر قدمت معادل لاتین انگلیسی در نظر بگیرین

خشونت پنهان

کلمه «خشونت خانوادگی» رو گاهی جاهایی میبینم و میشنوم و میگم چه کلمه غریبی. با خودم میگم چه واژه ناآشنایی. من گاهی خواب هایم برگرفته از حقایق ثبت شده قدیمه. گاهی تو خواب هام دارم کنجکاوی میکنم برم دنبال نوری (مثل انیمیشن غارنشین ها) و یا اینکه بریم با فامیل برگردیم شهرشون که خشونت بابام راحت گل میکنه. یک وقت میبینی به جاش برادره داره من رو خفه میکنه. یک وقت هم گاهی میبینم که باباهه خودش داره یکی رو خفه میکنه. خوابام اینطورین. کلا خشونت  خانوادگی تو خوابهام روی گردن متمرکزن.

دیشب خواب دیدم فامیل سوسولمون  شامل خاله کوچیکه و چند نفر دیگه میشدنو منو خواهرم برنامه ریزی کرده بودیم باهاشون بریم. بعدازظهری بود و من اتفاقی متوجه شدم که فامیل نفهممون از کم توجهی ماها به خودشون راضی نبوده ندو ترجیح میدادن ماها رو نبینن دیگه. ولی از آن طرف دیگه هم یک اشتباهی رخ دادو خواهرم یک کلمه جلوی مامانه به باباهه گفته بود پول داری بدی؟ بعد من از اتاق دیگه ای که اومدم دیدم در صحنه ساکتی که مادرم هم نشسته بود داشت نگاه میکرد، باباهه پشت گردن خواهرم رو گرفته بود (این صحنه ها رو واقعیشونو از باباهه دیده بودم قبلا تو خواب هایم مرور میشن). من پرده رو کنار زده بودم و مونده بودم چی کار کنم از دست این غول خواهره رو نجات بدم. بغض گرفته بودم. بعدا حالا به یک طریقی نجات پیدا کردیمو از خواهره پرسیدم چرا بهش گفتی؟ اونم گفته بود یادم رفته بود بهش نباید چیزی بگیم. باهم تو روشور که رفته بودیم خواهرم دست و رویش رو بشوره، گفت یک فحش هم به عربی جلو مامانه بهم دادو فکر کرد من نفهمیدم چی میگه. خواهرم یک عبارت سه تایی عربی گفت که دقیقا یادم نیست چی بود. ولی مضمونش این بود که گیر کردیم از دست این دختره نمیدونیم چیکار کنیم. قرار شد باهم پول جمع کنیمو بدون فامیل خودمون یک گردش بریم طوس جدید و با ترن برگردیم. بقیه خوابم هم به زیبایی های سفر پرداخته شد.