آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

خشونت پنهان

کلمه «خشونت خانوادگی» رو گاهی جاهایی میبینم و میشنوم و میگم چه کلمه غریبی. با خودم میگم چه واژه ناآشنایی. من گاهی خواب هایم برگرفته از حقایق ثبت شده قدیمه. گاهی تو خواب هام دارم کنجکاوی میکنم برم دنبال نوری (مثل انیمیشن غارنشین ها) و یا اینکه بریم با فامیل برگردیم شهرشون که خشونت بابام راحت گل میکنه. یک وقت میبینی به جاش برادره داره من رو خفه میکنه. یک وقت هم گاهی میبینم که باباهه خودش داره یکی رو خفه میکنه. خوابام اینطورین. کلا خشونت  خانوادگی تو خوابهام روی گردن متمرکزن.

دیشب خواب دیدم فامیل سوسولمون  شامل خاله کوچیکه و چند نفر دیگه میشدنو منو خواهرم برنامه ریزی کرده بودیم باهاشون بریم. بعدازظهری بود و من اتفاقی متوجه شدم که فامیل نفهممون از کم توجهی ماها به خودشون راضی نبوده ندو ترجیح میدادن ماها رو نبینن دیگه. ولی از آن طرف دیگه هم یک اشتباهی رخ دادو خواهرم یک کلمه جلوی مامانه به باباهه گفته بود پول داری بدی؟ بعد من از اتاق دیگه ای که اومدم دیدم در صحنه ساکتی که مادرم هم نشسته بود داشت نگاه میکرد، باباهه پشت گردن خواهرم رو گرفته بود (این صحنه ها رو واقعیشونو از باباهه دیده بودم قبلا تو خواب هایم مرور میشن). من پرده رو کنار زده بودم و مونده بودم چی کار کنم از دست این غول خواهره رو نجات بدم. بغض گرفته بودم. بعدا حالا به یک طریقی نجات پیدا کردیمو از خواهره پرسیدم چرا بهش گفتی؟ اونم گفته بود یادم رفته بود بهش نباید چیزی بگیم. باهم تو روشور که رفته بودیم خواهرم دست و رویش رو بشوره، گفت یک فحش هم به عربی جلو مامانه بهم دادو فکر کرد من نفهمیدم چی میگه. خواهرم یک عبارت سه تایی عربی گفت که دقیقا یادم نیست چی بود. ولی مضمونش این بود که گیر کردیم از دست این دختره نمیدونیم چیکار کنیم. قرار شد باهم پول جمع کنیمو بدون فامیل خودمون یک گردش بریم طوس جدید و با ترن برگردیم. بقیه خوابم هم به زیبایی های سفر پرداخته شد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد