آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

هرکه هوشیارتر پردردتر

دیروز یه خواستگار معمولی برام اومد. من میگم معمولی، زمین تا آسمون با معمولی ها که آدمای عادی دارن فرق داره. برا من عادی بود.

خواهرم رو یه بار فرستادم به جام آزمون دکتری آزمایشی بده. وقتی برگشت گفت این چی بودن اینا؟! حالا فکرشو بکنید اون سال هایی بود که آدمایی مثل من امیدشون برا قبولی تو مصاحبه هم بیشتر بود. فکر نکنم حالا بهتر شده باشن با این شرایط راحتتر شدن پذیرش برا استادا.

پر رو هستند، متاسفانه. در قشر خانواده های مرتبط با من میشه گفت هوا هم برشون داشته متاسفانه.

بابام با مادرم همیشه از این نظرات اختلاف داشت. مادرم واقعا آدمای معمولی رو دوست داشت، ولی بابام آدمایی از قشر این خانواده ها که ما میگیم "هوا برشون داشته".

هوا برشون داشته، یعنی در حالیکه همین هم نیستن، باز فکر میکنن میتونن مثل بعضی خانواده ها بعدا بیشتر توضیح میدم خودشون رو به قولی بزک کنن.

امروز من میگم مثلا دانشجو دکتری بودم، شما فکر نکنید دانشجوهای دکتری مثل من بودن. بد بودن، پر رو بودن، از تو همون آزمون. یا مثلا من میگم خانواده قاضی بودم، شما فکر نکنید خانواده های دیگه قضات مثل خانواده ما بودن. ما بینشون اذیت بودیم. گاهی بابام پرده از ارتباطش با خانواده های دیپلماتها بر میداشت، اونا هم از نظر ما خوب نبودن؛ بد بودن.

اول اینکه آدم معمولی نیستن، عادی نیستن. یه مقدار کرامت انسانی که وظیفه شون هست داشته باشن، ندارن.

دیروز داشتم بعد از اینکه این خواستگاره رفت به لباس هایی که تا میکردم فکر میکردم، با اون حس و حالی که داشتم کلی ناراحت شدم. رسیده بودم به لباسهایی که خودم دوخته بودم. گفتم اگر این به این لباسهایی که من دوختم نگاه میکرد، چی کار میکرد

اصلا خواهرم بعد ازاینکه اینا رفتن با یک لیوان شکستنو چندتا دادبیداد خودش رو راضی کرد راهشون داده! اصلا، اول معرف خودشون رو همسایه هامون معرفی کردن، وگرنه شاید راهشون نمیدادیم؛ یعنی انقدر ازشون بدمون میاد.

بابای من روزیکه اومد خواستگاری مادرم، چشم انداز زندگیش معلمی بود. کسی فکرشو نمیکرد که قاضی و از این قشرها دربیاد، وگرنه پدر مادرم به جز ملاک ایمان، باید ملاک از خانواده های دادگستری نبودن رو هم لحاظ میکرد.

میگم پردردتر. من برای اینکه با خانواده های معمولی بیشتر در ارتباط باشم، خیلی زحمت کشیدم. نبود دور و برم. تو خانواده مادرم هم همه روشون به همین خانواده های آنچنانی بود.

گفتم لباس هایی که خودم دوختم. مگر خانواده های این دادگستری اینا خودشون لباس نمیدوزن؟ چرا، ولی با دوختن من فرق میکنه! با چرم آنچنانی و با پارچه آنچنانی میدوزه، و بعد شو خانوادگی داره. بعد، اینا میفهمن ما هم از دسته خودشونیم، میخوان بزنن لت و پارمون کنن! ماهم مجبوریم بین همینا باشیم. خیلی کم پیش میاد آدمای عادی بخوان دورمون رو بگیرن. یه دلیلش بابامه. بابام دوست داشت زنش از این قشر باشه؛ یعنی اگر نبود تحملشون میکرد.

در مورد خانواده های دادگستری و بالاخص قضات میگم هوا برشون داشته. دلیلش اینه که میخوان خرج های آنچنانی داشته باشن، ولی خبر ندارن که حقوقشون کفاف این کارها رو نداره، ولی در رویا وظیفه خودشون میدونن که این کارها رو بکنن! بعد فکرش رو بکنید چقدر براشون بد میشه! آدمای عادی هم که اصلا قبلشون ندارن؛ پرتشون کردن یک طرف. از اونطرف هم جزو خانواده هایی نمیتونن قرار بگیرن که واقعا زندگی رویایی داشتن. نتیجه چی میشه؟ نتیجه این میشه که اگر مثلا مردها در خانواده های ارتشی دست بزن دارن، مردها در خانواده های دادگستری چند برابر زن هاشون رو میزنن. اگر زنشون هم مثل خودشون تو رویا نباشه هم که دیگه بدتر.

اینا هم که چشمشون دنبال آموزش و یادگیری نیست؛ چشمشون دنبال مادیاته. مردم هم که حرف یه معلم رو 50 بار بیشتر از حرف یه قاضی قبول دارن، نتیجه چی میشه؟ در یک گام مردم پرتشون کرده اند اونطرف، و در گام دیگه خودشون چشمشون یه جای دیگه است. نتیجه عقب افتادگی کامل این قشر میشه. در یک فشاری از روزگارن، که حتی خودشون خبر ندارن دارن از کجا میخورن.

حالا یکی مثل من هی میگه، عادی عادی عادی (مردمی) میخوام، نیست. بین مردم قرار گرفتیم، ولی آدم عادی به اون صورت خواستگارم نیست. پیشرفتم با وجود آدمای عادی بوده، ولی قشری که میان خواستگاریم آدمای عادی نیستن. بابام فکر میکنه باید از دسته خودمون (قضات و اینا) باشن. حتی اگر هم دوست نداشته باشه، آدمایی که میان خواستگاریم اینا. سخته.

خیلی فرق هست بین اینا و آدمای عادی. درحدیه که آدم معمولی بهشون برسه رعشه ممکنه بگیره! مثلا میگن ما مذهبی هستیم، در حالیکه تعریف یک آدم عادی از دین و مذهب با اینا فرق داره. آدم عادی صاف و ساده است، اینا حتی نمیخوان که این طور باشن. درحالیکه خانواده های قضات باید کرامت انسانی بیشتر براشون مطرح باشه مادیات براشون بیشتر مهمه. این که میگم حرف من فقط نیست، حرف دل خیلی هاس. خیلی ها از خانواده های قشر دادگستری بدشون میاد، و منم بهشون حق میدم تا حدی؛ سواد آنچنانی ندارن، وظیفه ای هم برای تغییر روند زندگیشون ندارن. مثلا اگر یک معلم و یا یک استاد دانشگاه وظیفه ش روزآمدیه، فکرش رو بکنید تو این دنیای امروز که دم به دم نو شدن سواد به بهتر دیدن و بهتر دیده شدن آدم کمک میکنه، اینا این رو ندارن، جالبش اینجاست که نمیخوان هم داشته باشن. اون یک چیز دیگه میخواد، یه جور ارتباطات خاص میخوان اینا. بهشون بگی مثلا ما زرشک داشتیم ناراحت میشن زودی و همونجا میگن ما زرشک میخوایم! حتی ممکنه اشک تو چشماشون جمع شه بگن ما هیچ وقت تو عمرمون زرشک نداشتیم! بعد مثلا یکی مثل من میرم تو چشم اینا، چون زرشک دیده ام، قبلا هم که تو چشم آدمای عادی بودم. نتیجه، پردردتر شدن یکی مثل من میشه. برای کسب هوشیاری یک آدم عادی باید کلی زحمت میکشیدم، و حالا یک آدم غیرعادی اومده میگه زرشک چیه؟ منم زرشک میخوام! جاش نیست یک لیوان که چیزی نیست، یک چند لیوان بکوبونی به دیوار؟!

بعدا اضافه کرد: یه چشمه بگم از این خواستگار محترم. مثلا مادره داد میزد پسرش که پشت در گوش وایساده بشنوه. یک جا حالا خود پسر گفت اصلا خودم میام بالا. برای من در این دنیا همه چیز در حدودی که قرآن و ائمه مشخص کرده اند، عادیه. حالا خیلی عادی نشسته ام در زاویه پسره. پسر که چه عرض کنم، مرد چهل ساله ای که یک بخش از موهاش ریخته، و شاید اگر مادرش قند نداره خودش قند گرفته باشه. تازه، مادرم هم میگفت یک بار هم ازدواج کرده. دیگه، با تجربه کاری فراوان. عین این فیلمه مرده نشسته و وقتی گفت خواستگاری سرخ شد و یا شاید هم چشماش سرخ شدن، یعنی شاید خجالت کشید!

منکه نفهمیدم چرا یک نفر بعد از اینهمه تجربه ارتباط اجتماعی باید سرخ بشه، ولی مادرش جالب بود. در اون لحظه مادرش داشته به من چشم غره میرفت! من سعی کردم که قبول کنم، چشماش اینطوریه!

دیگه هیچ چی دیگه. مادر بیچاره م انعطاف مضاعفی به کار برد. حتی از دو زبان فارسی و عربی استفاده کرد، تا این حد انعطاف. البته، بیش از حد انعطاف به خرج داد، چون قرار بود یک جا سکوت مطلق بشه. بیچاره فرضش کنیم، درست میشه. چون تقریبا طوری حرف میزد که انگار پسر توهفه شون چی بوده که حالا من ترشیده بخوام زنش بشم. زن، یا هرچی دیگه، تو آیه قرآن اومده از قصر طلای فرعون گذشت، گفت یک قصر دیگه تو بهشت بده، بعد حالا من نمیدونم اینا درباره زن ها چی فکر کرده ان؟!

حالا ما نگفتیم چقدر ارزش من میتونست بالاتر باشه، خودشون نمیتونستن بفهمن؟ بعد اون نوع رفتار! اینهمه فیلم خواستگاری از نوع ایرانیو محجبه پخش کردن. تازه، مرده هم که یک بار قبلا ازدواج کرده بود! دیگه این الآن باید خیلی چیز از ارتباطات اجتماعی بدونه. مادرش هم همین طور. اینه دین؟ اینه مذهب؟

اینا که رفتن گفتیم صدرحمت به فامیلمون. کاش برای پسرهای فامیل تور پهن میکردیم همون بچگیم برم، نه حالا. چقدر دخترهای عالی، تحصیل کرده و رتبه بودن که اسم از برادراشون جلو من آوردن! لابد من همون موقع تا میگفتن مرد یا برادر باید فکرم هزار جا میرفت. جاافتاده بود برامون که از دانشگاه هم پسر نمیگیریم. حتی جاافتاده بود که از محیط دانشگاه پسر نمیگیریم. باید عادت میکردیم که پسری که در کلاسه، فقط هم کلاسه. زمینه سرخ شدن نداشتیم. دعوای اجتماعی شاید داشتیم، ولی زمینه خواستگاری نداشتیم، و این، جا افتاده بود که اون پسر تابو هست که برای دختر همکلاسش بیاد خواستگاری!

کاش خونه مون طوری بود که همون دخترها برادراشون خواستگارم بودنو من انقدر آدم قود نمیدیدم به اسم خواستگار.

بعدا اضافه کرد: یه چیز عجیب تو این روزای کرونایی خواستگارهای منن. اینهمه مدت یک خواستگار به اسم من پاشو خونه مون نذاشته بودن، حالا چی شده تا کرونا اومده تو این روزای کرونایی هی قدم‌رنجه می‌فرمایند؟ نکته عجیبشون هم اینه که یکیشون ماسک N95 میزنه، که فقط اگر من کرونا داشتم نگیره، ولی اگر خودش کرونا داشت اشکال نداشته باشه، بده. بعد هم مادر پسره است، که اون اصلا نباید ماسک بزنه! مگر اومده قیافه اش رو من بپسندم؟ بعد هم موقع برگشتن از خونه مون هم ماسک نمیزنن؛ هر دو مادر پسرا، نه موقع اومدن ماسک میزنن، نه موقع رفتن.

یه حالتش اینه که شاید تو این روزای کرونایی فهمیده اند که عمر آدم چقدر میتونه کوتاه باشه و افتاده ان به عجله کردن در خواستگاری کردن، یه حالت دیگه اش هم اینه که میخوان ما رو کرونا بدن! نه اینکه یکی مثل من دیگه پاشو از خونه بیرون بذاره، اینا از اهدافشون میتونه این باشه، مخصوصا که مادره چشم غره هم میرفت، هرگونه چشم شور و هر چی دیگه ش هم بود میتونست نصیب ما کنه!

یه حالت دیگه اش هم میتونه هر دو باشه. ..

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد