آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

یا زهرا (س)

یا رسول الله.

بسیار هیجان زده ام. همزمان دو خبر دریافت کرده ام. یکی اینکه پایگاه عین الاسد آمریکای بی شرم رو در عملیات شهید سلیمانی زده ایم. و دیگر اینکه، امروز صبح هواپیمامی بوئینگ 737 از فرودگاه امام خمینی تهران که عازم کیف اوکراین بود رو منفجر کردند. دلیلش رو نقص فنی ذکر کرده اند.

آمریکا بداند. پاسخ ما کوبنده خواهد بود. از شهادت، ابایی نداریم.

همانطور که بزرگان علم و دین ما به ما آموخته اند، تا آخرین لحظه از هر کوششی در جهت اعتلای خود کوتاهی نخواهیم کرد، ولی مرگ حقه، و اگر به هر طریق بمیریم، که به طریق والای آن در شهادت باشد، باز هم به خدا برخواهیم گشت.

مشق امشب ما، قطعا پاسخی شایسته بود، و امیدوارم با بصیرت راه شهدا را لایق باشیم ادامه دهیم.

والسلام علیکم و رحمت الله.


پ.ن: تعداد و کشته های راه حق اهمیتی نداره. در راه خدا جهاد میکنیم، مثنی او فرادی.

سالومان

جا انداخته ان که این جادوگر وحشتناکیه. وقتی اینو میگم مطمئن باشین که خیلییی از غربی ها و حتی ژاپنی ها که الآن مخصوصا دچار دگردیسی شده اند به این اعتقاد دارن. اصلا اون روز داشتم برای یک استرالیایی یک کلمه به فارسی تو بخش نظراتش میذاشتم، به قدری عصبانی شد که حد نداره. من معتقدم که این عصبانیتش بیشتر به خاطر اینه که ماها و زندگی ماها رو براساس طلسم فرض کرده اند، عرب ها رو که قبلا کاملا با خاک یکسان کرده اند، و حالا فارسی زبان ها رو هم میشه با اعتقادشون به خوب بودن حضرت سلیمان خراب کنند. نویسندگان بزرگشون اینو بارها نوشته اند و ذکر کرده اند. این روزا (بیشتر از سال 2000 به اینور) هم میبینم که خیلی خیلی فیلما، انیمه ها و برنامه های قشنگ درست میکنن که توشون اون جادوگر بد شدهه سلیمان یا همون سالومانه.

از نظر ما نگین پادشاهی، یا همون نگین خاتم سلیمانی چیز بی ارزشیه. شعر داریم که میگه: که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را. اشاره به حضرت علی (ع) هست که انگشتری داشت که نگین حضرت سلیمان در آن بود، و آن رو در نماز به گدایی بخشید.

خیلی راحت، بارها انیمه، فیلم و محتوی دیده ام که حضرت سلیمان رو آدم بدی که طلسم های بد میدونه جا انداخته ان. هیچ کدوم هم اشاره نمیکنن که منظورشون دقیقا چیه. چون قبلا تو یک کتاب دیگه بهش اشاره کرده ان. این درحالیه که ما ایرانی ها میدونیم بهترین سحر و طلسم ها رو در کتاب سحر یهودی میشه پیدا کرد. حالا شما فکر کنید تا حالا دو نفر از ماها را به این اسم یکی زندان کرده اند (14 ماه و همین ماه پیش آزاد شد) و دیگری هم شهید کرده اند؛ یکی اون دانشمند پزشکیمون بوده که فامیلش سلیمانی بوده و چند وقت پیش آزادش کردیم و یکی هم همین اواخر سردار قاسم سلیمانی بوده که شهید شد بالاخره. الآن سردار سلیمانی رو نزدیک عید کریسمس،  یکی از مراسم مذهبیشون دارن شهید میکنن!

در کتاب خورخه بورخس میخوانیم که میگه «بسم الله الرحمن رحیم» یکی از طلسم هاش بود. این درحالیه که وقتی مثلا کسی مثل ابوریحان بیرونی کتاب های باستانی رو میخواند و میخواست شرح بده، قبل از برخی شرح هاش بر هر کلمه ای که امکان سحر و یا طلسم بودن داشت می نوشت: «بسم الله». اون زمان به دانشمندان ما یاد داده بودن که اگر امکان سحری در کلمه ای هست، اگر قبلش کلمه بسم الله بیاد مشکلی نداره.

وقتی من برای ستاره شناسی باستان با حروف ابجد جستجو میکنم، کلی سایت برام باز میشه که باهاش طلسم و جادو یاد میدن. میگن این ستاره شناسی به «نجوم احکامی» مربوط میشه و مد نظر ما نیست. البته، ماها مثل خیلی چیزهای دیگه مون که نگاه میکنیم غربی ها چی میگن، خیلی در مدنظر نبودنمون مورد توجه قرار میگیرن، چون دیگه الآن بیش از حدود 200 ساله که ستاره شناسی در حوزه های علمیه مون درس نمیدیم! لابد این غربی ها 200 ساله که جدی دارن روی جادوگر خواندن ماها کار میکنن! از حالا هم باید دقت کنیم که هرکسی فامیلش سلیمانی باشه اون بالاها راه ندیم، چون خیلی بهش گیر میدن!


یکی دیگه از مهره های اصلی نظام اسلامی شهید شد

سردار سلیمانی امروز صبح به دست رژیم جنایتکار آمریکا، در فرودگاه بغداد توسط دو بالگرد آمریکایی تروریست شهید شد.

احتمال جنگ نمیره...

مردم خیلی وحشی شده اند. فقط کافی بود چند تا از مهره های خوب ما شهید بشن، که یکیشون سردار سلیمانی بود.

...

حالا اگر ایران قوی بود، باید کل عراق رو با خاک یکسان میکرد...

مسئولیت امنیت بزرگترین سردارمون رو دادیم دست عراقی ها. عراقی ها باید این مسئولیت رو میپذیرفتن.

شهادت این سردار بزرگ اسلام رو به همه دوستداران این امت و ملت تبریک و تسلیت میگم.


پ.ن: دیروز تلویزیون ما میگفت این یارو ترامپ و نخست وزیر اسرائیل، تلفنی داشتن درباره ایران صحبت میکردن:

- عنصراتون تونستن تو ایران کودتا کنن؟ ... نه؟ ... اشکالی نداره، سردار سلیمانی اینجاست ... فعلا این یک کار رو که میتونین بکنین.



بعدا اضافه کرد: سردار سلیمانی از یادگاران عملیات رمضان در هشت سال دفاع مقدس از میهن، جنگ ایران و عراق، بود. در این عملیات تعداد کشته های ما بقدری زیاد بود که تقریبا از پیروزی ناامید شده بودیم. چیزی حدود 200 نفر از دو تیپ ما باقی مانده بودند. این سردار، از فرماندهانی بود که آن موقع ماند، ناامید نشد و بلکه هدایت و رهبری دفاعی او منجر به دستاوردهای زیادی برای نظام اسلامی شد.


حکیم

یک مقاله ای دارم که توش درباره نحوه تربیت حکیم، مثلا در دانشگاه های آینده گفته بود. اصلا یک مجموعه مقاله بودن. یکیشون هم درباره نحوه تعریف ارکان جامعه بود. مجموعه مقالات، از آخرین باری که اسباب کشی کردیم به یک خونه کوچکتر رفتن تو کارتنو از اون موقع هم هی میگیم الآن میریم الآن میریم، درشون هم نمیارم.

چند وقت پیشا، یعنی شاید دو سال پیش یک مطلبی تو این تلگرام دست به دست میشد، تحت عنوان اینکه تا سال 2020 چند مهارت باید داشته باشی، وگرنه نمیتونی گلیمتو از آب بکشی بیرون. یعنی، این روزا نه اینکه من بگم ما به چیزی مثل حکیم1 قدیم نیاز داریم، خیلی ها میگن و این راز موفقیتشونه که چند مهارتی هستن.

قبل از ماها هم اگر داستان بیل گیتسو شنیده باشین، بعد از مدتی دانشگاه رو ول کرد، و چون به یهودیت اعتقاد داشت مورد توجه قرار گرفتو الآن شرکتش که چند مهارتیه هنوز که هنوز حرفای مختلفی نه تنها داره که برای طب بزنه، بلکه در مورد کامپیوتر و فلسفه هم کلی حرف تا حالا زده و پولشو به جیب زده و الآن هنوز که هنوزه، یکی از پولدارترین هاست.

خب، پس این چیزی که میگم، چیز جدیدی نیست. در ایران هم، اون استادایی که در کار هستن، چندین نفر در حوزه پزشکی زیر دستشون کار میکنن، چند نفر هم ستاره شناسو زیست شناس و غیره دارن، مثلا علوم فضایی رو در نظر بگیرین. پس در ایران هم جدید نیست. آدم هم میتونه بره دنبال این علوم و خودش یاد بگیره و فقط کسی بهش مدرک نمیده! قدیم هم همینطور بوده، الآن هم همینطوره. یعنی با وجودی که نیاز هست، و دانشجو هست، این تغییر نه در حوزه و نه در دانشگاه صورت نمیگیره که بابت یادگیری این مهارتها در حد تبحر به کسی مدرک داده بشه! حوزه راه خودشو میره، دانشگاه هم همینطور. در حوزه که تا همین چند قرن پیش ریاضیاتو ستاره شناسی هم درس میدادن، دیگه درس نمیدن. برای مدرکش هم زنو مرد میکنن. یعنی مدرک حوزه که مدرک اجتهاد هست رو به هر دو میدن، ولی زن فقط میتونه برای خودش نسخه تجویز کنه و مرد هم که اشکالی نداره برای هر کسی نسخه بده. در دانشگاه هم که تا زمانیکه عضو هیات علمی نباشیو تحت عنوان شرکتی مثل شرکت دانش بنیان خودتو تعریف نکرده باشی، اینطور نیست که بتونی از چند تبحر بهره مند بشی. پس اینم از دانشگاه؛ میتونی بری یاد بگیری، ولی برای خودت. کسی بهت مدرک نمیده که باهاش بتونی پول دربیاری! یعنی، کار حقوقی روش نشده.

کلا چالشی هست امروز، قبلا هم بوده، ولی الآن بیشتر احساس میشه. برای آینده که این چالش جدی تر میشه. آدم میگه حوزه؟ دانشگاه؟ هردو؟ هیچکدوم؟

اصلا به نظرم باید تعریف دانشجو به این معنا تغییر کنه. اولا که الآن، دانشجو کسی هست که شغلش دانشجوییه، و داره زیر دست بیشتر کار میکنه تا اینکه دانشجو باشه. پس باید بهش حقوق داده بشه. بعد هم  حالا که چند نفر آدم اینطوری زیر دست کسی که استاده کار میکنن، بهتر نیست به دانشجو بها داده بشه و مدرکی تحت عنوان حکیم داده بشه؟ تو که استادی که دارن چند نفر زیر دستت اینطوری کار میکنن! چه اشکالی داره که به دانشجو هم بها بدی



بعدا اضافه کرد: اغلب ماها اذعان داریم که مهارت و دانشی که داریم مربوط میشه به کلاس دوم تا سوم دبستان. همین مادربزرگ من هم که بعد کلی پول پارو کردن رفت مدرک تحصیلی گرفت تا پنجم دبستان بیشتر نخوند. الآن خونه، ماشین و زندگی برای خودشو عمه ام و نوه های اون سمتش گذاشته، مکه اش رو هم رفته. اذعان داریم که هرچی اشکال در یادگیریمون هست به همین دو سال تحصیلی برمیگرده، چون هربار که مقطعت بالاتر میره، میبینی همین کلاس سوم دبستانه که هی داره تکرار میشه. کلاس هفتم که باشی میگی دارن درسای سوم دبستان رو دوباره بهت میدن. از دانشگاه مدرک لیسانس هم که بگیری، میگی اگر خطم الآن ریزه دلیلش اینه که در کلاس دوم و سوم دبستان روی خطم خوب کار نشده، و باید دوباره این سوم رو بگذرونم. بنابراین، دانشجو کسی نیست جز انسانی با دانش سوم دبستان. کسی نیست، جز کسیکه داره برای کسی دیگه به اسم دانشجو، دانش رو میجوید و تحویل کسی به اسم استاد میدهد!



1- حکیم کسیه که از چند علم تا حد تبحر میدونه، مثلا علم طب، فلسفه، ریاضی، اخلاق و ستاره شناسی. در این علوم که اغلب تجربی هم هستن، تبحر در حدیه که بتونن باهاش کار کنن.


خواجه نصیر الدین طوسی

زمانی قائم مقام فراهانی در نامه هاش نوشت که از اسلام نامی مانده، همانطور که از سیمرغ و کیمیا. نمیدونم چندم اسفند رو بارها به خودمون به عنوان روز مهندس تبریک گفتیم. روزی که نمیدانستیم به خاطر فیلسوف حکیم خواجه نصیر این روز نام نهاده شده. کسیکه در طوس زاده شد، در جاییکه فردوسی و بارگاه امام رضا رو دربر میگیره، و در کاظمین در جوار امام موسی کاظم دفن شد، به وصیت خودش.

اما، حرف بسیار است. مخصوصا درباره امام موسی کاظم (ع).

پاهایش را میان کند کردند. زنجیر به گردنش انداختند. چه کسی؟ حضرت موسی بن جعفر، امام هفتم (امام موسی کاظم). با چند دانه رطب زهرآلود مسمومش کردند. یک خانه نو و تمیزی نزدیک زندان بود. آقا را از میان زندان بیرون آوردند. کند را از پاهایش برداشتند و زنجیر را از گردنش باز کردند. یک بستر تمیز در اتاق پهن کردند و آقا را در بستر خواباندند. بعد، فرستادند سراغ یک عده رجال برجسته شیعه بغداد. آن ها را آوردند. زندان بان سندی بن شاهک یهودی است. سندی بن شاهک گفت: آقایان! شما رجال برجسته شیعه هستید. ما برای حفظ بعضی مصالح مملکتی مجبور شدیم چند روزی از آقایتان اینجا نگهداری کنیم. پشت سر ما می‌گویند کند به پایش بستند و زنجیر به گردنش انداختند. در زندان مرطوب جایش داده‌اند، ببینید آقایان کند به پایش است؟ ببینید زنجیر به گردنش است؟ ببینید، آیا این اتاق، اتاق مرطوبی است؟ آقا مریض شده است، می‌ترسیم فردا بمیرد، باز شما بیایید بگویید: آقایمان را کشتید! ببینید، آقا حالش خوب نیست. گفتم، شماها بیایید این جا، زنده ببینیدش، بعد هم یک نامه‌ای بنویسید. همه شهادت دهدی که رفتیم، آقا را دیدیم، جایش خوب بود، ولی مریض بود. اگر مرد، خودش مرده.

یک وقت، آقا از بستر سرش را بلند کرد، صدا زد: آی شیعه‌ها! ننویسید. آی شیعه‌ها! امضا نکنید. به خدا به من زهر داده‌اند. به خدا جگرم را پاره پاره کردند. آی شیعه‌ها! تازه کند از پایم برداشته‌اند. آی شیعه‌ها! تازه زنجیر از گردنم برداشته‌اند. آی شیعه‌ها! امضا نکنید. صدای ناله و گریه شیعه‌ها بلند شد. سندی بن شاهک لامذهب، با دست خودش، خودش و هارون را رسوا کرد. شیعه‌ها بلند شدند، قهر کردند و گریه کنان بیرون رفتند. سندی بن شاهک از پشت سر شیعه‌ها بیرون آمد.

بس است؟

نه، بس نیست. امروز ما نمیدونیم قبر هارون الرشید کجاست. قبر کسی که به عنوان اولین موسس مدارس در اسناد ذکر شده، من مشهدی که سال هاست مشهد زندگی میکنم و میگن که قبرش اینجاست، نمیدونم کجاست. یک جا، سمت طوس هارونیه داریم، و یک جا میگن امام رضا (ع) رو در کنار اون دفن کنن. من شیعه، بهترین مترجمین کتاب های غربی که تسلطی بر علوم فیزیک ندارن، وقتی ترجمه میکنن در کتاب نوشته الکل، آلکالی (قلیایی) و غیره رو با هارون الرشید بشناسید! برین کتاب سرگذشت فیزیک ترجمه جورج گاموف رو بخونید. کتابی که بهترین مترجم ما ترجمه کرد، بدون تلخیص و اضافات. بنده خدا تسلطی در فیزیک از خودش نمیدونست که بخواد خودش تاریخ سرگذشت فیزیک رو بگه. تازه، در همون زمینه هم کوتاهی کرده اند، میگن عرب ها (و نه مسلمانان) خیلی دنبال کیمیا گری و شیمی بود، و اونقدری هم از فیزیک نخواستن سردربیارن! در اونجا سند به نام هارون الرشید زده اند. قبل از اون امام صادق که فرصتی کرد جهان رو گرد علم خودش جمع کند، کسی ازش نامی نمیبره. نام، بله نام. همون که ازش چیزی مثل سیمرغ و کیمیا الآن بین حتی ما شیعیان جا مونده! چه ارزشی، چه بهایی؟ هیچ، هیچ. یک جا، اسم خواجه نصیر رو استاد دانشگاهی ما میاره، سر کلاس به جهت اینکه بگه طلایی دارم که شاید خواستم یک روز دیگه تون هم با نشون دادنش بهتون تلف کنم، و یک جا هم دانشگاهی تاسیس میکنن، که از اسم بلند خواجه نصیر اسم خودشون رو برای تسلط و قدرت بالا بیارن. چه چیزی از خواجه نصیر برای ما مونده؟ به جز نامی؟ بگن خواجه نصیر که بعد معلوم بشه گفته من رو در کنار امام موسی کاظم دفن کنید؟ معلوم بشه که خیلی هم مسلمان بود، و خود را همچون سگی در کنار غار اصحاب کهف میدانست؟

این نام برود، هم چون نام امام موسی بن جعفر؟ بله، کیه که نیخواد؟

سال ها، کتاب های فرهنگ لغت ما، خصوصا از فارسی به انگلیسی توسط نشر یهودی حییم منتشر شد. هنوز کتاباش هست، چاپ اون موقع. مثل نشر فرانکلین، اون زمان نشر حییم رو هم داشتیم. سال ها، یهودی تبلیغ کرد. ویکیپدیا رو یک یهودی گرفت. یک یهودی اینستاگرام رو گرفت، و یک یهودی برندگان جایزه نوبل رو از بین بهترین یهودی ها انتخاب کرد. بعد، یک یهودی شروع کرد به فیلمو داستان درست کردن برای ما. یک یهودی مغازه نان سنگک ما رو خرید، و به جاش مهدکودک گذاشتن. البته، مهد، اون پشت رفت و هنوز جای خالی مغازه نان سنگکی ما ماند. اما، روی دیوار مهدکودک عکس باب اسفنجی رو گذاشتن، و البته عکس مینیون ها. مثل ما اسم انتخاب میکنن؟ نه، مینیون (Mignon1) به معنی وطن از دست رفته. برین ببینی، هی کتاب نقاشی رنگ آمیزی، کتاب داستان، فیلم، داستان و برنامه کودک برای ما درس میکنن، با بهترین امکانات، دست به یکی، که یک چیز، بگن اسلام چیزی نبود، و یهودی غالب بود. تمدن رو اون هی زیرزمینی و با مرام میآورد. اونایی هم که شیعه بودن، و طرف اسلام رفتن، فراموش شدن، همانطور که ما فراموششان کردیم.





1- Mignon، نام دخترک زیبا و طنازی در رمان «سالهای کارآموزی و یلهلم مایستر» اثر گوته، 1796. مینیون، شعر معروفی را در حسرت وطن از دست رفته‌اش به آواز می‌خواند.