آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

خون دماغ و آلودگی هوا

بچه که بودم، یعنی دهه 70 شمسی، یک مینی بوس بود که همون هم قدیمی بود. سرویس ما از اون مینی بوس آبی های قدیم بود. کلی دختر باید پر میکرد تا برسیم مقصد. اون موقع من یادمه این دخترای مشهدی خب خیلی سفید و حساس بودن دیگه، بعضیاشون که اون عقب ماشین مینشستن خون دماغ میشدن. تصویر محوی از این ماجرا همیشه تو ذهن من بود تا اینکه دیروز-پریروز یکی از دخترای مسجد خون دماغ شد. خب شاید انقدر که زیرنویس کرده ان هوای مشهد آلوده است، تا حالا فهمیده باشین چی میخوام بگم. میخوام بگم آلودگی هوا بقدری زیاد شده که دیگه وقتی میری مسجد تو خیابون، انگار رفته ای تو این مینی بوس قدیمی های دهه 60 میلادی نشسته ای! (اونم ته اتوبوس که خوب گازوئیل بخوری، نه سرش)

این اتفاق البته تا حدی مشابهش امروز برای من افتاد. از اول که آبریزش بینی داشتم، ولی وقتی هر بار میرم مسجد، چهار بار که دولا-راست میشم، انگار شلنگ به این بینی من بسته ان. خون نه ها، آبریزش بینی. هرچند خب، بعضی وقت ها هم به این مویرگهای بینی خب فشار بیاریم پاره میشن دیگه. دیروز که اوج این آلودگی ها بود، تا ببینیم چی میشه بعدش.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد