آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

بی بی

شخصیت بی بی تاحالا تو این وبلاگ خیلی ازش حرف نزدم. در واقع اصلا میخواستم کسی چیزی ازش ندونه تا اینکه یک انیمیشنی این اواخر دیدم در مورد یک زن موفق مکزیکی که بعد از ترک همسرش با کفاشی تونسته بود یک چندنسل خانواده پایدار درست کنه. اتفاقا انیمیشن پیکسار هم بودو جایزه هم برده بود. این زنه رو که دیدم یاد بی بیم افتادم؛ مادر مادریم. از جمله خصلتای بی بی من این بود  که برای مرده ها غذا میذاشت. میگفت روحشون میاد و ازشون عکس میگیره. بهش میگفتم این کار بودایی هاست، ولی حالا نگاه میکنم که اشتباه میکردم. نه تنها در دو نسل قبل از من مسلمون ها، بلکه مسیحی ها هم برا مرده هاشون گل و یادبود میذاشتن.

البته این تا بخش خنثی و حتی خوب ماجراست. کارتونه دیگه، نمیتونه که بیشتر در نمایش گوه و عن ماجرا پیش بره. بی بی گوه تر بود. من تا تو اتاق تنها میشدم وایمیستاد نگام میکرد. بعد خب خونه پیرزن پیرمرد بودم دیگه. انگشتش رو طرفم میگرفتو تهدیدم میکرد که مبادا شوهرش، یعنی پدربزرگ من تو اتاق روم بخوابه. اصلا میگفتم که مادرم از بین چاه و چاله این بابا چاه رو انتخاب کرد یا براش خوب شد از دست این پیرزن؟!

حالا پدربزرگه هم خواسته یا ناخواسته این رو تقویت کنه؟! دیگه، البته نه به خاطر این تفکرش، بلکه به خاطر هر روز بیشتر کوزت کردانشون اومدم بیرون. آه، چی بودن اینا؟! حالا نه اینکه حالا پدر مادرم بهتر بوده باشندها! نه، حتی اگر پدرم بدی داشته باشه شاید نسل پیرو این نسل تربیت شده باشه. ولی، دیگه همینه دیگه. فکر کنم باز اگر یک استودیو موفقی بعد از دو-سه نسل فقط کمی از بدی های این پدر من رو هم به تصویر بکشه، برای سه نسل دیگه خوب جا بیفته که من الآن یا شایدم نسل های بعدی ما الآن بفهمن که ماها چی میکشیدیمو قدر آزادی بیشتر خودشونو بیشتر بدونن!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد