آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

معمم باشه یا بدون عمامه؟!

مدت خیلی زیادیه، در حد چندین سال که دارم روی باباهه کار میکنم که بابا شوهر میخوام! دیروز حرفامون به اینجا ختم شد که خواهرم گفت: اشکال تو این بود که نماز میخوندی! راست میگه. یک مدتیه میام خونه از شدت خارش چشم نمیدونم چی کار کنم. در حالی که دستام تو چشمامه، هی دور خودم میچرخم و میگم برم نماز بخونم. تا آخرش که یک شبی مثل امشب اصلا خوابم بره!

اصلا این بار باهوش شدم. دوباره فهمیدم که کاسه ای زیر نیم کاسه هست. پدری که سالها هیئتی کاملا مردانه رو اداره میکرد برای جمعه شبها، و بعد از اون سال ها دعای ندبه ای داشته که ما فقط کاسه ای از گاهی حلیم هاش رو میدیدیم، در جایی به اسم مجتمع زمینی رو وقف کرده برای مسجدی که وقتی اولین نمازهای جماعتش رو خوندن، زن های خونه اش هیچ کدوم در نمازهاش شرکت نکردن! مسجدی به اسم حضرت زینب که وقتی اسمش رو میارن داستان معروف هیچ کس روش رو ندید به خاطر میاره.

دیروز دوباره بهش گفتم. ازم پرسید: معمم باشه یا بدون عمامه؟! گفتم من از کسایی که سر نقص عقل من پافشاری میکنن و به واسطه اون حقوقم رو نمیدن خوشم نمیاد. گفتم من از هرکسی که مثل تو باشه دوری میکنم. بعد حرفا چرخیدو چرخید تا رسید به اینکه خواهر گفت: اشکال تو این بود که نماز میخوندی! نماز نخون! دیدم راست میگه. این مدت که دارم هی چشمام رو میخارونم، زندگیم هم در تقابل با نمازهایی هست که میخونده ام. گفتم نمیرم حالا اونجایی که حقوقم من در اولویت نیست.

حتی به ذهنمون رسید که برم خارج، لااقل بگم اگر شوهر نمیکنم، دلیل موجه داشته باشم. خواهرم گفت: آره، اونجا هم یک باری دیدی ناخودآگاه گفتی: بابا. الآن با خودم فکر میکنم که آره، همین الآن هر روز نشسته ام خونه اش و هی میگم بابا! جدا آدم میمونه با اینطور آدما کار کنه!

نظرات 3 + ارسال نظر
kata شنبه 1 تیر 1398 ساعت 00:39 http://chapol.blogsky.com

من برعکس بابام فکر نمکیتم . ولی خیلی دارم سعی میکنم از جوشون دوری کنم. خب میدونی همه چیزشون درست نی ولی خیلی چیزاشون حس میکنم درسته. سعی میکنم فقط درستا رو نگه دارم!
شایدم برعکس بابام فکر میکنم چون بابام میگه حتما چادر من میگم چادر اصلااااااااا! یکیش مثال بود.
ولی خب نماز میخونم و فکر کنم حالا حالاهم بخونم. با این دسته لجم با خدا لج نیستم که!

حق با توئه. آخرش شاید حماقت باشه که هنوز تو روزه سکوتم. انقدری که از اطرافیان تو این مدت خورده ام از بابام نخورده ام. هنوز دارم فکر میکنم که اگر سه-چهار سال پیش در بدترین شرایط میرفتیم کارتون خوابی هنوز دلار هم انقدر گرون نشده بودو امیدی برای جداشدن بود...

محمد پنج‌شنبه 30 خرداد 1398 ساعت 08:52

آدمها در ایران درست ازدواج نمی کنند چون معمولا هر کسی با ضد خودش ازدواج می‌کنه و بعد از مدتی زندگی می‌ره بیرون و با آدم مثل خودش وارد رابطه فرازناشویی میشه ! البته نه همه آدمها ولی این روزها این جریان داره روز به روز بیشتر میشه تجربه ۱۴ سال زندگی مشترک و عشق های بی نتیجه قبلش به من یاد داد که آدم باید با کسی ازدواج کنه که رفیقش باشه نه از این رفیق های هوسی کسی که بتونه باهاش راحت دو ساعت حرف بزنه و دلخوری و دعوا پیش نیاد
مثل مشهوری هست که میگه با خیلی ها میشه خوابید اما تعداد کمی هستند که بتونی باهاشون بیدار بمونی

از نظر روانشناسی معمولا میگن که بدنیستش این برای بعضی گروه شخصیت ها.

خانم رضائی پنج‌شنبه 30 خرداد 1398 ساعت 08:03 http://rahelehrezaii1.mihanblog.com/

سلام
جالبه که برعکس پدر فکر می کنید
احتمالاً شما یک روشن فکر هستید
امیدوارم موفق باشید
اگه تمایل دارید تبادل لینک انجام بدیم

سلام
البته بی نهایت هم سخت هست. آدمایی مثل منو فقط خدا باید کمک کنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد