آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

میکرو سگا

زمان ما یک وسیله الکترونیکی با جعبه سیاهی بود که وسطش یک چیزی مثل دیسکت میخورد. وصلش میکردیم به تلویزیون رنگی مثلا 21 اینچی که تازه از بازار خریده بودیم. اون زمان تلویزیون رنگی های مشهد معمولا مونتاژ کارخونه اطلس بودن. روی دیسکتی که همراه اون جعبه سیاه بود یک برچسب قرمز-نارنجی ای بود که نشون میداد مخصوص بازیه.

من اون اوایل نمیدونستم میکروسگا چیه. مثل خیلی چیزای دیگه که نمیدونستم. یک سال، حدود 8-9 ساله که بودم بعد از تعطیلات عید برادرام بهم پیشنهاد سرمایه گذاری روی خرید این جعبه رو دادن. برادرای من میدونستن که من وقتی عیدی یا هفتگی میگیرم کلا خرجشون نمیکنمو هزارجا این پولا قایم میشن. در عوض اون ها هی بیرون میرفتندو خرجشون زیاد بود. برای همین به راضی کردن من نیاز داشتن. من هم معمولا به پیشنهادای برادرام گوش میکردم. بالاخره، بعد از چند روز یک جعبه سیاهی خریدن که اسمش میکروسگا بود. برادر بزرگم گذاشتش وسطو یکی یکی بازی هاش رو امتحان کرد. اون زمان بازی کامپیوتری معمول بچه ها آتاری تو تلویزیون بود. بعد هم دستگاههای بزرگ فکر کنم سگا تو سینماها. اما اولین سال ها بود که میکرو سگا برای بازی های در خانه طراحی شده بود.

من بچه درس خونی بودم. وقتی وسیله بازی میکرو سگا به خونه ما اومد کلا افت تحصیل نداشتم. یک تفریحی بیشتر برای من شده بود. چون بخش اعظم پولش رو من داده بودمو برادرهام هم تقریبا از بازی سیر بودن، من تو بازی بیشتر این میکرو رو دستم میگرفتم. زمان گذشتو تا اینکه باباهه فهمید ماها میکرو خریدیم. بالاخره نقش پدر مشهدی شده من شروع شد. پدرهای مشهدی اینطورین که وقتی کاری رو برخلاف میلشون انجام بدی ازت میخوان خودت با دست خودت خرابش کنی. یک روز بعدازظهر هم همین درخواست شد. برادر بزرگترم هم ترسیدو با چکش میکروسگایی رو که با هم خریده بودیم زدو جلو چشم بابام شکست. شاید، این کار رو هم نباید میکرد. شاید اون اولین کار زشتی بود که باباهه رو مصمم کرده بود بیشتر روش مانور بیاد.

نظرات 2 + ارسال نظر
محمد پنج‌شنبه 2 خرداد 1398 ساعت 04:21 http://delirium.blogsky.com/

این شکستن وسیله اونم توسط خودتون بنظرم کار ترسناکی اومد
حس بدی داره

تصویر خیلی محوی از اون خاطره دارم. ولی تا اونجا که یادمه خیلی عادی به نظر میرسید

محمد پنج‌شنبه 2 خرداد 1398 ساعت 04:20 http://delirium.blogsky.com/

یادش بخیر
منم خیلی سال پیش به همچین دستگاهی خریدم و خونه ما شد پاتوق بچه های فامیل پدر و مادر من سخت گیر نبودند اما شوهر خاله بود بچه هاش با اینکه دوچرخه داشتند (ما نداشتیم ) اما میکرو نداشتن و میومدن خونه ما بازی نحوه بازی هم اینجور بود که اول من و بچه اول بعد من و بچه دوم بعد من و بچه سوم و .. خودمم که خسته میشدم جمع میکردم و میگفتم داغ شد

پس داستانی داشتین برای خودتون.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد