آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

جشن دختران

تعداد خیلی کمی آدم میبینم که دل نوشته دارن. آه

امروز برای دختران 9 تا 13 سال جشنی گرفتن. حالا این جشن چه جور جشنی بود خدا می دونه

راه های موفقیت (6)- فقط شوهره رو بچسبید

صبح بود و برای اولین بار اون یکی برادرم که برای بردن بارهایشون اموده بودند، دست روی زنش تو خونه پدریش بلند کرد؛ یعنی ببینید من زنم رو خونه بابام میزنم. بعد زنش هم زنگ زد کلانتری و صورت جلسه کرد. کل محل هنوز در شوک زنگ نصف شب چند روز پیش من بودند، این بار یک پلیس دیگه. همه با خودشون فکر می کردند، که چطوری از ما فاصله بگیرند و یا این که آیا اشتباهی هست مرتکب شده باشن، شر ما دامن اون ها رو بگیره.

اتفاقا دلیل اینکه این یکی زن هم تو خونه ما کتک خورد همین بود که بارها به این پسره هم گفته بودمن اگر می دونستم پدر مادر تو چنین شرورهایی هستند، پام رو خونه تو نمی ذاشتم.

مامانم اما، هم اون شبی که من کتک خوردم می تونست خودش زنگ بزنه کلانتری که آقا این دختر تو خونه من کتک خورده. فقط تنها چیزی که می گفت این بود که به برادر کوچیکه که داشت من رو میزد می گفت: اگر بزنیش، اگر بکشیش به زنت که ساداته، فحش می دم! به جدش فحش می دم!

نکرد زنگ بزنه شکایت کنه. بعدا از من خواست برم و مخصوصا طبق طرح برادرهام خودشون از باباهه شکایت کنم! که برادر کوچیکه هم تبرئه بشه باز این ها یک حالی ببرن

اون روز هم که آن زن برادر بزرگه تو خونه ما کتک خورد و رفت فرار کرد، مامانم فقط رفته بود روی مبل نشسته بود. بعد هم مثل هر زن خوبی رفت ناهار رو ترتیب داد که همه چیز درست میشه و خوب میشه، و فقط کافیه که من زن خوبی باشم. نشست و نشست، اما کسی نیومد. ناهارش آماده بود، ولی کسی نیومد. از من پرسید: چرا نمی آِین؟

بهش نگفتم که تازه شروع شده. چراغ محبت ها تو خونه ت داره کم کم خاموش میشه.

فرداش دیدم سه تا کاغذ A4 ازم خواست که توشون با زعفرون دعا بنویسه

خودش خواست. خودش دوست داشت که فکر کنه شوهره رو چسبیده داره جهاد میکنه. دوست داشت فکر کنه که اگر طلاق بگیره، کسی نیست حامیش باشه و بدبخت میشه

آیا من ازدواج خواهم کرد

خیر. من الآن تجرد بعد از سی رو می گذرونم. یک نیش گنده هم از اطلاعات، خبرنگارها و عقربا خورده م. دشمن مشترک هم شده م، و دیگه این که به کسانی که بهم خیانت کرده ان (عقربا) اصلا نمی خوام دیگه رو بدهم.

شما فکر کنید من دیگه یک فیلسوف منتقد طرفدارای ولتر شده م. ولی در عین حال نمی گم که وقتی زیر سی سال داشتم و جوان بودم دوست نداشتم ازدواج کنم، شوهر کنم و بچه داشته باشم. الآن چرا، آهــــــــــــــــــــــــــــــش رو به دل شماها طرفدارای ولتر می ذارم که فکر کنید تونستین دستاوردی به این بزرگی داشته باشین

تفسیر داستان عقربا با گفته ولتر

جوان های ما که الآن فقط سرشون تو یک نقطه ست و اهل مقایسه نیستند، این روزها عاشق کسایی مثل ولتر شده ن. ولتر یک یهودی به قول ماها پدر سوخته از مخالفان سرسخت کاتولیک ها و از منتقدان اسلام بود. چند روز پیش من مطلبی دیدم از این شخص که یکی از دوستان ما در شبکه های اجتماعیش امضای خودش کرده بود. این مطلب این بود: «من با این چیزی که شما می گویید کاملا مخالفم. ولی حاضرم جان خود را بدهم تا شما حرفتان را بزنید»

این حرف یک پدرسوخته ست؛ از مضامین پنهانش این است که می خواهم دشمن مشترکت کنم. این اتفاق برای من افتاد. شخصی بود اطلاعاتی به اسم فلانی که خودش خودش رو میشناسه. اون شخص از سال 89 تا حالا داره جانش رو می ده که من حرفم رو بزنم. این شخص حسابی روی دشمن مشترک کردن من بین بسیج، دولت و رهبری کار کرد. در قضیه عقربا فقط می گفت بگــــــــــــــــــــــو. بعد می گفت نگو. رازت رو به هیـــــچ کس نگو. یک روز اومد گفت بیا برای ارزیابی طرح. و من رفتم. اون جا زد تو سر طرحم و خودم. یک ایمیل هم از استادش داد که من اگر می خواستم می تونستم شماره تماس استادش رو تو نت پیدا کنم. اون روز به من گفت: ما با اسرائیل همکاری می کنیم، ولی مثل تو نبودند؛ منظورش این بود که تو اسرائیلی هستی. خیــــــــــــــلی راحت. من اون موقع ازش خوشم نمی اومد ولی نمی دونستم که او خودش از دشمنان سرسخت منه. امروز اما لبریز از خشم و تنفر نسبت به آن آدم هستم. در حالی که خیلی اون مرد رو آدم نازنینی می دونن.

همون موقع هم یک بار سر مطلبی دیگر به خودش گفتم تو من رو دشمن مشترک خودت و استاد فلانی کرده ای الآن با این کارت. یک هم چین آدمی بود؛ بهش می گفتی چرا اسرار من رو به بیرون درز داده ای، بدتر می کرد

اصلاح طلب ها رمانتیکن نه خشن

دوست داشتم خیلی از دوستان اصلاح طلبم رو در آغوش بکشم. ولی، فاصله ای بین ما بود. من منافق دیده م که ده تا سگ رو خورده. اصلا ده تا سگ گزیده شده م با این همسایه های منافقمون، برای همین گاهی ناراحت میشم میبینم دوستان اصلاح طلبم در جایی مثل حزب اصلاح طلب ها قرار میگیرن بقدری باید فرمان بی چون و چرا بگیرن که یک جمله یکیشون میزنه بقیه بدون این که فکر کنن و یا مقایسه کنند تکرار میکنند. برای همین از سرانشون که اون ها انقدر این طوری چشم بسته به کار میگیرن متنفرم. خودشون هم چون از سرانشون این طوری بی چون و چرا پیروی می کنن مصلح نیستن بر اصلاح طلبیشون؛ آدمای نازنینی هستند این اصلاح طلب ها ولی نه ده تا سگ خورده ها و ده تا گرگ خورده های رئیسشون


پ.ن: پیروی بی چون و چرا مال کسانیه عضو سازمان موساد و یا سیا هستند. به عنوان مثال تا کی شما اصلاح طلب ها هی می خواین ابراز ناراحتی کنید که 8 سال به عنوان یک بدبخت کار سیاسی نکردینو در عوض رفتین تو حیاط خلوت اقتصادی. بیکار که نبودین مثل ما جوونای الآن خاکستر شده. تف به قیافه هاتون.