آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

راه های موفقیت (6)- فقط شوهره رو بچسبید

صبح بود و برای اولین بار اون یکی برادرم که برای بردن بارهایشون اموده بودند، دست روی زنش تو خونه پدریش بلند کرد؛ یعنی ببینید من زنم رو خونه بابام میزنم. بعد زنش هم زنگ زد کلانتری و صورت جلسه کرد. کل محل هنوز در شوک زنگ نصف شب چند روز پیش من بودند، این بار یک پلیس دیگه. همه با خودشون فکر می کردند، که چطوری از ما فاصله بگیرند و یا این که آیا اشتباهی هست مرتکب شده باشن، شر ما دامن اون ها رو بگیره.

اتفاقا دلیل اینکه این یکی زن هم تو خونه ما کتک خورد همین بود که بارها به این پسره هم گفته بودمن اگر می دونستم پدر مادر تو چنین شرورهایی هستند، پام رو خونه تو نمی ذاشتم.

مامانم اما، هم اون شبی که من کتک خوردم می تونست خودش زنگ بزنه کلانتری که آقا این دختر تو خونه من کتک خورده. فقط تنها چیزی که می گفت این بود که به برادر کوچیکه که داشت من رو میزد می گفت: اگر بزنیش، اگر بکشیش به زنت که ساداته، فحش می دم! به جدش فحش می دم!

نکرد زنگ بزنه شکایت کنه. بعدا از من خواست برم و مخصوصا طبق طرح برادرهام خودشون از باباهه شکایت کنم! که برادر کوچیکه هم تبرئه بشه باز این ها یک حالی ببرن

اون روز هم که آن زن برادر بزرگه تو خونه ما کتک خورد و رفت فرار کرد، مامانم فقط رفته بود روی مبل نشسته بود. بعد هم مثل هر زن خوبی رفت ناهار رو ترتیب داد که همه چیز درست میشه و خوب میشه، و فقط کافیه که من زن خوبی باشم. نشست و نشست، اما کسی نیومد. ناهارش آماده بود، ولی کسی نیومد. از من پرسید: چرا نمی آِین؟

بهش نگفتم که تازه شروع شده. چراغ محبت ها تو خونه ت داره کم کم خاموش میشه.

فرداش دیدم سه تا کاغذ A4 ازم خواست که توشون با زعفرون دعا بنویسه

خودش خواست. خودش دوست داشت که فکر کنه شوهره رو چسبیده داره جهاد میکنه. دوست داشت فکر کنه که اگر طلاق بگیره، کسی نیست حامیش باشه و بدبخت میشه

نظرات 1 + ارسال نظر
دیوانه دوشنبه 2 مرداد 1396 ساعت 09:14 http://www.delirium.blogsky.com/

فقط میشه آه کشید

قاعدتا زندگی نباید اینطور می بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد