آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

حزب اللهی ها

من از نسلی هستم که «دیوث» در عامه مردم جوانش حرف زشت نیست؛ فیلم قرائتی رو تو گوشی هاشون دست به دست می گردونن برای تمسخر؛ صحنه تصادف فیلم می گیرن، و بعنوان نه یک روان پریش بلکه به عنوان یک انسان شجاع که از دیدن این صحنه های ابتکاری باکیشون نیست، پخش می کنن.

در نسلی هستم که آب می فروشن در عوض پول می دن مدرک می گیرن.

در نسلی هستم که می دونم باید تو جمع که قرار گرفتم حرف از بازی پرسپولیس و استقلال بزنم و حتما اسم 4-5 تا بازیکن حرفه ای داخل و خارج رو مثل بلبل ردیف کنم.

در نسلی هستم که انقلاب نکرده، از همه چیز ناراضیه ولی منتظره ببینه جمع چی می گه همون رو تکرار کنه تا شاید «ما» بودنش رو به اثبات برسونه؛ اصلا به جز سایت خبری اصلاح طلبا چیزی نمی خونه تا شاید نظرش عوض نشه.


صحبت در میان این نسل آسان نیست.


صحبت در میان نسل قبلش هم ساده نبود. من یادمه کارآموزی که بودم اولین بار مسئول کارآموزیمون صفت حزب اللهی رو برام استفاده کرد. اون موقع حس کرده بودم که معنی ای خلاف این صفت باید برام در نظر گرفته بوده باشه. بعدها باز هم یک بار دیگه تو یک سایت این صفت رو دیدم برای آدم های افراطی استفاده کرده بود، و باز هم توضیح نداده بود. باز بعدترش یکی از هم کلاس هایم در نقش استاد این صفت رو برای دانشجوهای زیردستش که جلسه یک کلاس اومده بودند، استفاده کرده بود. الآن نگاه می کنم سه نسله تا دهه هفتادی ها این کلمه رو همین طوری به عنوان ما بودن استفاده می کنن بدون این که تعریفش کنند. فقط می فهمیم که منظورشون اینه که حزب اللهی ها آدم بدی هستن.

چقد طول می کشه تا این کلمه سرجای خودش درست استفاده بشه خدا می دونه