آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

چرا من نماز جماعت پشت سر شیخی میخونم

به دلایل زیادی. من از اول که مانتویی نبودم. من از اول چادری بوده ام. من یکی از معدود دختران جوانی هستم که سالهاست نمازهایم را در مسجد میخوانم. امروز که این مطالب را مینویسم دیده ام که گاهگاهی زنها و یا دخترانی فقط و فقط برای رو کم کنی و یا شایدم نظاره گر بودنم به مسجد می آیند. گاهی هم برای آزارم به مسجد می آیند. ولی میدانم که حضورشان در این مسجد موقتی است. چون من سال هاست که آن ها و مسجدی ها را میشناسم.

یکی از دلایل مهم من این است که نمازهایم را به نظر خودم در مسجد بهتر میخوانم. دلیل دیگرم هم این است که شیخ خوب هم داریم. یکی دیگر از دلایلم رسیدنم به وقت است. دلیل دیگرم این است که از اوضاع جامعه حتی اگر در مسجدی حرفی نزنم بهتر آگاه میشوم. مسجد جای زیبایی است. من با مسجد رفتنم گاهی هم تحرک میکنم. و خیلی خیلی دلایل زیرپوستی دیگر مسجد رفتنم داره، که الآن یادم نمیاد.

کلا من با کسایی که معتقدن زن بهتر است در صندوق خانه خونه ش نماز بخواند مخالفم. از طرفی هم با این به اصطلاح اصلاح طلبها که معتقدن نباید پشت سر این شیخ ها نماز خواند هم مخالفم. هرچند موافقتم را با زندگی زشت شیخ ها اعلام نمی کنم و معتقدم شیخ ها در بیان اصطلاحات کوتاهی عامدانه و هرمی دارند.

من هی مطلب میذارم اینجا هی اطرافیان بهتر میشن

فک کنم مسجد ما مخصوصا زناشون شورای مشورتی دارند. چون عاخه بعد از هر مطلبی که میذارم اینجا هی زنهاشون بهتر میشن. ببینین، مسجد هم آدمای خوب داره. ولی آدمای بدش قریب به اکثریتشون هست. اینه که هی میگم من میرم اونجا آدمای بی نظیر جامعه م رو که مشت نمونه خرواره میبینم.

امروز رفته م مسجد. خانومه داره با کیفش بلند میشه بین دو نماز بره دستشویی. بعد سرش رو کرده تو چادر من طوری که من بفهمم. میگه من دارم میرم دستشویی. این صندلی هم جای منه. بعد دوباره جمله ش رو تکرار میکنه. زبان بدنش داره میگه ببین من این کیف رو برداشتمو دارم میرم دستشویی تو ناراحت نشی ها، نازک نارنجی جان. قربونت برمو فدات بشمو تو چقد خوبی. باز نری تو اینترنت بنویسی.

این کار رو که کرد رفته م جامو عوض کرده ام جلو نشسته ام. خانومه با قیافه ش که زبان بدنش میگه من نمونه زیبایی های دنیا هستم از پشت اومده بالا سرمو میگه: میشه بری کمی اون طرف تر؟

حالا چی؟ یک کمی قالی اونجا تموم میشده و نمونه زیبایی ها مگه میشه به خودش اجازه بده یک پایش رو قالی باشه و پای دیگه ش رو موکت بمونه. من هم بلافاصله جوابشو دادم که نه، جام خوبه. طبیعتا خانومای سمت چپیم براش جا باز میکردن که بره کنار اونها بشینه. ولی دیدن اون خانوم ملکه زیبایی ها برام خیلی لذت بخش بود. برای اینکه لذتم رو به حد اعلا برسونم اصلا از تو صف بلند کردمو رفتم که یک صف دیگه بشینم تا قشنگ بفهمه من مشکل با جام نداشتم مشکل با خودش داشتم ..

این چونه ت رو بده بالا

دو روز پیش رفتم رسیدم به مسجد. ولی باید وضو میگرفتم. برای همین رفتم پایین که وضو بگیرم. خانومی تو دستشویی بود و روبرویش یک صندلی بود که فقط شالش رو گذاشته بود روی دسته صندلی و بقیه وسایلش از جمله کیفشو برده بود با خودش داخل دستشویی. من کیفم رو با مقنعه م گذاشتم روی آن صندلی که اتفاقا تنها صندلی وضوخانه مسجد بود.

بعد خانومه که از دستشویی اومد بیرون تاپ جوراباش رو پرت کرد روی مقنعه م. من هم که مشغول وضو گرفتن بودم چیزی نگفتم. بعد از وضو خانومه همین طوری اومد دنبالمو ببخشید ببخشیدی کردو گفت که فکر کردم جورابامو پرت کرده م رو وسایل خودم (!)

من هم به رو نیاوردمو وقتی اومدم بالا رفتم یک گوشه ای جای دنجی بین پرده و صندلی خانوم پیری برا خودم پیدا کردم کسی مزاحمم نشه. بعد دیدم خانومه همه ش هی داره با خودش آخو اوخ میکنه که نمیتونه خودشو پیش من جا کنه. خانومه کوتاه هم نیومد رفت درست پشت سر من به نشستن. بعد حالا از پشت سرم هی میگه ببخشیدو من هم یک بار جوابشو دادم که اصلا من یادم رفت. حالا خواستیم وایسیم به نماز که خانومه اشاره به چونه م میکنه. هی میگه چونه ت...

بعد دیگه خلاصه مجبور شد بگه دیگه که تو نماز اون چونه م تا آخرین ذره زیر مقنعه باید میرفته...

هی من آدمای دل انگیز میبینم تو این مسجده..

فرو ریختن سقف مسجد نور طبقه زنان

حدود دو سال پیش شیخ علم الهدی1، سید و شیخ مسجد نور2 اومد گفت که «خانوم ها از این که صدایشون رو مردهای مسجد میشنون اومده ن و خودشون هم اعتراض کرده ن و از ما خواسته ن که چاره جویی کنیم. من هم الآن به عنوان شیخ و بزرگ مسجد ریش سفیدی کرده م و گفته م ک خانوم ها با هم دعوا نکنن، الآن به عنوان راه حل میفرستمشون طبقه بالا که حدود 50-60 پله میخوره. البته نه این که خود خانوم ها اصرار داشتن که دینشون با نرسیدن صداشون به مردها کامل تر میشه، همون خودشون هم حدود 5-6 میلیون داده ن به من تا براشون آسانسور بزنم. خب، امروز هم که روز تولد حضرت زینب هست. و میدونین که حضرت زینب تا وقتی یزید از خونه ش نکشیدش بیرون کسی ندیدش. پس من امروز اون طبقه بالا رو افتتاح میکنم و به خانوم ها جایزه میدمو قربونشون هم میرم.»

من که از همون جدا کردن در ورودی و دادن در پشتی مسجد به خانوم ها ناراضی بودم، این رو که شیخ مسجد گفت، اعتراض کردمو گفتم من شک دارم که دیگه نماز خوندن پشت سر شما درست باشه! البته شیخ مسجد هم بی جواب نگذاشت من رو و گفت خانوم شما لطفا ساکت باشین.

من هم ساکت شدم ولی از مسجد هم اون موقع به نشانه اعتراض رفتم بیرون. رفتم بیرونو همه زن های دیگه به جز من از این که 50-60 پله طبقه بالا میرفتندو صداشون رو دیگه مردها نمیشنیدن، خوشحال و راضی بودند. تا اینکه دیروز شنیدم انقدر آن طبقه بالا مناسب زن ها ساخته شده که یک تیکه کوچیک از سقف کنده شده و فقط کمی (حدود 10 سانت) فاصله بوده تا رو سر زن ها خراب شه. با این وجود باز هم انقدر ما زن های راضی و نازنینی داریم که میگیم رضامون به رضای مردهامون. همینکه ما رو روی سقف نمی فرستن خودش غنیمته.





1- بی ارتباط با علم الهدی بزرگ مشهد ندونیدش

2- قدمت مسجد زبان زد کل ایرانه و همه مسجد نور مشهد رو میشناسن


مساجد خط قرمز زنان

مشهد بیشترین تعداد مسجد رو داره. اصلا شاید هم همین شهر بنای فرهنگ مسجد رفتن رو در صدر بقیه شهرها داره.

.

.

.

حرف زدن در مورد رفتارهای زشتی که با زن ها از در این مساجد شروع میشه، خسته م میکنه. من فقط همون یک باری که از کنارشون رد میشم برام کافیه. دیگه حتی نمی خوام تو این وبلاگ آهم که برای دوستی نیست بنویسم چی کارها که با این زن ها نمی کنن. فرقی هم نداره ها، مرد و زنشون هر دو در این افعال فاعلن. هرچند هستند آدم های خوبی که مسجد می آیند ولی تعداد بدبین هایی که مسجدین زیاده