زمانیکه دبستان بودم مدرسه معمولی میرفتم. خیلی خیلی معمولی و دولتی. مدرسه مون بزرگ نبود و من از یک سنی یعنی کلاس سوم دبستان دشمن پیدا کرده بودم. قبلا هم تو گروه دوستان همین بود. یادمه 3-4 ساله هم بودم یک دختر دیگه ای که فکر میکنم کوچکتر از من بود و اصالت مشهدی داشت حتما باید موهامو مثل خروس میکشید. مدرسه مون خیلی بزرگ نبود و من تا اون جا که یادمه یک کلاس پنجم دبستان هم بیشتر نداشت. همون دشمن سوم دبستانم همکلاسو رقیب من شده بود در ارزیابی شاخص هام. حالا من تو همین شاخص تر هم شده بودم. چطوری؟ یاد گرفته بودم قرآن رو با ترتیل بخونم. حتی نمیدونم چطوری، ولی یاد گرفته بودم اغلب اوقات برم سر صفو قرآن سرصبح رو من بخونم!
فکرش رو بکنید، تو اون سنی که بچه های یک مدرسه همدیگه رو کم کم پیدا میکنندو فامیل های دورشون رو تو مدرسه میبینن، من داشتم اینطوری خودمو شاخص میکردم. حالا به چه بهایی؟ مثلا به بهای گرفتن یک کارت صدآفرین از مدرسه! کی یه همچین آدمیو دوست داره که باهاش دوست بشه؟! من البته، خیلی خوب داشتم یاد میگرفتم رقابت بین سه نفر اول از توانایی هامه. البته، دوست هایی هم پیدا کرده بودم. مثلا مثل همیشه بغل دستیم، و یا کسی که مادرش بهش یاد داده بود که اگر خودش بلد نیست قرآن بخونه، ولی حتما دوستش که خوب بلده، میتونه دوست خوبی براش باشه. ولی خب، از زمان مثلا کلاس سوم دبستانم هم دشمن و رقیب اجتماعی داشتم که حالا که شاخص شده بودم، دشمنیش قوی تر هم شده بود.
الآن اگر بهم بگن قرآن بخونو حفظ کن تا بهت مثلا چمیدونم جایزه میدیم اصلا سمتش نمیرم. حتی یک چندبار بررسی هم کردم. این چیه جایزه شون؟! حتی کمک هزینه سفر هم نیست شاید بخوای پولشو سرمایه گذاری به کار دیگه ات بکنی. من کار به مسابقات قرآن ارتش ندارم. ولی این مسابقات حفظ قرآن ارشاد و اوقاف که اون هم اینهمه تبلیغش میکنن خیلی مسخره است؛ نفر اول رو بغلش میکنیم میبریم حج! دومی کربلا! طرف خودشو میکشه به اینجا برسه که تو اون سالن به اون بزرگی و با اونهمه تبلیغ شماها مثلا بغلش کنین ببرینش حج. کمک بعدی شاید ازدواج طرفه! حالا اگر یک کسی مثل من زشت باشه چی؟! هی تلاش میکنین فیلم ترکی ازش درست کنین، صداش رو ضبط کنید بفرستین نیویورک، یا چمیدونم فیلم وحشت ایرانی ازش درست کنین، هه.