آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

انقلاب اسلامی ایران، روایتی که ناگفته ماند

میدونم که این وبلاگ هم مثل همون انقلاب سال 1357 معادل حدودا 1974 میلادی، قراره فراموش بشه. میدونین چرا؟ چون در دنیا قرار نبوده که هیچ وقت به رسمیت شناخته بشه!

ما این انقلاب رو هر سال بهمن ماه و در روز 22 بهمن جشن میگیریم. نسل انقلابی که انقلاب کرده اند، این رو حتی بیشتر از من جوانی میدونن که زمانی دم بخت بوده امو الآن حتی ازدواجم به تاخیر افتاده، ولی کسی به من نگفت. من و حتی خانواده ام فکر میکردن که در امنیت و آرامشی که در پی انقلاب برای خودمون درست کرده ایم داریم زندگی میکنیم. در صورتی که اینطور نیست. این انقلاب در سرتاسر دنیا به تعداد بیلیون ها آدم شنیده نشده!

یه عده آدم سریع بچه هاشونو شوهر دادن، پسراشونو زن دادن تا سریع نسل عوض بشه و اون تقی به توقه مثل بمب رو سرشون نشه، ولی اون تقوتوق هنوز هست. ما در مستندسازی این انقلاب داریم کوتاهی میکنیم. من برای انقلاب ایران کتاب حسنین هیکل رو خوندم. در پیشگفتار این کتاب که مال اون زمان هست، بدبخت رو کلی مورد عقاب قرار دادن که آی این انقلاب با بقیه انقلاب ها فرق میکنه. الآن باید بگیم خوشبختانه اون کتاب هنوز هست، و این آدم هم حرف خودشو زده. کلا نباید پیشگفتار کتابا رو قبل از اینکه تا آخر نخونده ایم بخونیمم!

پاییز خشم حسنین هیکل هم خوب بود. بود، کمه. باز هم باید باشه. ما هنوز حتی انقلابمون در دنیا به رسمیت شناخته نشده. اگر به رسمیت شناخته میشد، باید از مزایاش مثل بقیه انقلاب ها بهره مند میشدیم. ما، الآن عضو هیچ سازمان بین المللی ای نیستیم. الآن عضو سازمان تجارت جهانی هستیم؟ برام نشمرید که تن به مفاد کدام سازمان ها داده ایم، که یه عده برای خودشون منشور درست کردن و ما عضوشون هستیم. رئیس جمهور آمریکا به راحتی به ما مردم میگه تروریست! کسانی که انقلاب کرده اند، شرور خوانده میشند. امروز ما به عدد بیلیون ها آدم قراره شرور خوانده بشیم، و از داخل و خارج منتظر دستور بازگشت هستن!

مستندسازی های زمان انقلاب کمند. تندیس ها کمند. تندیس ها رو باید بیشتر کنیم. موزه ها باید از مجسمه آدم هایی که مسئول تفتیش دانشگاه ها و محل درس دانشجویان بودن پر شود. حتی اگر شده، ساختمان دانشگاه مثلا دانشگاه تهران رو باید دوباره بسازیم برای موزه، و اونجا باید پر شود از اسناد، مدارک و تندیس های آدمایی که مسئول تفتیش عقاید در اونجا بودن. اگر نشد، خود دانشگاه تهران باید پر شود از تندیس تا کسانی که اونجا درس میخونن بدونن کجا قدم میزنن. اینکه مسئولین نگهبانیش که چطور لباس میپوشیدن باید تندیس بشه. اینکه از کدام در داخلی باید کاغذ گرفته میشد تا به کدام در داخلی در دانشگاه بتونی بری باید از تندیس درست بشه.

نکنید، دیده نمیشه. همین الآن ماها هم شبحیم. دیده نمیشیم!

رشته مطالعه زنان رشته ای ساخته و پرداخته شده برای مفت خوری

روزی من  تو ایستگاه اتوبوس نشسته بودم که یکی از دانشجوهایم اومد و کنارم نشست. بعد از احوال پرسی، از من پرسید که حالا چی کار می کنم؟ (سن دانشجویم از من بیشتر بود) بهش گفتم دارم برای ارشد درس می خونم. اون هم گفت که هم رشته خودش و هم رشته من رشته های سختین. ولی در عوض یکی از دوستاش که در دوران دبیرستان به نظر نمی رسید زرنگ باشه، الآن هم سن خودشه و در دانشگاه تهران استاد دانشگاه رشته زنانه. بدون اینکه وقفه ای در تحصیلش بیفته، پشت سرهم خونده و با مفت خوری رفته بالا. حالا هم هیــــــــــــچ، به هر کی میرسه میگه من استاد دانشگاه تهرانم و انقدر حقوق میگیریم. کسی چه میدونه که رشته ش رشته زنانه (!)


ما به اسم زنان کارو بار کاسبی یک عده زن مفت خور رو راه انداخته ایم که بازهم حقوق زن ها رو ندیم.