آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

زندگی حضرت علی

همه مطالعه اش میکنن. هم دوستاش و هم دشمناش. دوستان حضرت علی که اصلا ممکنه هیچ، فقط یه محبتی داشته باشنو نگاه هم نکنن. ولی دشمنان حضرت علی چرا دوره مطالعه زندگی حضرت علی رو بدونن؟ برای اینکه در واقع میخوان بدونن عمروعاص که بودو چه کرد.

حالا اینو گفتم تا از کسانی مثل مرتضی زاهدی بنویسم. دکترا داره، استاد دانشگاهه و خوبه! خوب! با بچه اش پلی استیشن بازی میکنه و براش کتاب حکایت میخره. حکایت ها و ضرب المثل های فارسی قدیمی رو براش میخونه و به به چه تربیت خوبی.

اون روز، یکی از این کتابای حکایت رو گرفته بودم به خوندن. درست بعد از اینکه یکی مثل زاهدی تف به رساله ام کرده بود. دیدم چه قدر جریان یکی از حکایتاش شبیه داستان منه. تو داستان یه مردی بود که کار هر روزش این بود که رو پارچه مهر بزنه. از صبح تا شب. یه روز امیر شهر اومدو دید این بدبخته؛ از صبح تا شب کار میکنه تا یه پولی دربیاره و مثلا نونو خیاری بخوره. امیر برای اینکه نیاز اینو برطرف کنه رفتو چلو مرغی براش گرفت که این از زندگیش بی نیاز بشه. تو مرغه جواهرات گذاشته بود. مرده هم نگذاشته بود و نه برداشته بودو چلو مرغه رو فروخته بود. دیگه این امیره به این نتیجه رسید که بعضیا باید هی از صبح تا شب کار کنندو حقشونه که از کار هلاک بشن!

این کارو با تولیدکننده خیلی میکنن. اونطوری براساس این حکایتا خیلی طبیعی زندگی هوشمندانه خودشون پیش میبرن، و اگر از دید اونا نگاه کنی خیلی هم زندگی منطقی و تمیزی دارن. مولانا هم میگه:

این نگر که مبتلا شد جان او / در چهی افتاد تا شد پند تو

تو نیفتادی تا باشی پند او / ... تو خور قند او

مثلا ما مرغ داریم. مرغای ما سرصدا میکنن. بعد اون میفهمه که مرغ داری چیز بدیه. ولی تخم مرغ که قنده. فحشمون میده و یه پولی میده و تخمو میخره!

تولید کننده افتاده تو یه چاهیو شده پند تو. تو که نیفتادی تا بشی پند او. تو خور قند او. البته اگر صالحو ایرانی باشی.

البته در این جا بگم که مولانا هدفش این نبوده که مثلا اون استاد دانشگاهه اونطوری بهره برداری کنه. مولانا یه حرفی زده و حقیقتی رو گفته. نگفته که تخریبش کنید. اینجاست که میگی حالا باز اون استاد دانشگاه چرا میاد قندو میخوره و تخریبی هم توش میکنه؟ این دیگه ایرانیه، کاریش هم نمیشه کرد.