آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

تجمع کاسپینی ها مقابل استانداری خراسان رضوی

بشمارید. امروز 27 دی 1396 در حالی که اکثر مناطق کشور برف آمده و هنوز از آسمان مشهد خبری از برف نیست، صورت گرفت: تجمع کسانی که پول هایشان را از کاسپین می خواهند، هم اینک مقابل استانداری خراسان رضوی است. جوانها، پیران و تک و توک خانوم در این جمعیت دیده میشوند.

تعداد پلیس نیروی انتظامی مقابل تجمع کنندگان تقریبا با تعداد تجمع کنندگان برابری میکند.

سرصداها

یادم باشه که چند روزه آمبولانس های ویژه ناجا دارن میاندو میرن. البته چند روز پیش ظهر بود که من با پرشنوایی گوشم از دست آژیرهای آمبولانس داشتم راحت تر کر میشدم.

امشب هم همین طور بود. ویژگی این تحرکات اینه که پلیس موقعی که آمبولانس ها هستند اطراف استانداری رو یک حفاظ دفاعی میگذاره.

الآن هم تو اخبار شنیدم که تلگرام و اینستا رو به خاطر بی نظمی های اخیر کشور برای مدت کوتاهی به طور موقتی محدود کرده اند.

این اتفاقات رخ دادنشون طبیعی هست. مخصوصا که میبینی چند ساله یک عده ای برای خودشون تو این دستگاه ساختار درست کرده اند، و برای خودشون مفاهیم خودشون را تعریف کرده اند.

بیشعوری و پررویی (3)

امروز  (4 دی 1396) روز من از وقتی شروع شد که مامور گاز مثل طلب کارها (و وحشی هایی که وحشیانه بهت میگن من مامورم در رو باز کن) در خونه رو زد. تا اومدم که لباس بپوشم مامور پریده بود تو یک خونه ای. بعد دوباره مشغول شدم و این بار دوباره در و زنگ زد. رفتم بهش گفتم که پر رو هستو در رو باز کردم. طرف هم توهین آمیز نگاهم کردو سرتا پایم رو یک چک کرد. ازش پرسیدم که چی هست؟ گفت که مامور گازه و باید در اون طرف رو باز کنم. چاره چه بود، همینی بود که هست و من نمیتونستم در رو روی مامور پر رو و طلب کار شرکت گاز مشهد باز نکنم. وقتی هم که اومد تو سعی کرد در یک نگاه جزئیات خونه رو تا حدی که میتونست مورد ارزیابی قرار بده. تازه، خیلی دوست داشت پشت در نگهم داره. برا همین جوک هم گفت که در رو نبندم چون پشت سرش شرکت برق میخواد بیاد برق رو چک کنه.

پشت سرش من رفتم بیرون. صحنه، صحنه طلب کاری بود جای خونه مون، استانداری. یک وقت میدیدی که معتادی که تازه شیشه تزریق کرده و آماده س که بهت بپره از کنارت رد میشه. انقد طرف آماده بود که من وایسادم اول اون رد بشه. حالا چی؟ نرفتم جای استانداری خراسان رضوی بررسی کنم. ولی از اون دور دیدم یک مشت جوون کماندوی نیرو انتظامی جای نرده ها ایستاده اند و یک مشت به نظر پیرمرد بازنشسته و قاطیشون تک و توک جوون هم دیده میشد.

پیاده رو ها پر شده بود از آدم. کمی به ترافیک اضافه شده بود. وقت نداشتم برم جلو و بررسی کنم. یک کمی هم ترسیدم. آخه، نمیشه که همیشه شجاع بود و رفت بین اون آدما پرسید قضیه چیه.

این قصه ره دراز داره.

حکومت نظامی منطقه استانداری خراسان رضوی

امروز معادل 3 مهر 1396 بعد از تجمع و تحصن دیروز پدیده ای ها، سرتاسر منطقه استانداری و مخصوصا خود استانداری تحت مراقبت شدید و رفت و آمد نیروهای چریک و نظامی بود. به طوری که هر گونه جنبنده ای که اندکی گم شده و مشکوک به نظر میرسید حتی، توسط نیروهای مخفی و لباس شخصی ممکن بود ساعت ها دنبال و پیگیری شود. گویا اطلاعاتی ها و نیروهای پلیس مخفی در پی ضرب شصت زدنی به اطلاعات مردم بودند. البته نیروهای چریک بیشتر در خود استانداری حضور داشتند و سعی کرده بودند، از بیرون همه چیز عادی به نظر برسد.

تجمع همزمان پدیده ای ها و بلوچ ها مقابل استانداری خراسان رضوی

امروز 26 شهریور 1396، یگان های ویژه مقابل استانداری و جاهایی که مخفی شده بودن، توجهم رو جلب کردن. اما، چون تجمعی از مردم ندیدم نمیتونستم تو وبلاگ بنویسم. تا این که مشغول گشتو گذار همون اطراف بودم که تجمع عده ای افغان آن در استانداری توجهم رو جلب کرد. عده ای افغان (شایدم بلوچ) برای هویتشان مقابل استانداری با خانواده و بچه های کوچکو بزرگ جمع شده بودند و یگان های ویژه مشغول هل دادن آن ها بودند. منکه خودم بشخصه از دیدن این همه یگان ویژه اسلحه به دست دلم هرری ریخته بود پایین. حالا ببینید چقدر زندگی در ایران به آن ها فشار آورده که حاضر شده بودن در آن شرایط تجمع کنند.

تجمع دوم مربوط به پدیده ای ها میشد که احتمال برنامه ریزی آن پررنگ تر بود. این رو از یکی از یگان های ویژه شنیدم که داشت تو بیسیم میگفت. در کل کسی قصد نداشت به من از تجمع بگه. این ها دستاوردهای من از بررسی اوضاع و اطراف استانداری بود.