آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

رود ارس

اون سالی که بورس تو اوج بود و به قول قدیمی های بورس ایران ارقام سهامش داشت نجومی بالا میرفت، یعنی سال 97، قرار نبود یکی مثل من خبردار بشه. قسمت بود دیگه. وقتی آدم از یک چیزی بی خبر باشه، بهتر عمل میکنه تا اینکه سرش رو اونطرف کنه و بهش توجه کنه. یعنی در مورد من که این بیشتر صادقه.

حالا اون سال، من رفتم دنبال یکی از راه های کسب درآمد معمول شناخته شده. مادرم همیشه از زن همسایه سابقشون تعریف میکرد که چطوری با تجارت چمدانی زندگی خودش و پسرش رو به مرور تامین میکرد و نسبت به اون که زنی خونه دار بود وضع بهتری داشت. البته، درست یادم نیست که اون زن حتی کور بود. تا اونجا هم که یادمه شوهر هم نداشت، و زن سرپرست خانوار بود.

خلاصه، من رفتمو رسیدم به رود ارس. تقریبا به مقصد رسیده بودم. راه من کلی پیچ و خم داشت و طبیعی بود. واقعا یک جایی هم از پیچ و خم راه سرگیجه گرفتم. حالا این راه، رود ارس، مرز ایران و همسایه های شمال غربی، ارمنستان و آذربایجانه. اول، رفتم پارس آباد. یعنی قبلش از رشت، رفتم آستارا. کسانی که اونجا پیاده میشدن، رو زبان ترکیشون باید خوب کار میکردن. بعد رفتم اردبیل و بعد هم از اونجا پارس آباد و بیله سوار. میگفتن اونطرف، مرز زمینی ایران و آذربیجانه. اونطرف جاده آسفالت پهن. ولی مقصد من اونجا نبود. رفتم جلفا، تا از اونجا برم ارمنستان. جایی نزدیک تبریز. از کنار رود ارس میرفتم. رودی آرام که مطمئنا زمانی بیشتر از این خروشان بود. حالا که سد بالای آن زده بودند، دیگه شبیه آب باریکه به نظر میرسید. آب باریکه ای نسبت به رود کارون در مسیر راهم بیشتر از آن دیده نمیشد. پل بود، جاده های تازه احداث شده، و رود ارس.

خیلی راه زمینی طولانی بود. جاهای زیادی رو با ماشین میرفتم. یک جا، راننده خانه هایی رو اونطرف رود نشونم داد و گفت این خونه ها رو میبینی؟ این ها خونه های ارمنی هاست.

به خونه هایی خالی از سکنه اشاره میکرد. میگفت بیچاره ها، درگیر جنگ با آذربایجان بودن، و حالا خالی از سکنه ان. خالی بودن خانه های خالی از سکنه، آن هم خیلی پای رود، برام چیز عجیبی بود. عجیب!

چرا راننده برای آن ارامنه دل میسوزاند؟ آن زمان مناقشات امروز این دو کشور نبود. دقت کنید، که این دو کشور زمانی جزئی از ایران بودند. حالا، ما به عنوان ایرانی، این طرف رود به اون طرف رودی نگاه میکنیم که به دلیل سدی که بالای اون احداث شده، رود چندان خروشانی هم فاصله ای نداره که بین ما بندازه!

فقط عجب، فقط عجیب! این چیه؟ طبیعی نیست.

یک اتفاق غیرطبیعی بر ارتباطات مردم اون منطقه بسییاار نزدیک به مردم ما، فقط میتونه اون مرز و اون جدایی رو توجیه کنه.

امروز، صد البته، دیروز، و یا حتی دو سال پیش نیست. شرایط تغییر کرده، بدتر شده. بیماری، عفونت، و ضعف جسمانی ما انسان های رو به زوال رو بیشتر تهدید میکنه. حالا این وسط، بیایم، سر منطقه ای به اسم قره باغ (!) با هم دعوا کنیم.

البته، فقط اون تیکه از مرزها هم نیست. تو خود کشور هم همین طوره. دقیقا درست زمانی که به گردو بیشتر نیاز داریم، بیایم سر اختلافی درختان گردو رو در خوانسار قطع کنیم (!)، قاضی هم باشه و دادگاه هم باشه. بیایم درست زمانیکه بیشتر به داروهای گیاهی و ارتباط بین نسل قبل پزشکان ایرانی و طب ایرانی داریم، عطاری ها رو به رای دادگاه تعطیل کنیم.

اینا، الآن که من میگم عجیبه، بعدها هم برای نسل بعدی عجیب خواهند ماند. توجیه نداره.

این درسته، که انسان های حسود، تاب استفاده از امکانات مشترک رو ندارن. خویشتن داری، مهم ترین اصله که آدم باید رعایت کنه. مناعت طبع، آدم باید داشته باشه. آدم باید ضعف امکاناتش رو در داخل خود جستجو کنه. ارمنستان، و آذربایجان راه حلشون در مناعت طبعه و اصول مذاکره. اول، کسی که سر استفاده از امکانات مشترک مورد تهاجم قرار گرفته و مجبور به دفاع شده، دست برداره. و بعد، سر فرصت، قوی تر که شد، با امکانات دیگری که داره، پای میز مذاکره بنشینه. الآن، ضعیف تر باید عقب نشینی کنه.

ما هم حمایت میکنیم. مطمئنا از ضعیف تر دلجویی میکنیم. آغازگر تهاجم و حسود رو محکوم میکنیم، ولی هر دو کشور رو دوست خود میدونیم، در جریان مذاکره هم دوست داریم میانجی گری کنیم. نه فقط به این دلیل که زمانی بخشی از ایران بوده اند، بلکه به این دلیل که الآن احساس میکنیم این دو کشور همچنان با ایران دوست و همسایه هستند.


بعدا اضافه کرد: جولفا بیشتر میشه مرز آذربایجان. یک باریکه ای هست مرز ایران و ارمنستان، که ارتباط زمینی کشور با ارمنستان میشه مرز نوردوز. حدود 150 کیلومتری از پارس آباد و آصلان دوز هست، تا برسی به مرز نوردوز. یک چیزی مثل فاصله اهواز تا آبادان؛ یعنی انقدر فاصله این دو کشور با هم کمه. فاصله این دو با ایران رو هم دیگه باید از متن فهمید که چقدر کمه. کلا اینطوری بگم که فکرش رو بکنید که منکه مشهدیم یک بار هم مرز سرخس و اونطرف تایباد و به سمت افغانستان نرفته ام، حالا دارم برای شما از مرز رود ارس و شمال غرب کشور میگم. شاید، این به دلیل ارتباط مردمی بالایی داره که مردم کشورها با هم دارن، و شاید به دلیل امنیتی که تا حالا تو مرزها تامین شده. کلا کشور عجیبی داریم. هرگوشه اش یک جل الخالق باید بگیم!

دو قطبی شدن دنیا علیه ایران

تصویب شد: خواب یک شبه مجمع مخالفین ایرانی ها. با رای نصف-نصف کل دولتهای دنیا علیه ایران، خواب صهیون ها تصویب شد تا وضعیت ایران در حد شورای امنیت بحرانی شود.

در تصویب قطعنامه علیه ایران کشورهای همسایه و هم پیمان ایران تقریبا همه مخالف آن بودند به جز ترکیه و آذربایجان! حتی اگر این کشورها رای ممتنع هم داده باشن به معنای موافقت با لشگرکشی علیه ایران هستن. کشورهای حوزه خلیج فارس به جز عمان، و ترکیه که سوریه رو ول نمیکنه علیه ایران هم پیمان آمریکا، اروپا و رژیم صهیونیستی شدن تا موافقت خودشون رو با بدتر کردن اوضاع جهان و ایران نشون بدن. بعد از این تصویب شاهد بدتر شدن اوضاع جهان از سمت صلح به سمت جنگ خواهیم بود. در این قطعنامه جمله های کلی تداوم "نقض جدی" و "هشداردهنده" حقوق بشر درایران آمده و پیشنهاد دهنده آن کانادا بوده است.


بعدا اضافه کرد: ترکیه و آذربایجان ناقضان حقوق بین الملل هستن. ترکیه که فکر میکنه عثمانیه؛ رفته شمال سوریه رو گرفته، این روس ها هی میان صحبت میکنن این ها فکر میکنن شمال سوریه فامیلاشونن نمیان بیرون. نخجوان بخشی از خاک آذربایجان محسوب شده. این کشور چسبیده به ایران و ایران دالانی زمینی در اختیارشون گذاشته تا رد شن. بعد یک منطقه ای هست بین آذربایجان و ارمنستان که قره باغ نام داره. کشور آذربایجان و ترکیه، ارمنستان رو تحت فشار قرار داده ان که اون تیکه مال ماست. بعد شما فکر کنید ما در کشورمون دو استان آذربایجان شرقی و غربی داریم. هیچ بعید نیست که ترکیه و آذربایجان این دو تیکه رو هم قبلا بین خودشون تقسیم کرده باشن. میخوان ایران رو تحت فشار قرار بدن تا اون جا رو مال خودشون بکنن. حالا این بماند که یک پایگاه سیستم دفاع موشکی هم فکر کنم علیه کشورمون اون گوشه گذاشته ان...