آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

شبی که میتونست برفی باشه

یه چند شبیه، این موقع بیدارم. دیشب پریشب که مثل خیلی شهرها ما طوفان داشتیم. بعد از طوفانو تندباد نصف شب، که پدیده غالب چند سال اخیره، جبهه هوای گرم حاکم شد و من تقریبا خود صبح خوابم برد. دیگه بعدش مثل همه جا این جا هم سرد شد و کمی بارون اومد. بعد از بارون داشت برف میشد، ولی زیرپوست شهر اتفاقاتی در جریان بود که برف رو قطع کرد.

قضیه از این قراره که در حد دو روز و دو شبه که صدای آژیر آمبولانس میاد. اینجا اینطوریه که صدای آژیر آمبولانس وقتی که مردم عادی بهش زنگ میزنن درنمیادو فقط وقتی برنامه ای از پیش تعیین شده باشه این صدا درمیاد. پس، احتمالا برنامه ای بوده. خلاصه، ما این صدا رو میشنیدیمو هی هم هواپیما هواپیما آدم اومد و نشستن مشهد (به خاطر تعطیلی 22 بهمنو بعدش تولد حضرت زهرا). بعد، موقع برف ترافیک شد. راننده ها دیگه تو ماشینشون سوار چهارچرخ نبودنو بلکه، روی فرمون ماشیناشون ایستاده بودن. ما هم فقط نگاه میکردیم که چطور داریم حیف میشیم. ترافیک بودو ترافیک که صدای آمبولانسی اومدو معمولا هم این آژیر کشیدنش اینجور موقع ها بی فایده است. برف هم دیگه قطع شد.

بعد دیگه خوابیدیم چون شب شده بود. باز هم صدای آژیر آمبولانس اومدو من مونده بودم چیکار کنم که کاملا بیدار باشم، بخوابم یا قطره بزنم به چشمم و هر دو اینا.

نظرات 1 + ارسال نظر
Moslem سه‌شنبه 22 بهمن 1398 ساعت 05:24 http://bookcity96.blogsky.com

عالی بود...و با تامل زیاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد