آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

ماشین نحس

شهلا، از جمله هم اتاقی های من تو خوابگاه بود. زمانی که خوابگاهی هستی، به ترم های آخر که میرسی مخصوصا میخوای پول درآورده باشی. شهلا هم همین طور بود. اتفاقا رشته رباتیک و خیلی هم درس خون بود. البته، اون هم مثل خیلی های دیگه با من فرق داشت. از جمله تفاوتای من با دیگران اینه که به برنده شدن در قرعه کشی اعتقاد ندارم. شهلا برعکس من بود؛ اون برعکس، به نوع پول درآوردن من اعتقاد نداشت. اصلا فکر میکرد پولی که من درمیارم ظلمه به اونه. من هرگز چنین اعتقادی نداشته ام. هنوز هم که هنوزه معتقدم من به حقم و طرز فکر امثال آدمایی مثل شهلا اشتباهه. بقدری ما با هم اختلاف داشتیمو بقدری این دختر از من بدش میومد که اسمش امروز رسما بدون سانسور تو وبلاگ من میاد!

اواسط ترمی که باهم تو یک اتاق بودیم، شهلا دست به کار شده بود. اون از جمله کارهایی که کرد این بود که در مسابقات خوابگاه شرکت کرد و جزو تنها 5 نفری بود که در مسابقه پرشو استقامت خوابگاه مسابقه میداد. یک چند بار پریدو دراز نشست رفت تا بیست هزار تومن به دست آورد. من به این اعتقاد دارم. کاش منهم شرکت کرده بودم. اما، از جمله کارهای دیگه ای که کرد این بود که در قرعه کشی کرمی که به دستو صورتش میزد شرکت کرد. من به پولی که از طریق قرعه کشی برنده میشی اعتقاد ندارم. اصلا اون رو خیلی هم نحس میدونم. دلیلش هم تجربه دیگرانو خودمه. اینطور نبوده که تاحالا در قرعه کشی شرکت نکرده باشم. بعد از مدتی شرکت کردن، فهمیده ام که مثلا مثل جذب هیات علمی شدن دانشگاه یک جورایی اصلا پارتی بازیه؛ یک جورایی تو باید چمیدونم کارهای بخصوصی کرده باشی. باید مثلا اگر تو قرعه کشی برنج شرکت میکنیو میخوای برنده بشی، باید یکباری 300 کیلو برنج بخریو از این جور افزایش دادن شانس ها!

کاش ماجرا به این طرز برنده شدن ها ختم میشد. کاش آخرش که مثلا در قرعه کشی ماشین برنده میشدی بهت میچسبید. بارها و بارها من شنیده ام که اتفاقا این ماشینی که مثلا طرف برنده شده، عجیب بلای جون طرف شده. اولین بار از پدرم شنیدم؛ میگفت یکی از همکاراش چند وقت پیش یکی از همین ماشین ها برنده شدو بلافاصله باهاش رفت مسافرت. برنده شدن ماشین همانو در نهایت منجر به مرگ با تصادف شدنش همان. همکارش در تصادف مرده بود. این داستان در ذهن من موند، تا اینکه چند وقت پیش شنیدم که اتفاقا یکی دیگه در قرعه کشی ال جی ماشین برنده شده. یک شب خانومی که اون رو برنده شده بوده سوار ماشین بوده و کسی به اسم مامور نیروی انتظامی ماشینش رو متوقف میکنه. اون هم به اندازه ای که فقط کمی شیشه ماشین رو پایین داده میشه پنجره رو باز میکنه. مامور هم با سیمی سریع میزنه و زنه رو خفه میکنه! من این داستان رو باور کردم. دلیلم هم اینه که قبلا مشابه داستانش رو از بابام شنیده بودم! شاید خود کسایی که ماشین رو داده بودن، میخواستن بعدش پسش بگیرن! کلا من به مخصوصا برنده شدن ماشین در قرعه کشی ها اعتقادی ندارم. اصلا نحس میدونمش!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد