آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

تحریم ماشین

یک زمانی که خیلی من بچه بودم، هر بار میخواستیم هر خریدی بکنیم سوار ماشین بابام میشدیم. سالها. بعد از گذشت سال ها زندگی تو شهر غریبی مثل مشهد و هی رفتن با ماشین بابام اینورو اون ور دیدیم که ای دل غافل ما هیچ جا رو بلد نیستیم!

بعد هربار هم میرفتیم خرید مطابق میل ما نبود. کلا مغازه ای که رفته بودیم توش پریده بودیم چی بود که حالا از تو همون هم تقریبا حق انتخاب نداشتیم. تا این که بالاخره با خودمون فکر کردیم خدا به ما پا داده، اتوبوس هم که هست. در نتیجه از همه این فقرا بدتر افتادیم به خط 11 و آدرس این ور اون ور گرفتن. سختی، سختی و سختی. امروز البته خیلی از خط 11 راضی هستیم. هرچند نگاه میکنیم مثلا دختر فامیل هم که هی باباش میرسوندش حالا به جاش خودش ماشین داره. البته من مثلا خیلی مثل خواهرم نبودم که دوست داشت ماتیز داشته باشه و حتی ام وی ام رو هم پیدا کرده بود که خیلی شبیه ماتیز بوده. ولی منم گاهی دوست داشتم پز بدم که نگاه کنید که درسته خونه مون مثلا اینطوریه، ولی ماشین من ده برابرش ارزش داره و ما اینیم دیگه! اصلا گاهی حسابی میخوره تو پرمونو خیلی دوست داریم که ما هم مثل دخترای فامیل ماشین بندازیم زیر پامون تا هویت پیدا کنیم! آخه اینطوری خیلی از نظر بقیه مردم بی هویتیم. حتی گاهی هم ممکنه خیلی راحت بریم زیر ماشین هاشون. دیگه مونده ایم راضی باشیم از وضع موجود و یا یک کاریش بکنیم دیگه.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد