آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

ما مثل بچه ها بزرگ نشدیم؛ مثل خارجی ها بزرگ شدیم

اولین سال هایی که اومده بودیم مشهد، خیلی خونواده دار بودیم. اون یکی برادر بابام بود و یک چند تا از همشهری های اهوازیمون هم بودن. جمعهامون معمولا شامل کلی دختر و پسر میشدو سر ما بچه ها کلی گرم بود. بابای من یک دوستی داشت که در واقع اون دوستش شده بود و نه بابام. ما با دوستش رفتو آمد خانوادگی داشتیم، به طبعیت از شوهر. ذائقه ایرانی ها، خب میدونید به سمت ترشی و شوری میره بیشتر. تو مهمونی هامون هم معمولا همین انتظار رو داریم. مثلا میبینیم طرف که میخواد بگه خیلی دوستمون داشته حتما یک قلم فسنجون رو میپزه. فسنجون هم که میدونید معمولا گردو، رب انار و جوجه داره. این غذا به سمت ترشی میره. یا مثلا قورمه سبزی، که همه دوستش دارن. تو این غذا معمولا لیموعمانی میذارن. شما فکر کنید مادر من معمولا این چیزا رو میدونسته، ولی لزوما بچه هاش که نمیدونستن. این درحالیه که یک آدم معمولی خیلی زود این چیزها و اسم تمام فامیل رو همراه با بستگیشون میدونه.

یک روز ما از مسافرت اومده بودیم و نمیدونم چی شده بود که انگار کلید خونه مون گم شده بود. بعد رفتیم خونه اون دوست بابام که گفتم. خانوم خونه هم برامون ماکارونی شیرین درست کرد. از نظر یک بچه این چیز طبیعیه. ولی شما باید از نظر آدم بزرگ نگاه کنید. رفتی خونه کسی حالا سرزده یا سرنزده. اون داره ادا درمیاره که من انقدر خودمونی شدم که ماکارونی درست کردم. حالا دیگه انقدر هم خودمونی خودم رو نشون میدم که توش شکر هم میریزم! خانوم خونه که ایرانی باشه باید سریع عکس العمل نشون بده و دیگه پاش رو خونه طرف نذاره! چون این سبک غذا در ارائه هنگام مهمونی یک جور فحشه. حالا ما چی؟ هیچ، نه چون خودمون خارجی بزرگ شدیم، هیچ عکس العملی هم بالطبع نشون ندادیم. اتفاقا بعد از مدت کوتاهی هم زن دوست بابام مجبور شد خیلی رسمی و با کلی فحش و دعوا به وضوح تمام این رسم دشمنی خودش رو نشون بده! چون ما که با اون ماکارونی شیرینش چیزی دستمون نمیومد خودمون رو پس بکشیم!

دیگه تموم. مادرم رو از خونه اش انداخت بیرونو از اون موقع به بعد بابام تنهایی میرفت خونه دوست شریفش تا همین چند سال اخیر که خود دوستش هم سرش رو کلاه گذاشتو پاش رو از زندگی بابام پس کشید!

بعد از اون غذا من دیگه ندیدم کسی پیشنهاد خوردن و سرو ماکارونی شیرین رو بده! ولی مادرم خیلی اختراع میکرد. مثلا تو همون ماکارونی دونه های درشت ماهی یا مرغ میگذاشتو ما چون بلد نبودیم اونطوری غذا بخوریم بدمون میومد. الآن که بزرگ شده ام، میبینم این خارجی ها چقدر میتونن با خوردن غذاهای ما مشکل پیدا کنن. چون شماها که این خوردن ها براتون عادت شده، خبر ندارین نحوه خوردن غذا هم دستور داره، و کلی نکته هست کنارش تا آدم از غذایی که میخوره خوشش بیاد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد