آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

کسی با من شوخی نمیکنه

دیروز این پشه کش رو گرفته بودم دستمو همینطوری گفتم بزنمش. همزمان مامانه هم انگار طرف صحبتش من بودم. یهو پرسید منو بزنی؟! اعصابم خورد شد و کلی دور این کلمه زدن که یک بچه ممکنه به مادرش بگه چرخیدم. حالا شایدم شروعش تو ذهنش جدی بوده ولی بعدش دیده مسخره استو تبدیلش کرده بود به شوخی! شوخی کرده بود. در حالی که دوست اصلی من باهام شوخی نمیکنه. شاید از شوخی خوشم نمیاد. شده تا حالا خودم از حرف طنزم بخندم و یا کلی فیلم ها طنز ببینمو از موضوع طنز بخندم. ولی نه آمادگی پذیرش شوخی رو دارم و نه دوست دارم ذهنمو درگیر روابط اجتماعی مرتبط با شوخی بکنم.

یک موضوع دیگه که منحصرا مربوط به کاراکتر خاص من در جامعه میشه، اینه که من برعکس خیلی شماها در فامیل و گروه دوستان بزرگ نشده ام. این بزرگ نشدن مشکلات خاصی برای افراد به وجود میاره که اصلا شاید خیلی ها این رو ببینن بگن باهاش دوستی نکنم شاید مثل بیماری مسری باشه و ما هم از فامیلمون جدا بشیم. فیلم سازها هم یکسره این مشکلات کاراکتر خاص رو به تصویر میکشن.

یک آدم معمولی تو فامیل بزرگ شده. یعنی همزمان خط سیر چند نفر پدربزرگ مادری، پدری، عمه، خاله و کلی آدم اطراف رو میدونه. در دو دهه اول زندگیش بر نمی خوره با اینکه تا کسی رو با یکسری خصوصیات دید با خودش فکر کنه این یارو ازدواج هم کرده؟! بچه هم داره؟! چرا؟ چون میدونه. ولی یکی مثل من از این لحاظ خیلی به سختی تو جامعه بزرگ شده. رفته دانشگاه، بعد استاده طرفش شده و این با خودش فکر میکنه بچه هم داره؟! ازدواج کرده؟! این طلاق هم میگیره؟! این سوال هایی که برای یک آدم معمولی در برخورد دو طرفه راجع به خط سیر زندگی پیش نمی اومده، تو ذهن یک آدم غیرمعمولی مثل من شکل میگرفت. حالا پردازش ذهنی ما آدما پایینو من طرف مقابلم انتظار داره چهره ام و رفتارم پاسخگو باشه که نیست. ذهنم داره گذشته فرد و آینده اش رو جستجو میکنه. اینه که از نظر برقراری روابط اجتماعی مخصوصا با مردها که کمتر در دهه اول زندگیم دیدمشون و خط سیر اون ها رو نداشته دچار مشکل بوده ام. حالا ممکنه این ها از دید بیرونی طنز هم بشه. برای همین سوژه اش میکنن یک عده.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد