آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

وقف اولاد ذکور

یک مدتی هست که دارم کتابای تاریخی میخونم، از تاریخ زندگی مصدق و امثالهم. واقعا جاهایی میگم آفرین و احسنت. کتابها رو میخونم و گاهی میگم انگار همین دیروز بوده. از جمله چیزهایی که میبینم قضیه میراث فرزند و ملت هست. چیزی که شاید حالایی ها چون دیگه بیشتر از حتی آمریکایی ها، آمریکایی شده اند یادشون رفته که ایران چی بوده. البته، حق هم دارن. شاید دلیلش اینه که فکر میکنن هرچه میخواستن بدانن از پدر، مادر و نهایتش خاله و دایی نهایتش میدانن. پدران ما هم که معمولا پول و اموالشون در جیب فرزند مخصوصا پسره.

پدر من همه میدونن که پولدار بوده. شاید حتی خیلی ها در مورد اموالش چیزی بیشتر هم از اون که داشته متصور میشده اند. یک بخشی از درآمدش رو من دادم برای دکتریمو قرار شد ما دخترا دیگه دور پول ها و میراث این پدر خط بکشیم. هرچند کارهای خوبی هم این بابا کرده، از جمله اینکه مسجدی رو فکر میکنم وقف کرده. ولی، خب چون ما چیزی از اون بیشتر نمیدونیم از میراثش سیر شده ایم. نوش جون اولاد ذکورش و نوه هاش، اگر بهشون برسه.

ولی من وقتی خاطرات و زندگی نامه های بزرگان ایران از جمله مصدق رو میخونم و بلنداندیشی آن ها رو میبینم که تاریخ زندگیشون رو برای بازماندگان نوشته اند، یکسره آفرین و احسنت هست که میگم. اونجا هم افتخار میکنم که ایرانی هستم. آدمای بزرگ معمولا از خودشون وقف ملت و فرزند به جا میذارن. از میراث مثبت مخصوصا ما ایرانی ها وقف هست. وقف انواع مختلفی داره و یکی که اخیرا دیده ایم که جالب بود وقف بیگدلی برای اولاد ذکورش بود. اینطوری آدما نه تنها تاریخ رو برای فرزندان و ملت به جا میذارن، بلکه صدقه جاری هم بعد از زندگیشون میذارن.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد