آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

رئیس ها و مشتری ها

من رئیس ها و مدیرهای زیادی داشته ام. از راه حل مدیریتی اکثرشون هم معمولا خوشم نمیومده و برا همین روششون رو هم یاد نمیگرفتم. معتقدم که مثلا اگر مدیری مسئول انفورماتیک جایی هست، باید مسلط به کدی باشه که داره برای اون بخش نوشته میشه. برای همین از کسایی که کپی نمیکنن و معلوم میشه برنامه مورد نظرشون فقط یک برنامه نویس خبره داشته خوشم میاد و بهشون اعتماد میکنم. چون فکر میکنم کسی که انقدر زحمت کدنویسی کارش رو برعهده گرفته، مسئولیت پذیری خوبی داشته، و دزدی کد برنامه رو نکرده. به همین دلیل هم وقتی کار کامپیوتری که دستم میفته واقعا سعی میکنم همه کارهاش رو خودم انجام بدم. در این راستا رئیس زیاد پیدا میکنم. در طول عمرم رئیس های زیادی داشته ام. من معمولا برای درک وضعیتشون از خودم صبر و تحمل نشون میدم. ولی تاریخ نشون داده که بعد از مدتی از رئیس بازی هاشون خسته میشم. ناراحت میشم از این که میبینم فقط و فقط فکر میکنن کار خودشون درسته و یک کارمند مفت همزمان با یک مدیر بی دستو پا دستشون اومده. گاهی هم ناراضی میشن! بهشون میگم خب همه کارها گردن منه؛ یک همکار برام جور کنید. معمولا شرایط طوری نیست که من کارمند زیردست داشته باشم. بهم میگن خودت باید فکر یک زیردست رو میکردی! بعد از مدتی ممکنه سرشون داد بکشمو عصبانی بشم. گاهی ترک موقعیت میکنم و رئیسی که نهایتش بخواد در حقم لطف کنه و یک رئیس دیگه بیاره بالا سرم رو رها میکنم. چون گاهی اوقات میبینی متوجه رفتارشون نیستن. رفتارشون در حد سوءاستفاده است. من هم شاید اگر این زمان رو صرف بازی با کدنویسی های الکی نمیکردم و فقط فکرم رو مثلا خودکارسازی کار متمرکز میکردم نتیجه بهتری میگرفتم. این درست نیست که آدم رفتارش باعث پرورش رئیس های بیشتری اطرافش بشه؛ چیزی که الآن من اطرافم بیشتر میبینم. دوست ندارم که از کارهام این طرز فکر استنباط بشه که یک چاه خالی کن مُفت هستم. مثلا همین چند روز پیش من با رئیس کلی دعوام شد. در اومده میگه بعضی ها توانایی حذف کردن ندارن و این خودش برای تو موهبتی هست که من ازت میخوام این چیزها رو پاک کنی. کلی سرش داد کشیدم که نخیر برای چی این ها رو پاک کنی؟! گذاشتمشون تا بعدا درستشون کنم. میگه بعدا که شاید تا ابد نیاد؟! باز هم من اصرار که نخیر عوض پاک کردن بگیر درستشون کن! یک بی عرضه هم ته حرفام بهش گفتم. حق نداره که ناراحت بشه. گاهی تا همین حد من عصبانی میشم. یعنی چی که هرچی دور و بر آدم درست میشه رئیس با عرضه است که اسم خودش رو هم گذاشته رئیس چون مثلا توانایی حذف مطالب زائد رو داره! البته رئیس من هم شروع کرد به غر زدن که تو باید گزارش تقدیمم کنی. امضاهات کو؟! تو برای تصمیم هات باید پروپزال بدی! یعنی چی که امروز تصمیمت برای توسعه سایت تا اون حد شده که دکمه های اضافی بذاری؟! من جوابش دادم که یعنی چی که تو یا کار نمی کنی یا برای هرکارت کلی هزینه خرجمون میذاری؟! البته اینها دعواهای فلسفی همیشگی ما بودن که حالا من عصبانی شده بودمو داشتم پیش میکشیدم. حالا این وسط کی برنده است؟! چمیدونم، شاید مشتری که حداقل باید فرض کنه سایتمون بدتر از بقیه نیست. مشتری هم که مثل ما معمولا توسعه دهنده نیست؛ ظرف چند ثانیه ته کل سایت رو در میاره و درموردش نظر مثبت یا منفیش رو میده! آخرش هم من دیدم که واقعا هنوز سایت افتضاحه. برای همین قرار شد روش بیشتر کار کنم؛ قرار شد یک چیزی در حد بتونه بذارم دهنمو هی بجوم. چی کار کنیم دیگه. از اول این نظام آموزشی چیزی به جز بتونه جویدن نذاشته دستمون. فقط همین یک کار رو بلدم!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد